eitaa logo
ابوابراهیم۵٧
51 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
9 فایل
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت #ابوابراهیم 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💻 http://aboebrahim57.blog.ir 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ 📚 📖قسمت 1⃣2⃣ 📚📖شجاعتی که حسین وبچه های اطلاعات عملیات در والفجر 3 از خودشون نشون دادن فراموش شدنی نیست. عملیات ناموفق بود و لشکر منطقه رو خالی کرده بود. فقط هشت نفر از بچه‌های اطلاعات در شیار گاوی بالای تکبیران مستقر بودن. 🔴وقتی عراق پاتک کرد، نوک حمله رو به سمت شیار گاوی قرار داد، حسین این هشت نفر رو در خطی به طول هفتصد متر چید و در مقابل دشمن ایستاد. 🔴می دونست که اگه این خط سقوط کنه مهران در خطر می افته، این این هشت نفر طوری مقابل دشمن ایستادن که عراقی‌ها فکر کردن شیار گاوی پراز نیروست.۱ ✅اون روزحسین صبح زود برای غسل از مقر خارج شد، رفته بود توی رودخونه شیار گاوی و در آب سرد اون غسل کرده بود، بعد هم برای شناسایی رفته بود، حدود ساعت نه و ده صبح بود که دیدم با عجله داره میاد. ‼️تا رسید گفت: علیرضا فکر میکنم عراقی‌ها می خوان حمله کنن، گفتم: چرا؟ -گفت: وقتی رفتم شناسایی دیدم اون پایین دارن معبر باز می کنن احتمالا زیاد می خوان بیایند جلو. -گفتم: خب حالا چیکار کنیم؟ 🔴-گفت: هیچی جلوشون رو می گیریم. -گفتم: چطوری؟ با همین چند نفر؟ -گفت: اونا که تعدادمون رو نمی دونن.۲ 🔴مدتی نگذشت که سریع بچه ها رو خبر کرد و گفت که لشکر زرهی عراق داره میاد. طول خط زیاد بود و نفرات کم. سعی کردیم با همین تعداد هر طور شده خط رو پوشش بدیم. ⁉️سلاحمون هم فقط کلاش و آر پی جی بود، وقتی درگیری شروع شد هرکس با هرچی می تونست شلیک می کرد. خود حسین بالای سنگر ایستاده بود و آر پی جی می زد، اصلا انگار نه انگار که از هر طرف گلوله می بارد. ⌚️حدود سه ساعت در حالیکه می خندید ایستاده بود و شلیک می کرد. انقده بی خیال و راحت بود که اصلا متوجه اطرافش نیست.۳ ✅بلاخره بچه‌ها انقده مقاومت کردن تا بعد چند ساعت نیروی کمکی رسید. و عراقی ها رو مجبور به عقب نشینی کردن، اون روز اگه حسین و نیروهاش نبودن، قطعا مهران سقوط می کرد و دوباره دست عراقی‌ها می افتاد.۱ ✔️راویان:۱-سردار حاج قاسم سلیمانی ۲-علیرضا رزم حسینی۳-محمد علی یوسف اللهی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @aboebrahim
ابوابراهیم۵٧
‌ ‌#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 1⃣2⃣ 📚📖شجاعتی که حسین وبچه های اطلاعات عملیات در والفجر 3 از خودشون نشو
‌‌ 📚 📖قسمت 2⃣2⃣ 📚📖یکی از بچه‌های مخلص واحد اطلاعات و عملیات شهید امیری بود. در واقع او هم در همون فضای معنوی که حسین بوجود آورده بود. ✨قبل از عملیات والفجر سه، امیری روی یکه از محورها کار می کرد هر شب وقتی که برای شناسایی می رفت، قبل از ورود به میدان مین داخل گودالی می رفت که از قبل در نظر گرفته بود. می نشست و دعای توسل می خوند. و بعد از خوندن دعا دنبال کار شناسایی می رفت.۱ ‼️در یکی از همین شبا شهید امیری سخت مجروح شد و نتونست برگرده عقب، موقعیت خطرناکی داشت. به خاطره فاصله کمش با دشمن بچه‌ها نمی تونستن اونو به عقب برگردونن، از طرفی جراحتش شدید بود وبدتر هم می شد،بچه‌ها همه نگران بودن. ⁉️هرکس فکر چاره ای بود، ازهمه حال حسین بدتر بود مثل اسپند رو آتیش بی قرار بود، واقعا حالت مادری داشت که فرزندش جلوی چشمانش دست و پا میزد وبا مرگ دست و پنجه نرم می کرد، معلوم بود فشار زیادی رو متحمل میشه. ✅امیری بین بچه ها محبوب بود و همه اونو دوست داشتن، شجاعت و ایمان و اخلاصش رو همه می شناختن، و حالا یک چنین دوست و برادری نزدیک دشمن روی زمین کم کم داشت جون می داد. 