هدایت شده از خوبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا اینقدر فتنه و سختی زیاد شده؟
💫🌸سخنان گهربار امام خامنه ای حفظه الله:
🥀🤍در مورد حوادث قبل از ظهور #امام_زمان و تفسیر آیه 55 سوره نور
یعنی میشود بیایی و دست پدرانه ات را بر سرمان بکشی؟! 😍🌸
یعنی میشود بیایی و انتظار کشیدن هایمان را خاتمه بدهی؟! 🌼
یا صاحب الزمان ادرکنی🌹
#منتظرانه
#امامزمان♥︎
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
وامابعد؛دیگرتواندوری
نداریماِرجَعوَاَبقى . . !
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
وامابعد؛دیگرتواندوری نداریماِرجَعوَاَبقى . . ! 💞سلامتی امام زمان صلوات ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلّ
یڪۍازقشنگتریندعاهایۍڪهشنیدم
الهۍمولاداخلقنوتشونبگن:
خدایاواسهمنِمهدۍنگهشدار..
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
یڪۍازقشنگتریندعاهایۍڪهشنیدم الهۍمولاداخلقنوتشونبگن: خدایاواسهمنِمهدۍنگهشدار.. 💞سلامتی امام
مےگفت:هروقت ،
دلتبرا؎امـآمزمآنتتــَنـــگشد،
زیآرتآلیـــآسینبخون؛
انگارامآمتداره
باهآتحرفمےزنہ..!🥲🌱
#منتـظرانھ
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
🌿🧡
دیگر دنیا
جای زندگی کردن نیست،
دیگر هوایی برای نفس کشیدن،
آسمانی برای پریدن،
گلی برای بوییدن
بهانهای برای خندیدن نیست😞
شهر بیقرار و ناآرام،
پر از بوی مرگ و
خانهها بی شادی و بی نان ،
پر از اضطراب و حسرت💔
آقا جان بیا و نجاتمان ده
از این مُردن پی در پی😓
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
هـَرچهقـَدرهمڪِه..
طوفـٰانهـٰاسـَھمگینبـٰاشـَند
بـٰاڪۍنیستچـِراڪِه
نـٰاخـُدا؎مـٰامـَھدیست...
#امامزمانقلبم(عج) ♥︎
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
#تلنگرانه
دعوا شده بود ،
آقا امیرالمومنین رسید
گفت : آقاۍ قصاب ولش ڪن بزار بره
گفت : به تو ربطۍ نداره
گفت : ولش ڪن بزار بره
دوباره گفت : به تو ربطۍ نداره
دستشو برد بالا ، محکم گذاشت تو
صورت علی؏ ؛ آقا سرشو انداخت پایین رفت
مردم ریختن گفتن فهمیدۍ
کیو زدے؟!
گفت: نه فضولۍ میڪردزدمش
گفتن : زدۍ تو گوش علۍ خلیفه مسلمین!
ساتور برداشت ، دستشو قطع ڪرد:(
گفت : دستۍ ڪه بخوره تو صورت علۍ؏
دیگه مال من نیست🙂💔
دستۍ ڪه بخوره تو صورت امام زمانمـ نباشھ
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
❣ڪٰاش روز؎برسَد،بِہ هَمہ "مـُــــژده" دَهیم۔۔
﴿یـــــوسُفِ فٰاطمہ ۜ۔۔❀﴾آمَد!!
دید؎؟!
مَن سـَــــلٰامش ڪَردم۔۔
پٰاسخم دٰاد↶ امـــــآم۔۔𑁍↷۔۔
پٰاسُخش طور؎ بود!
بٰاخـُــــودم زِمزمہ ڪَردم کِہ« امـــــآم...𔘓»،
مےشنٰاسدمَگر این بےسَروبےسٰامـــــآن رٰا؟!
وَ شَنیدم فَرمـــــود :
تُو همٰانےکِه «فـَـرج۔۔» مےخوٰاند؎؟!😍
#امام_زمان ﷻ
#دعای_فرج
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
یابنالحسنبابایخوبم(:
دیگهکارازدلتنگیگذشته
دیگهدلینموندهکهبخواددلتنگتباشه
دیگهدارهآبمیشه
بابایخوبمبرایظهورتخیلیدعاکن(:
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_صد_وشصت_
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_صد_وشصت_ونهم
صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری می کرد، مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد. صمد گفت: «چرا اینجا نشسته اید؟!»
گفتم: «مگر نمی بینی وضعیت قرمز است.»
با خنده گفت: «مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید؛ اتفاقاً اینجا خطرناک ترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امن تر است.»
دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت.
همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد.
برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم. او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: «قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانه خودمان را ساختیم. چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دل خوشی زندگی می کردیم.»
گفتم: «مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی.»
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