eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
آنقدر با تیر و ترڪش دیده ایم که یادمان می رود هم شهیـــد دارد جانباز دارد شیمیایی دارد دارد ...! 🌹🍃🌹🍃
پدر را به خانه آورد ماما آمد، اما جنین در شکم مادر وارونه قرار گرفته بود. سرش رو به بالا بود دنیا نمی‌آمد. مادر درد می‌کشید. ماما با وجود سابقه‌اش کرده بود اما نمی‌شد که بچه را به دنیا نیاورد. باید بچه را می تاباند اما مجال نبود. فریاد زد: صالح. هراسان به اتاق آمد. دست مادرم را گرفت و از جایش بلند کرد. مادر ایستاد. پدر نمی‌دانست بچه چیست؟ است یا . آن وقت که سنوگرافی نبود. پدر چشمانش را بست و گفت: "یا ابوالفضل" بعد هم نیت کرد اگر پسر بود نامش را عباس می‌نهم. فقط می‌خواست بچه سالم باشد. فقط می‌خواست کامله درد نکشد. مادر با کمک پدر ایستاده بود. انگار چرخش طفل را در شکمش حس کرد ! "صالح مرا بر زمین بگذار تا بنشینم" بعد از آن همه زایمان حالا می‌دانست بچه سر جای خودش است. امان نمی‌داد دیگر بایستد. نشست و پدر با ترسی که نمی‌دانست به کجایش ببرد، از اتاق بیرون رفت! و به دامان (ابوالفضل العباس ع) پناه برد. زیر لب زمزمه می‌کرد من سر قولم هستم جان، بچه سالم باشد نامش است. چه کسی گفته بود پسر است نمی دانم او هم نمی‌دانست. کودک در خانه پیچید. (نام نازکرده مادرم در نزد عربها اینگونه گفته می‌شود) هم سالم بود و باز هم یک پسر که آمدنش مثل بقیه پسرها در جامعه آن روز اهواز که همه سنتی و پسر دوست بودند و پسر حکم پدر و مادر بود، می‌توانست دوباره موجی از و چشم زخم را به دنبال داشته باشد. به روایت از ✅ادامه دارد... @abbass_kardani
می خوانمت #شهید ... ولے ...!!! خیلی خیلی دوری ... نه دستم به دستانت میرسد .. نه چشمانم به نگاهت ...!‌ چــاره ای کن .. تــو را کم داشتن ... کم نیست ...! #درد است ...! #شهید_مدافع_حرم #شهید_امیر_سیاوشی🌷 🍃🌹🍃🌹
💔ـــنوشته👇 قانون پایستگی احوالم خوب پابرجاست! هایم از بین نمی روند؛ فقط،از نوعی به نوع دیگر تبدیل می شوند! درد دوری... درد دلتنگی... کاش هنوز بچه های بودند و از میان این همه مین ! به سوی سعادت به سوی برایمان می گشودند...❤️ چه خامی! برای من که پر ندارم؛ رسیدن به تو! که آن همه بالایی... ای ...🌷 در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایـت فقیـه داشته باشید.🌹 @abbass_kardani
💠قرار پنجشنبه ها 🔰وقتی نگاهی ‌به سیره عملی خدا، شهدا و امام شهیدان🌷 حضرت روح الله(ره) میکنیم، یکی از توجه خاص آنها به ادعیه و مناجات به ویژه است. 🔰 ماهم از خیل این خوبان جدا نبود🚫 و انس و علاقه‌ی خاصی به دعای کمیل داشت. در زمان حیات جسمانی‌اش در این دنیا التزام خاصی به قرائت دعای کمیل📖 در مسجد🕌 و البته خیلی از اوقات هم در تنهایی👤 و خلوت خودش با خداوند متعال داشت. 🔰یکی از قرارهای که بینمون بود اسمشو گذاشته بودیم ، به قول معروف برای ما اوقات طلایی✨ بود‌. اونوقتایی که باهم بودیم به گلزار🌷 و ، ✓نماز جماعت، ✓دعای کمیل، ✓روضه، ✓شب نشینی ها و ✓درددل‌ها و... می‌گذشت 🔰اونوقتایی که باهم نبودیم💕 هم همین اتفاقات با صورت می‌گرفت و بعدش باهم تماس تلفنی📞 یا پیامکی داشتیم. جالبه بگم که همیشه آخر حرفها هم خلاصه میشد به ☺️. 🔰آخه جفتمون داشتیم، درد دوری از ؛ حاجت داشتیم، حاجت رسیدن به رفقای شهیدمون🌷.از عمق وجودم بهش میگفتم پریدی به برادریمون قسم منو یادت نره😢، بیا دست منم بگیر. آخه هیچ وقت شک نداشتم آسمونی میشه و قافله شهدا میرسه🕊. 🔰بماند بقیه اش.امروز من موندم و روزهایی از که هر روزش😔... 🔹ماکه جاماندیم، عاشق نبودیم 🔸اَللَّـهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبي غافِراً 🌷 🌹🍃🌹🍃
✅شهادت میخوای؟! پس بدان که... تنها کسانی می شوند که شهید باشند... به این سادگی ها نیستـــــ باید قتلگاهی رقم زد باید کُشت!! منیت را تکبر را دلبستگی را غرور را غفلت را آرزوهای دراز را حسد را ترس را هوس را شهوت را حب دنیا را... باید از خود گذشت! باید کشت «نَفس» را...✌️ شهادت دارد! دردش کُشتن " لذت " هاست... باید شویم تا شهید شویم! بايد اقتدا كرد به شهدا ♥😍 برای شادی روح شهدا 🌸کپی فقط با 😊 مجاز @abbass_kardani
