6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فداها_ابوها
🔺در #روز_دختر امسال جای محبت پدرانه حاج قاسم بین خانواده شهدا خالی است.. حاج قاسمی که خود هم منتقم خون شهدایمان بود هم پشت و پناه خانواده شهدا...
اما امسال...
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
هدایت شده از جملات طلایی علماء وشهدا
1_6034_xhaDI1Zi(1).mp3
15.63M
🔉 #فایل_صوتی | سخنرانی
🔺 حجة الاسلام والمسلمین عالی
👈 موضوع «ویژگی های شخصیتی حضرت معصومه سلام الله علیها"
#میلاد_حضرت_معصومه
🔸🔸🔸
✅ #حجت_الاسلام_عالی
@jomalat_talaei_olama_shohada
🍁 #خاڪریزخاطرات
نجف اباد اصفهان که بودیم یه پیرزن سراغ حاج احمد رو گرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو رفت…
یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. می گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده.
بعد فهمیدیم پسر پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان اما حاج احمد بخشی از ارثیه ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده تا دیه رو پرداخت کنن و اینجوری پسر پیرزن آزاد شده بود…🍃
سرتیپ شهید
#حاج_احمد_ڪاظمی❣
هدایت شده از 🌺یاران خراسانی🌺
🌹سردار قاسم سلیمانی در بخشی از کتاب عملیات طریق القدس به روایت حوادث آزادسازی بستان در آذرماه سال 61 و چگونگی مجروحیت خود و چند تن دیگر از رزمندگان میپردازد که به شرح ذیل است:
✍همزمان با مقاومت دشمن و عدم توفیق نیروهای اهواز در شکستن خط (وقتی) که بنا شد ما وارد عمل شویم، بچهها به دلیل آتش شدید دشمن زمینگیر شده بودند و هر لحظه به تعداد شهدا و مجروحان اضافه میشد. در این لحظه من به راننده نفربر گفتم که از خط عبور کند. راننده تردید داشت. با او با تحکم برخورد کردم. او به سمت خط دشمن که سقوط نکرده بود راه افتاد. نفربر به موازات بچهها در دشت میرفت. با حرکت نفربر که اولین وسیلهای بود که (با وجود اینکه) هنوز خط شکسته نشده بود از خاکریز عبور کرد و با صدای آن دشمن آتشها را متوجه نفربر کرد. من به گروهان حمید چریک رسیدم که پشت سیمخاردار دشمن و گروهان اول خطشکن ما بود. نفربر روی مین رفت و شنیهای آن پاره شد و از حرکت افتاد. من با بیسیمچیهایم پیاده شدیم. تقریباً صد متر در دشت به سمت بچهها رفتم تیربارها امان نمیداد. فرصت خوابیدن نبود. میدویدم. ابری بودن هوا بر تاریکی آن افزوده بود و فقط در نور تیربارها و منورها برای لحظاتی میتوانستم ببینم.
در همین لحظه، یک گلولة خمپاره کنارم منفجر شد. من افتادم. این دقیقاً چسبیده به سیمخاردار دشمن بود. اساساً فاصلة خط ما با دشمن هفتصد متر تا یک کیلومتر بود و سیمخاردار در صد متری خاکریز دشمن قرار داشت. با انفجار خمپاره من پرت شدم. اول متوجه نبودم از چه ناحیهای زخمی شدهام. قدری احساس خنکی در ناحیة شکم داشتم. بلند شدم. دوباره افتادم. تاریک بود. فقط بچهها را در کانال میدیدم و بیسیمچیهایم معلوم نبودند.
گفتنی است سردار سلیمانی در همین عملیات بر اثر انفجار گلولة خمپاره از ناحیة دست و شکم بهشدت صدمه دید.
💠خبر فوری
🔹کاربران سعودی از وقوع انفجار در شمال و غرب شهر ریاض پایتخت عربستان خبر میدهند. علت انفجارها حملات گسترده یمنی ها با موشک بالستیک یا پهباد ذکر شده است.
#انصار_الله
✍حضرت #فاطمه_معصومه سلام الله علیها در اوّلین روز ماه ذى القعده سال 173 هـجری قمری، 25 سال بعد از تولد حضرت امام رضا (ع) در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.
💥به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر(ع)، دو فرزند ایشان یعنى حضرت #امام على_بن_موسى الرضا (ع) و حضرت فاطمه کبری (ع) ملقّب به معصومه، از ویژگی های خاص برخوردار بوده اند تا ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.
💥#حضرت_معصومه به همراه امام رضا (ع) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون (س) که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان، هنگامى که حضرت معصومه (س) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه (س) تحت مراقبت برادرش امام رضا (ع) قرار گرفت.
هدایت شده از این روزها نابودی اسرائیل
✍ خاطره_شهدا
««بخاطر عروس خانمی که تو ماشین بود»»
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
" اشهد ان لا اله الا الله ... "
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه .
به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"
همین!
📚 "برگی از خاطرات شهید_مهدی_زین_الدین
┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅
💎 #کلام_فرمانده_قلبها 💎
✔️پیشگویی عجیب شهید سلیمانی از شروع جنگ سنگین بعد از جنگ با داعش
🔶 یکی از مدافعان حرم میگوید در پایان جنگ با داعش حاج قاسم سلیمانی به قرارگاه آمد. آمده بود به بچهها خدا قوّت بگوید نشستم کنارش گفتم: حاجی جنگ دیگه تموم شد با اجازتون من برگردم سر درس و زندگیم، بغضم را فرو بردم و گفتم سفره جنگ را جمع کردند ما جا موندیم از قافلهی شهدا برای ما دعا کنید. #حاجی دستم را گرفت توی دستش و فشار داد و #گفت:
🔘 فلانی خیلی عجله نکن به زودی یک جنگ سنگینی خواهیم داشت که همه شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم #آرزو میکنند کاش بودند و در این جنگ کنار شما میجنگیدند!
📚 کتاب سلیمانی عزیز، ص ۱۹۴
راوی حجت الاسلام محمد مهدی کیانی
🌹 #سردار_دلها
🌹 #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
┅