eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
245 دنبال‌کننده
357 عکس
130 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸🇮🇷🇵🇸🇮🇷🇵🇸 غُرَنده چو شیرِ بیشه هستی حالا هم در رگ و جان و ریشه هستی حالا ای خون که به پاسِ میهنت سبز شدی خوشرنگ تر از همیشه هستی حالا @publiciru
هوای عصر سه شنبه دلش پریشان است دلش پر از هوس گریه در خیابان است میان تنگ بلور بهار جامانده دو دانه ماهی قرمز که اهل آبان است دوباره اول اردیبهشت می آید بکار سینه ی من را که فصل گلدان است بیا مرا تن گل های شمعدانی کن دو دست پیرهنم خسته از گریبان است من از ادامه ی پاییز دل شکسته ترم شب تولد من اول زمستان است صدای کاج بلند است از کلاغ اینجا برای شاعر افسرده غم فراوان است تگرگ میزند اندوه را به پنجره ام بهار فرصت دیوانگی باران است بهار ۹۵ @aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
هوای عصر سه شنبه دلش پریشان است دلش پر از هوس گریه در خیابان است میان تنگ بلور بهار جامانده دو دانه
غزلی قدیمی که در مواجهه با مرگ غریب ماهی قرمز به خاطرم آمد مسافر رودها و روزهای بهاری امروز به دریاها پیوست
هدایت شده از رباعی_تک بیت
تو ماه بودی و بوسیدنت... نمی دانی چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد! @robaiiyat_takbait
هدایت شده از نسل آفتاب
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسم اعظم چیه؟ پاسخ امیرالمؤمنین علیه‌السلام به یکی از اصحاب حضرت
به سرمستی برون از خود شد و بیرون ز مردم شد کشید از شهر پا و در میان کوه ها گم شد میان سینه آشوبی مطنطن داشت رقصان شد به جوش آمد دلش صافی شد از آیینه داران شد دهانش مست شد از چشمه های معرفت جوشش چه فریاد بلندی داشت بر لب های خاموشش چهل سال از میان کنج عزلت ها صبوری کرد چهل سال از کنار مردمان شهر دوری کرد چهل سال از خودش را در دل هر کوه پنهان کرد دلش را با خدا مانوس در آیات قرآن کرد سبکبار از خودش پا شد به پرواز آمد از عزلت درون سینه اش گنجینه های معرفت ...حکمت چو رود از هر کجا سرریز شد از چشمه هایش نور عیان گردید در چشم همه شیخ احمد مستور به گِرد اش حلقه ها بستند هر کو معرفت نوشان تلمذ کرده پای آفتابش نور آغوشان حریم خانقاه نور روشن میشد از چشمش که هر کس تشنه فعل شنیدن میشد از چشمش سرآمد شد میان عارفان از علم بسیارش چنان شد شاه سنجر گشت مشتاق به دیدارش هر آن کس در دلش آیینه ای سمت خدایش شد مرید جان پاک و روشن بی ادعایش شد چنین گشتند مردان خدا در یادها مانی که از انوارشان شد سینه ها از نور بارانی که هر کس پا سرِ دل داشت محرم در حریمش شد چنان نوشید از حکمت که دریاها ندیمش شد کواکب نور شب ها و خلایق دانش آموزش ملک روی زمین شاگرد درس معرفت نوشش که تربت گشته از انفاس شیخ جام عنبر بوی کشانده عاشقان را بر مزار خویش از هر سوی خراب آباد عاشق هاست این آباده ی خشتی پر از شعر و شکوه است این بنای ساده ی خشتی عمیق خلوت انس است اینجا و‌مهیا دل به هر جا میگذاری در حریمش پای ...آنجا دل منار و گنبد افلاک سایش شمع خاموشان که پیدا میشود اینجا چه خوش حال فراموشان فرح در روح می آید که جان چون پسته می خندد به روی خویش هر در غیر صاحبخانه می بندد به فرش سنگفرشش پای بیرون می رود از خود به رقص افتاده لیلی وار و مجنون می‌رود از خود سماع عارفان در جان عشق است این که می افتد ردیف شور در دیوان عشق است این که می افتد به سرمستی برون از خود شدم تا از تو بنویسم به قدر قطره ای در پیش دریا از تو بنویسم به قدر تشنگی نوشیدم و شعری نیوشاندم تو را چون ماه در شب های شعر جام تاباندم نوشتم بر ورق یک نقطه از دیوان عشقت را نصیبش نور گردان سینه ی خواهان عشقت را @aboajor