🌸🌸🌸 تنها برای شهرت پرستان آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست. محکمه شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . . 🌸🌸🌸 @abbass_kardani
پدر را به خانه آورد ماما آمد، اما جنین در شکم مادر وارونه قرار گرفته بود. سرش رو به بالا بود دنیا نمی‌آمد. مادر درد می‌کشید. ماما با وجود سابقه‌اش کرده بود اما نمی‌شد که بچه را به دنیا نیاورد. باید بچه را می تاباند اما مجال نبود. فریاد زد: صالح. هراسان به اتاق آمد. دست مادرم را گرفت و از جایش بلند کرد. مادر ایستاد. پدر نمی‌دانست بچه چیست؟ است یا . آن وقت که سنوگرافی نبود. پدر چشمانش را بست و گفت: "یا ابوالفضل" بعد هم نیت کرد اگر پسر بود نامش را عباس می‌نهم. فقط می‌خواست بچه سالم باشد. فقط می‌خواست کامله درد نکشد. مادر با کمک پدر ایستاده بود. انگار چرخش طفل را در شکمش حس کرد ! "صالح مرا بر زمین بگذار تا بنشینم" بعد از آن همه زایمان حالا می‌دانست بچه سر جای خودش است. امان نمی‌داد دیگر بایستد. نشست و پدر با ترسی که نمی‌دانست به کجایش ببرد، از اتاق بیرون رفت! و به دامان (ابوالفضل العباس ع) پناه برد. زیر لب زمزمه می‌کرد من سر قولم هستم جان، بچه سالم باشد نامش است. چه کسی گفته بود پسر است نمی دانم او هم نمی‌دانست. کودک در خانه پیچید. (نام نازکرده مادرم در نزد عربها اینگونه گفته می‌شود) هم سالم بود و باز هم یک پسر که آمدنش مثل بقیه پسرها در جامعه آن روز اهواز که همه سنتی و پسر دوست بودند و پسر حکم پدر و مادر بود، می‌توانست دوباره موجی از و چشم زخم را به دنبال داشته باشد. به روایت از ✅ادامه دارد... @abbass_kardani
🥀اگر 🍀میخواهیدرزمنده زمانه خودباشید شهادت را به اهل مےدهند یکی مثل این 🌷 🌷 🕊💐🌸🌿🌹🍀🕊💐🌸🕊 @abbass_kardani 🍀🌷🌸💐🍀🕊🌸🌷🍀🕊
که بگیرد... دوای دردت -گمنام هست! کنار سردار بی پلاک...فقط تو باشی و او... تو باشی و هزار فاش نشده! تو را نمی شناسی!! ولی او خوب را می شناسد دردت را می داند... دلم یک درد و دل حسابی بارگاهت میخواهد... درد و دلی از جنس چادر -مادر... ____________ 🌷🌷صبحتون شهدایی 🌷✋🌷 🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀 @abbass_kardani 🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀
پدر را به خانه آورد ماما آمد، اما جنین در شکم مادر وارونه قرار گرفته بود. سرش رو به بالا بود دنیا نمی‌آمد. مادر درد می‌کشید. ماما با وجود سابقه‌اش کرده بود اما نمی‌شد که بچه را به دنیا نیاورد. باید بچه را می تاباند اما مجال نبود. فریاد زد: صالح. هراسان به اتاق آمد. دست مادرم را گرفت و از جایش بلند کرد. مادر ایستاد. پدر نمی‌دانست بچه چیست؟ است یا . آن وقت که سنوگرافی نبود. پدر چشمانش را بست و گفت: "یا ابوالفضل" بعد هم نیت کرد اگر پسر بود نامش را عباس می‌نهم. فقط می‌خواست بچه سالم باشد. فقط می‌خواست کامله درد نکشد. مادر با کمک پدر ایستاده بود. انگار چرخش طفل را در شکمش حس کرد ! "صالح مرا بر زمین بگذار تا بنشینم" بعد از آن همه زایمان حالا می‌دانست بچه سر جای خودش است. امان نمی‌داد دیگر بایستد. نشست و پدر با ترسی که نمی‌دانست به کجایش ببرد، از اتاق بیرون رفت! و به دامان (ابوالفضل العباس ع) پناه برد. زیر لب زمزمه می‌کرد من سر قولم هستم جان، بچه سالم باشد نامش است. چه کسی گفته بود پسر است نمی دانم او هم نمی‌دانست. کودک در خانه پیچید. (نام نازکرده مادرم در نزد عربها اینگونه گفته می‌شود) هم سالم بود و باز هم یک پسر که آمدنش مثل بقیه پسرها در جامعه آن روز اهواز که همه سنتی و پسر دوست بودند و پسر حکم پدر و مادر بود، می‌توانست دوباره موجی از و چشم زخم را به دنبال داشته باشد. به روایت از ✅ادامه دارد... @abbass_kardani
‍ ‍ از تہ دل کہ بگویے مهــم نیست پیری ، جوانے یا خردسال آن وقتـــــ سَرَت مےڪند برای عشـق بازی با ...