eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فک کن بری ...... به همه بگی فردا پیش بی بی...... بری تو ....... پرچم یا ............ سربند کلنا یا زینب....... بری تو رو به روی ضریح.... .. تو بزاری رو با زبون بی زبونی بگی.. خانوم جات اینجاست اونجا میکنین... بگی خانوم اجازه برم دفاع کنم از ...... بعد............ یه .............. یه ................ یه ............... یه ................ یه ............ یه ............... بیابون ن ............... پشتت يه ........... انگار داره نگات میکنه...... خانوم میکنه........... حس میکنی ............... بهت :افتخار میکنه بهت میزنه...... یه نگاه به سرت به پرچم یا میندازی میگی تا اسم شما رو گنبد هست....... مگه کسی به چپ نگاه کنه. خم شی بند پوتینتو سفت میکنی.... میکنی... سفت ... میگیری میگی یا عباس....... بعد از اینکه چندتا حرومی رو به رسوندی ببینی یه خورده به قلبت........... شروع میکنه به سوختن..... از خون دستت میفهمی شدی.... میگی بی بی ببخشید شرمندم...... توان ندارم........ دوستات جمع شن دورت به شمارش میوفته چشمات تار ميبینه.......... بی بی بیاد بالا سرت برا ........ خون زیادی ازت رفته....... . دوستات پاهاتو بلند کنن تا خون به برسه... اما ميگی پاهامو بذارین سرمو بلند کنین... بی بی اومده میخوام بهش بدم...... چند دقیقه بعد چشماتو ببندی....... چند روز بعد به خبر بدن شهید شدی....... عجب رویایی....... اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک بحق بی بی زینب @Abbass_Kardani 🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
با تلاش مدیریت مستقل بسیج دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند . پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود. گاهی کله گرمی های خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید. یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت بام خانه ما بود . سقف خانه مثل تنور شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید. آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد. دوران پر شر و شور عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک سنگین آهنی به پایش بسته بودند. گاهی صدای یکی بلند می‌شد. "آرام راه برو انگار زمین لرزه شده" کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود. حالا دیگر و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ... ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی می کردیم ،از کسی شادی و شور می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد.... به روایت از ... @abbass_kardani
با تلاش مدیریت مستقل بسیج دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند . پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود. گاهی کله گرمی های خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید. یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت بام خانه ما بود . سقف خانه مثل تنور شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید. آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد. دوران پر شر و شور عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک سنگین آهنی به پایش بسته بودند. گاهی صدای یکی بلند می‌شد. "آرام راه برو انگار زمین لرزه شده" کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود. حالا دیگر و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ... ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی می کردیم ،از کسی شادی و شور می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد.... به روایت از ... @abbass_kardani
با تلاش مدیریت مستقل بسیج دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند . پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود. گاهی کله گرمی های خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید. یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت بام خانه ما بود . سقف خانه مثل تنور شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید. آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد. دوران پر شر و شور عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک سنگین آهنی به پایش بسته بودند. گاهی صدای یکی بلند می‌شد. "آرام راه برو انگار زمین لرزه شده" کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود. حالا دیگر و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ... ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی می کردیم ،از کسی شادی و شور می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد.... به روایت از ... @abbass_kardani