eitaa logo
نمره اشعار من زیر ده است...
113 دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
0 فایل
هر چه دارم همه از لطف حسین ابن علیست(علیهما السلام). بفرمایید شعر . نشر آزاد آزاد آزاد . #سید_حسن_صادقی #روح_الامین_کشاف @abderobaab
مشاهده در ایتا
دانلود
بابا نمی پرسم چرا ابرو نداری امّا تو هم از من نپرسی معجرت کو
کسی که سایهء او را لگد نمی کردند به زور سمّ ستوران به زیر خاک شده
ما زنده به آنیم که دیوانه بمانیم مجنونِ حسین ابن علی زنده ترین هاست @abiatenaab
دیر یا زود از این عالم فانی برویم بهترین توشه غلامیّ حسین است حسین
هیچ دانی کارکرد تیر شعبه دار چیست؟ نخل خرما را به ضرب آن هَرَس می کرده اند
ای اهل حرم خوب به او چشم بدوزید تا ساعت دیگر تن او هست به گودال
خورشید به روی نی نشسته با زلف دریده و گسسته خونین شده صورتش شفق وار ما بین دو ابرویش شکسته آذین شده شهر، جشن برپاست هستند همه شاد خجسته از بهر تماشای اسیران مردم به نظاره دسته دسته او می نگرد به خواهر خویش گردیده چقدر پیر و خسته دیدند که گریه کرد و آنگاه چشمان قشنگ خویش بسته
اگر نبود حسین و شهادت و گریه اثر نبود ز دین و کتاب و مافیها
ما رعیت توایم، رهایت نمی کنیم بَه بَه بِه آنکه رعیت شمس الضّحی شود
به بند بند مقاتل، قدیم یا که جدید نبوده مثل چنین بیت روضه سخت و شدید زنی که سایه او را ندیده همسایه به زور آمده در مجلس شراب یزید
آه از پچ پچ در گوش و نشان با انگشت آه از لفظ کنیزی که سُکینِه را کُشت آه از دخترک سوخته رویِ کم مو آه از ضربهء سیلیّ ز دستان درشت
خوش آن کسی که به هنگام جان سپردن گفت هزار شکر که عُمرم میان روضه گذشت
لهوف جمله جمله اش بیان روضه اَست، لیک تَقَشّرَت وُجوهُهُم امان من بریده است...
دختر ارباب به بابا بگو نوکرتان سخت به هم ریخته دیر شده کرب و بلا رفتنش دست توسّل به من آویخته
در حریم مُرتضی چون ذرّه ای از خاک باش گر نسیم آید فقط ذرّات بالا می روند
موکب زده جبرِئیل اینجا میکال نموده چای برپا گردیده سَرافیل هلا گوی عِزریل شده خادم و شیدا
در توانم نبود تا بروم با محبّانتان قدم به قدم در مسیری که جمله نور و صفاست عاجز از وصف آن زبان و قلم اَربعین در مدار مشّایه قلبم آنجاست پس نباشد غم کار من گشته رفتنِ بر بام دادن یک سلام رو به حرم تا که گویم سلام آقا جان می چکد از دو چشم من شبنم جان به قربان آن کریمی که می خرد جنس خوب و بد دَرهم
پینهء پیشانیِ حاصل ز سجده غبطه خورد بر جراحات کف پای محبّان حُسین
عمری که صرف غیر علی شد، بوَد تباه از این جهان به جز علی و آل او نخواه باید به سمت حضرت حیدر فرار کرد مس را بدل کند به طلا او به یک نگاه من در خیال، رفتگر درگهش شدم جاروکشان بارگهش هر کدام شاه خواه و نخواه عمر من و تو به سر رسد یکّی نبوده قُربَت و فُرقَت به جایگاه هر کس که گشت رعیت غیر جناب او در آخرین نفس ز ته دل کشیده آه
در وقت فتنه معجزه بسیار دیده ایم اعجاز اشک و روضه فراوان شنیده ایم طوفان نوح هم که بیاید ملال نیست ...در کشتی نجات حسین آرمیده ایم
اشک محبّان تو چون که به هم وصل شد سیل پدید آمد و فتنه در آن غرق شد
تو دختری و صاحب‌َ عزای پدر تویی تو مادری و صاحبَ عزای پسر تویی ای جدّهء شهیدهء سلطان جان رضا صاحب عزای آخر ماه صفر تویی
جَعده با سم کشت آقا را ولی باور کنید قبل تر جان حسن در بین کوچه رفته بود
فقط یک سال بین سن ایشان فاصله بوده ولیکن مجتبی در چهره اش یک پیری خاص است
من خودم می دانم این را نوکر بی دست و پایم شعرهای من به جز بازیّ با الفاظ نیست