هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمانم ❤️
چشمهاے دل من در پےِ دلــدارے نیسٺ
در فراق تو بہ جزگریـہ مـرا ڪارے نیسٺ
سوختن در طلبِ یوسفِ زهـرا عشق اسٺ
اے بنازم بہ چنین عشق ڪہ تڪرارے نیسٺ
💚أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💚
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
پانزده خرداد در کلام امام خمینی رحمه الله
امام خمینی رحمه الله آن پیر فرزانه انقلاب، درباره روز پانزده خرداد 1342 چنین فرمودند: «روز پانزده خرداد، در عین حال که چون عاشورا، روز عزای عمومی ملّت مظلوم است ، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است. بزرگداشت روز حماسه آفرین 15 خرداد، بزرگداشت ارزش های انسانی در طول تاریخ است». ایشان در سخنانی دیگر فرمودند: «قیام پانزده خرداد، اسطوره قدرت ستم شاهی را در هم شکست و افسانه ها و افسون ها را باطل کرد. شهادت جوانان رشید و زنان و مردان در آن روز، سدّ عظیم قدرت شیطانی را از بنیان سست کرد. خون سلحشوران کوخ نشین، کاخ های ستم را در هم کوبید. ملّت عظیم الشأن با قیام و نثار خون فرزندان عزیز خویش، راه قیام را برای نسل های آینده گشود و ناشدنی ها را شدنی کرد».
#خدا_مهربانتر_است
مردى حین رفتن برای زیارت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در بین راه چند جوجه پرنده دید.
آنها رابرداشت تا به عنوان هدیه براى پیامبر خدا ببرد.
مادر جوجه ها که جوجه هایش را در دست مرد دید، به دنبال او روان شد.
مرد در روى زمین راه مى رفت و پرنده پروازکنان او را دنبال مى کرد تا اینکه به مدینه رسید.
یک سره به مسجد رفت و پس از زیارت نبى اکرم، جوجه ها را نزد ایشان گذاشت.
در این موقع، پرنده مادر که چند فرسخ به دنبال جوجه هایش پرواز کرده بود، به سرعت فرود آمد.
غذایى را که به منقار داشت، در دهان یکى از جوجه ها گذاشت و به سرعت پرواز کرده و دور شد.
پیامبر و اصحاب، همه این صحنه را مشاهده مى کردند.
دقایقی گذشت و دوباره پرنده مادر رسید و با اینکه خطر اسیر شدن به دست مردم او را تهدید مى کرد فرود آمد و غذایى را که تهیه کرده بود، در دهان جوجه دیگر گذاشت و پرواز کرده و دور شد.
در این هنگام، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جوجه ها را آزاد فرمود.
سپس رو به اصحاب کرده و فرمود مهر و محبت این مادر را نسبت به جوجه هایش چگونه دیدید؟
اصحاب عرض کردند بسیار عجیب و شگفت انگیز بود.
حضرت فرمود قسم به خداوندى که مرا به پیامبرى برگزید، مهر و محبت خداى عالم به بنده هایش هزاران برابر این چیزى است که دیدید، او نسبت به بنده هایش ارحم الراحمین تر است.
📚 منبع: معارفى از قرآن، عبدالحسین دستغیب، صفحه ۱۰۶
💕🧡💕
🌹♥️🌹
#مفتخر_به_حجابِ_برتر
«خودنمائی و جلوهفروشی، یک لحظه است و آثار سوء آن برای کشور، برای جامعه، برای اخلاق، حتّی برای سیاست، آثار مخرب و ماندگار است؛ در حالی که ملاحظه عفاف، ملاحظه حدود شرعی در رفتار و حرکات بانوان، اگر چنانچه سختیای داشته باشد، سختیِ کوتاهی است، اما آثارش، آثار عمیق و ماندگاری است ...
خود خانمها خیلی باید مراقبت کنند مسئله حجاب را، مسئله عفاف را؛ وظیفه آنهاست، افتخار آنهاست، شخصیت آنهاست ...
#رهبر_انقلاب ۱۳۹۱/۰۲/۲۳
#حفظحجاب،وصیتشهدا🌹
💕🧡💕
قسمت سی و سوم : انتخاب
بچه ها حواسشون به ما بود ... با دیدن این صحنه دویدن جلو ... صورتش رو چرخوند طرف شون ...
- برید بیرون ... قاطی نشید ...
یه کم به هم نگاه کردن ...
- مگه نمیگم از مسجد برید بیرون؟...
دل دل کنان و با تردید رفتن بیرون ...
زل زد توی چشم هام ...