🔰حسین می خواست هر طور شده جلو بره و اونو بیاره، اما این کار امکان نداشت. فرمانده لشکر هم چنین اجازه ای نمی داد. چون آوردن امیری به قیمت شهادت تعداد زیادی از بچه‌ها تموم می شد. 🔴به همین خاطر علیرغم همه تلاش هایی که حسین کرد با رفتنش موافقت نشد. 🕊اون شب امیری بین ما و عراقی‌ها موند تا عاقبت مقابل چشمان گریان بچه‌ها به شهادت رسید. روز بعد در واحد اطلاعات و عملیات عزای عمومی بود. ◾️واقعا روز غم انگیزی بود، همه ناراحت بودن وچشمها همه خیس اشک بود و حال حسین در این میان دیگه نگفتنی است.۱ ✔️راویان:۱-سردار حاج قاسم سلیمانی۲-علیرضا رزم حسینی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @aboebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابوابراهیم۵٧
‌‌ #رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 2⃣2⃣ 📚📖یکی از بچه‌های مخلص واحد اطلاعات و عملیات شهید امیری بود. در وا
📚 📖قسمت 3⃣2⃣ 📚📖وقتی بلاخره جسد شهید امیری رو آوردیم حسین به من گفت آماده شو بابرویم اهواز. پیکر شهید امیری رو پشت لندکروز گذاشتیم و به طرف اهواز حرکت کردیم. 🔴بین راه حسین ساکت و غمگین نشسته بود و رانندگی می کرد. او که همیشه در سفر ها با حرف و شوخی های شیرینش راه رو کوتاه می کرد. این بار چشم به جاده دوخته بود و کلمه ای نمی گفت. ✨قرآن کوچکی رو که یازده سوره بیشتر نداشت از جیبش در آورد. اون رو به من داد و گفت: بخون. قرآن رو گرفتم. باز کردم و از اول اون شروع به خوندن کردم. ✨حسین همچنان در حال خودش بود. انگار در عالم دیگه ای سیر می کرد. وقتی اون قرآن کوچک رو یه دور کامل خوندم و تموم شد دوباره حسین گفت، بخون. ✨باز از اول شروع کردم و این بار تا رسیدنمون به اهواز طول کشید. وقتی پیکر شهید امیری رو به معراج شهدای اهواز تحویل می دادیم حسین با ناراحتی گفت: «خیلی دلم می خواست شهید امیری رو خودم تا کرمان ببرم.» 🔴اما نمی شد. یکی دو روز بیشتر به عملیات والفجر نمانده بود و هنوز کارهای شناسایی تموم نشده بود.باید هرچه سریعتر برمی گشتیم.۱ ◾️اگر چه شهادت امیری خیلی حسین رو ناراحت کرد اما هرگز خللی در انجام وظیفه او وارد نساخت. حسین بلافاصله از شب بعد شخصا برای شناسایی به میون عراقی‌ها رفت. 🔴مهران منطقه سخت و دشواری از لحاظ شناسایی بود. ارتفاعات اون زیاد وبلند بود و بالا رفتن از اونا کاری مشکل. از طرفی دشمن دیگه هوشیار شده بود وبا دقت بیشتر منطقه رو زیر نظر گرفته بود. ✨یادمه هر وقت کار شناسایی با مشکل مواجه می شد حسین چند رکعت نماز می خوند و از خداوند یاری می طلبید ، اون شب من نیز همراه او بودم برای رسیدن به ارتفاعات مهران می بایست ده خسروی رو رد می کردیم. 🔴در راه به موقعیتی رسیدیم که ابتدای محور شناسایی بود. همون محوری که چندی قبل امیری در اون به شهادت رسیده بود. ضمنا مشکلات اصلی کار نیز از همین نقطه آغاز می شد.۲ ادامه دارد.... ✔️راویان:۱-ابراهیم پس دست ۲-محمدرضا مهدی زاده 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @aboebrahim
ابوابراهیم۵٧
‌#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 3⃣2⃣ 📚📖وقتی بلاخره جسد شهید امیری رو آوردیم حسین به من گفت آماده شو بابرو