هدایت شده از رباعی_تک بیت
لذّت از بودنِ امروز ببر، شاید عُمر تا همین جاست بدهکارِ تو وُ فردا نیست @robaiiyat_takbait
مانند شعری که لباس از تور دارد درساحلت شعری سرودن شور دارد غواص‌ها در سینه‌ات خورشید دیدند برگردنت صدکوهِ مروارید دیدند مهتاب در زیبایی‌ات لنگر گرفته تکرارِ نامت را جهان از سر گرفته ای آب‌هایِ نیلگون تا بی‌کران‌ها بی‌تابیِ موجِ تو رقصِ بادبان‌ها اردیبهشت‌ات حلقه‌ی شعر علف‌هاست آوازِ این تصویر در گوش صدف‌هاست جغرافیایِ شعر با نامت عجین شد نام تو ایرانی‌ترین جای زمین شد ای پهنه‌ی زیبای نسل آریایی آری خلیج اصلِ اصل آریایی در ساحل‌ات مردانه مردان جنگ كردند نام تو را با خون خود پررنگ كردند شمشیر را دشمن اگر از روی بسته در سنگر این تنگه‌ها هرمز نشسته ما را هراسی از سر بی‌تن نباشد قامت، برای عرض خم کردن نباشد هرگز نخواهد گشت نامت نام دیگر در ادعای هرزه‌ی اوهام دیگر چون خاک در تاریخ ایران ریشه داری دلوارها در قایق اندیشه داری نام تو اینگونه همیشه فارسی ماند دنیا به پسوند تو شعر پارسی خواند نام تو را ازکودکی اینگونه خواندیم با هر بزرگ وکوچکی اینگونه خواندیم املای نامت را چنین انشا نمودیم این برگه را با خون خود امضا نمودیم تو تکه‌ای از سرزمین پارس هستی تو یک خلیج تا همیشه فارس هستی □ سکان موج‌ات دست کافر دل مبادا جز آریایی در تنت منزل مبادا بهار۹۰ @aboajor
به بهانه ی روز معلم به روح بلند و مانای اندیشمند زمانه مرتضی مطهری زیبایی بهار به اردیبهشت توست از واژه‌ی دهان تو گل می‌شود درست موسیقی کلام تو در شعر جاری است در سینه سرخ حنجره‌ات صد قناری است پیچیده است عطر تو در باغ روزگار روییده است از بغل اسم تو بهار اندیشه از فصول لبت سبز مانده است یک عصر از حماسه‌ی سرخ تو خوانده است* رفع حجاب از دل و از روح کرده‌ای* لوح اصول فلسفه مفتوح کرده‌ای* کامل شد از تکامل تو عیب و نقص‌ها* روشن شد از قلم زنی‌ات رؤیت خدا آیینه در تجلی تکرار گفت توست صد از هزار پرتوی گفتار، گفت توست* تا مثنوی به گریه‌ی نی‌نامه باز شد دیوان خنده‌ی تو تماشای راز شد* زیبا نشسته است در آیینه‌ی تو زن آیین این حجاب و عفاف از تو پیرهن* در سیره‌ات نبی و وصی حسن پرورند* آثار تو تمام، همان رکن باورند خود را شناخت کردن و آزاد حبس خویش شاگرد عقل بودن و استاد نفس خویش مردان داستان تو مردان راستند* اینگونه زیستند و اینگونه خواستند پاک است چون تبار تو نام مطهرت سرخ است جای خون تو از سبزی سرت فر یافت از فرایی تو فوق نورها روشن شد از چراغ رخت راه کورها *اشاره به آثار تألیفی استاد مطهری حماسه‌ی حسینی/ فلسفه‌ی حجاب اصول فلسفه و روش رئالیسم انسان کامل/ صد گفتار تماشاگه راز/ زن در آیینه‌ی حجاب و عفاف سیره‌ی نبوی/ داستان راستان اردیبهشت ۸۴ @aboajor