- تو می فهمی، شعور داری، فکر می کنی ... درست یا غلط تصمیم می گیری ... اختیار داری الان این وسط من رو خفه کنی یا لباسم رو ول کنی .... ولی اون گاو ؛ نه ... هر چقدر هم مفید باشه با غریزه زندگی می کنه ... بدون عقل ... بدون اختیار ... اگر شعور و اختیار رو ازت بگیرن، فکر می کنی کی بهتر و مفیدتره ... تو یا گاو؟ ...
هم می فهمیدم چی میگه ... هم نمی فهمیدم ...
- من نمی دونم چی بهت گذشته و چه سرنوشتی داشتی ... اما می دونم؛ ما این دنیا رو با انتخاب های غلط به گند کشیدیم ... ما تصمیم گرفتیم که غلط باشیم پس جواب ها و رفتارهامون غلط میشه ... و گند می زنیم به دنیایی که سهم دیگران هم هست ... مکث عمیقی کرد ... حالا انتخاب تو چیه؟ ...
یقه اش رو ول کردم ...
خم شد، کت کتانم رو از روی زمین براشت، داد دستم و گفت ...
- به سلامت ...
من از در رفتم بیرون و بچه ها با حالت نگران و مضطرب دویدن داخل ...
برگشتم خونه ... خیلی به هم ریخته و کلافه بودم ... ولا شدم روی تخت ... تمام روز همون طور داشتم به حرف هاش فکر می کردم ... به اینکه اگر مادرم، انتخاب دیگه ای داشت ... اگر من، از پرورشگاه فرار نکرده بودم ... اگر وارد گروه قاچاق نشده بودم ... اگر ... اگر ...
تمام روز به انتخاب هام فکر کردم ... و اینکه اون وقت، می تونستم سرنوشت دیگه ای داشته باشم؟ ... چه سرنوشتی؟ ...
همون طور که دراز کشیده بودم از پنجره به آسمان نگاه کردم ... .
- تو واقعا زنده ای؟ ... پس چرا هیچ وقت کاری برای من نکردی؟ ... چرا هیچ وقت کمکم نکردی؟ ... جایی قرار دارم که هیچ حرفی رو باور نمی کنم ... اگر واقعا زنده ای؛ خودت رو به من نشون بده ... اگر با چشم هام ببینمت ... قسم می خورم بهت ایمان میارم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت سی و چهارم: خدا نیامد
اون شب دیگه قرآن گوش نکردم تا وضعیت مشخص بشه ... نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و ...
مسجد هم نرفتم و ارتباطم رو با همه قطع کردم ...
یک هفته ... 10 روز ... و یک ماه گذشت ... اما از خدا خبری نشد ... هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم ... برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا منتظر دیدنش بودم ...
اون شب برگشتم خونه ... چشمم به Mp3 player افتاد ... تمام مدت این یه ماه روی دراور بود ... چند لحظه بهش نگاه کردم ... نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ ... حرف های یک خدای مرده ...
با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله ...
نهار نخورده بودم ... برای همین خودم رو به خوردن همبرگر دعوت کردم ... بعد هم رفتم بار ... اعصابم خورد بود ... حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده ... انگار یکی بهم خیانت کرده بود ...
بی حوصله، تنها و عصبی بودم ... تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم ... انگار رفته بودم سر نقطه اول ...
دو سالی می شد که به هیچی لب نزده بودم ... چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم ... بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم ... دیگه چیزی رو به خاطر ندارم ...
اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان بود ... سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد ... کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد ...
سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، یه افسر پلیس رو توی راهرو دیدم... اومدم به خودم تکانی بدم که ... دستم به تخت دستبند زده شده بود ...
- اوه نه استنلی ... این امکان نداره ... دوباره ...
بی رمق افتادم روی تخت ... نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور می کردم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☑️ داستان کاملا واقعی است
🔹یكی از اطرافیان شیخ رجبعلی خیاط
نقل می كند كه:
پارچه هایی را بردم و به جناب شیخ
دادم بدوزد،
از قیمتش پرسیدم، گفت: دو روز كار
می برد، چھل تومان؛
روزی كه رفتم لباسھا را بگیرم گفت:
اجرتش بیست تومان می شود،
گفتم: فرموده بودید چھل تومان؟!
پاسخ دادند: فكر كردم دو روز كار می برد
ولی یك روز كار برد...
🌹امام علی (علیه السلام)
#انصاف برترین #فضیلتھا است.
💕🧡💕
مداحی_آنلاین_نروم_از_سر_کویت_چه_برانی_چه_بخوانی_حاج_حسن_خلج.mp3
4.02M