📚 📖قسمت 4⃣2⃣ 📚📖حسین به گوشه ای رفت و مشغول نماز شد. من هم در یکی از باغ های ده خسروی ایستادم و مواظب اطراف بودم. پس از اتمام نماز حسین، حرکت کردیم و روی یکی از تپه ها رفتیم. 🔴من جلو حرکت می کردم. تازه به میدان مین رسیدیم که یه دفعه حسین شانه ام رو به نشانه نشستن فشار داد، من بلافاصله نشستم، آهسته گفتم: چی شده ؟ -حسین دوربین دید در شب رو بهم داد و گفت: بگیر اونجا رو نگاه کن. ‼️با دوربین به سمتی که اشاره کرد نگاه کردم،باور کردنی نبود. عراقی‌ها در فاصله خیلی کمی از ما داشتن راه می رفتن. انقده نزدیک بودن که حتی بند اسلحه شان هم دیده می شد. من تعجب کردم که حسین چطور اونا رو دید. ⁉️چون من جلوتر بودم طبیعتا باید زودتر عراقی‌ها رو می دیدم فکر کردم شاید عراقی‌ها رو ندیده واتفاقی دوربین رو دستم داده، دوربین رو سمتش گرفتم که نگاه بندازه با اشاره سر بهم فهموند که قبل من اونا رو دیده. ⁉️خطر بزرگی از کنارمون گذشت،اگه چند قدم جلوتر می رفتیم با عراقی‌ها درگیر می شدیم و کارمون ساخته بود. پشت میدان مین نشستیم تا عراقی‌ها رفتن. من اسلحه ام رو زیر سیم خاردار گذاشتم و اون رو بلند کردم هردو رد شدیم. 🔴همون موقع چند عراقی از تپه ی مقابلمون پایین و به سمت ما می اومدن، سریع روی زمین دراز کشیدیم، گیر افتاده بودیم نمی دونستیم باید چیکار کنیم. ‼️دستان حسین رو روی مچ پام احساس کردم. منو صدا می کرد. برگشتم، نگاهش کردم با دست به سمت راست اشاره کرد. منظورش رو فهمیدم. با احتیاط به سمت راست رفتیم وداخل معبری شدیم، از لحاظ کار و موقعیت حساسی که داشتیم معبر خوبی بود. ✅چند لحظه اونجا موندیم. حسین منطقه رو بررسی کرد و تمام جوانب کار رو سنجید، و دوباره به خط خودی برگشتیم. کار به خوبی انجام شد و منطقه از همه لحاظ آماده عملیات بود. ✅وقتی به مقر رسیدیم خیلی خسته بودم داخل سنگر رفتم تا استراحت کنم که حسین خارج شد، تعجب کردم پشت سرش رفتم، دنبال آب می گشت وضو بگیره.می خواست نماز شب بخونه. ✅در فکر مأموریتمون بودم و کارهای حسین، نماز خوندنش در محل شهادت امیری، پیدا کردن معبر، موفقیت آمیز بودن شناسایی توی اون منطقه حساس وخطرناک، یقین داشتم دراین امر سری نهفته است. ✅به حسین گفتم: مسائل امشب ذهن من رو مشغول کرده، من هنوز باور نمی کنم که کار به این مهمی انجام دادیم. همون کاری که امیری بخاطرش شهید شد، بگو قضیه از چه قراره؟ 🌟حسین سرش رو پایین انداخته بود، سعی می کرد از جواب دادن امتناع کنه ولی من همونطور با تضرع واصرار سؤالم رو تکرار کردم. 🌟سرش رو بلند کرد و به صورتم نگاه کرد، وقتی چشمهاش رو دیدم که پر از اشک بود دیگه نتونستم چیزی بگم. ✔️به روایت از محمدرضا مهدی زاده 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @aboebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕ماجرای دوست دوران مدرسه استاد که الآن جاسوس سیا شده 🔰 🆔 @aboebrahim
✔️شرکت در انتخابات عمل صالح است ✅خداوند در قرآن کریم، سوره توبه آیه۱۲۰ می فرماید: هر حرکتی که دشمن را عصبانی کند عمل صالح است و پاداش دارد. ✏️هرچه در انتخابات بیشتر شرکت کنیم، دشمنان ما عصبانیتشان بیشتر می شود. دشمن هم در این عرصه بیکار نمی نشیند و در ایام انتخابات بر روی افکار عمومی تبلیغ می کند برای دلسرد کردن مردم از انتخابات و حتی بعداز انتخابات افرادی را برای نفوذ در بین مسئولین و نماینده ها می فرستد تا بر روی تصمیم گیری آنان تاثیر بگذارد. اما راهکار برای این جلوگیری از نفوذ دشمن انتخاب افراد و است و نه افراد . @aboebrahim
ریش روحانی! 👈 کنایه دوباره به : اربعین حاج است، بعضی از ویژگی های ایشان: ۱. در وقت سیل در کنار مردم بود و برای تفریح به کیش و قشم نرفت. ۲. زندگی اشرافی و خانه های ده ها میلیاردی نداشت‌. ۳. هر روز وقت خود را برای رنگ کردن موی ریش و سرش یا پرفسوری زدن ریش خود صرف نمیکرد. ۴. وقت کارش ساعت نداشت و ماهها به خانه اش نمی آمد نه اینکه ساعت ۹صبح نیز سرکار نیاید. ۵. با دشمنان این ملت مبارزه کرد تا امنیت مردم را حفظ کرده است نه اینکه با دشمنان سازش و مذاکره کند و همه منافع هسته ای و صنعتی را نابود کند. ۶. نسبت به مردم مهربان و در برابر دشمنان مردم سرسخت بوده است نه اینکه مردم را تحقیر و توهین کند اما بگوید دشمنان ملت را مودب یافتم. @aboebrahim