eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
در فاصله ی این روزها، برایمان محرض شده بود که زن عمو لطیفه هم مثل مادرم مبتلا به سرطان شده است. خیلی درد می کشید حدود سه سال . این درد داشت از پا درش می آورد، اما به قول قدیمی ها آرزو به بود . آرزو به دل زیارت قبر شش گوشه ی امام حسین (ع). انگار نمی توانست جان بدهد بارها بستری شد اما دوباره به خانه برگشت. همه اش این جمله بر زبانش بود: " امام حسین(ع) مرا دوست ندارد وگرنه مرا می طلبید". که برایش سفر به کربلا آسان شده بود به او قول داد: "عمه لطیفه(ما زن عموهایمان را عمه می خواندیم)من شما را به کربلا خواهم برد." یک بار ، بار سفر بستند دل عمه پرکشیده بود؛ رفتند و رسیدند و مرز بسته بود. وای از این لحظه دردناکی که عمه را ناتوان و بی رمق به خانه بازگرداند. 15 روزی طول کشید عمه دیگر خواب و خوراکش گریه بود.تا اینکه تماس گرفت : "عمه را آماده کنید" اما عمه دیگر باور نمی کرد. آماده شد اما ، سوار ماشین شداما ، به مرز رسید اما . می گفت باورم نمی شود این بار هم حتما مرا برمیگرداند(منظورش امام حسین ع بود). اما این باراز مرز عبور کردند، گرمِ گرم، جدی جدی. رفتند و رسیدندو دست های پر درد عمه مشبک ضریح شش گوشه را زیارت کرد. عمه فقط به آرزویش رسیده بود،و دعا و دخیل نکرده بود سرطانش برود. در عوض همه اش به دخیل می بست برایم یخ بیاور درونم آتش است، و عباس در به در به دنبال یخ برای عمه می گشت. عربی را خیلی خوب کامل یاد نگرفته بود . از عمه پرسید یخ به عربی چیست؟ عمه گفت :"ثلج" و عباس ثلج ثلج گویان در شهر می گشت تا اینکه از یک کاروان کمی یخ گرفت و عمه را هر جور شده به خانه برگرداند. او می دانست عمه به این زودی ها رفتنی است.برایش آورد و در کامش ریخت. و مرتب تماس می گرفت و جویای حالش می شد.عمه هم همه اش دعا می کرد! "عباس خدا خیرت بدهد، دست به هر چه می زنی طلا شود..." می گویند کسی که آرزویی ندارد عمرش زود تمام می شود و عمر عمه تا به دو هفته بیشتر قد نداد. 14 روز پس از آمدنش از کربلا عمه لطیفه هم به رحمت خدا رفت. پافشاریهای خانواده برای ازدواج تمامی نداشت به خصوص وقتی را می دیدند که در مدرسه ای پسرانه به صورت حق التدریس درس دینی و عربی می دهد حالا دیگر حرفی برای گفتن داشتند که وقتی به خاستگاری بروند به خانواده دختر بگویند. تلاش های خانواده ادامه داشت غافل از اینکه عباس آنها دیگر عباس بچه‌های سوریه است. عباس چندباری تلویحی و تلمیحی در خانه به سوریه رفتنش اشاره می کرد اما همه نهایتا با خنده جلسه را ختم می کردند روز ازدواج الیاس فرا رسید درست 12/6/1394 .... به روایت از ... @abbass_kardani
در فاصله ی این روزها، برایمان محرض شده بود که زن عمو لطیفه هم مثل مادرم مبتلا به سرطان شده است. خیلی درد می کشید حدود سه سال . این درد داشت از پا درش می آورد، اما به قول قدیمی ها آرزو به بود . آرزو به دل زیارت قبر شش گوشه ی امام حسین (ع). انگار نمی توانست جان بدهد بارها بستری شد اما دوباره به خانه برگشت. همه اش این جمله بر زبانش بود: " امام حسین(ع) مرا دوست ندارد وگرنه مرا می طلبید". که برایش سفر به کربلا آسان شده بود به او قول داد: "عمه لطیفه(ما زن عموهایمان را عمه می خواندیم)من شما را به کربلا خواهم برد." یک بار ، بار سفر بستند دل عمه پرکشیده بود؛ رفتند و رسیدند و مرز بسته بود. وای از این لحظه دردناکی که عمه را ناتوان و بی رمق به خانه بازگرداند. 15 روزی طول کشید عمه دیگر خواب و خوراکش گریه بود.تا اینکه تماس گرفت : "عمه را آماده کنید" اما عمه دیگر باور نمی کرد. آماده شد اما ، سوار ماشین شداما ، به مرز رسید اما . می گفت باورم نمی شود این بار هم حتما مرا برمیگرداند(منظورش امام حسین ع بود). اما این باراز مرز عبور کردند، گرمِ گرم، جدی جدی. رفتند و رسیدندو دست های پر درد عمه مشبک ضریح شش گوشه را زیارت کرد. عمه فقط به آرزویش رسیده بود،و دعا و دخیل نکرده بود سرطانش برود. در عوض همه اش به دخیل می بست برایم یخ بیاور درونم آتش است، و عباس در به در به دنبال یخ برای عمه می گشت. عربی را خیلی خوب کامل یاد نگرفته بود . از عمه پرسید یخ به عربی چیست؟ عمه گفت :"ثلج" و عباس ثلج ثلج گویان در شهر می گشت تا اینکه از یک کاروان کمی یخ گرفت و عمه را هر جور شده به خانه برگرداند. او می دانست عمه به این زودی ها رفتنی است.برایش آورد و در کامش ریخت. و مرتب تماس می گرفت و جویای حالش می شد.عمه هم همه اش دعا می کرد! "عباس خدا خیرت بدهد، دست به هر چه می زنی طلا شود..." می گویند کسی که آرزویی ندارد عمرش زود تمام می شود و عمر عمه تا به دو هفته بیشتر قد نداد. 14 روز پس از آمدنش از کربلا عمه لطیفه هم به رحمت خدا رفت. پافشاریهای خانواده برای ازدواج تمامی نداشت به خصوص وقتی را می دیدند که در مدرسه ای پسرانه به صورت حق التدریس درس دینی و عربی می دهد حالا دیگر حرفی برای گفتن داشتند که وقتی به خاستگاری بروند به خانواده دختر بگویند. تلاش های خانواده ادامه داشت غافل از اینکه عباس آنها دیگر عباس بچه‌های سوریه است. عباس چندباری تلویحی و تلمیحی در خانه به سوریه رفتنش اشاره می کرد اما همه نهایتا با خنده جلسه را ختم می کردند روز ازدواج الیاس فرا رسید درست 12/6/1394 .... به روایت از ... @abbass_kardani