فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دسر ساده و خوشمزه رو براتون
اوردم😍😍😋😋
مثل #دسرهای_بیسکوئیتی دیگه اس ولی خوشمزه هایی که داخل کرم میزاره ونحوه ی سروِ دسر متفاوت و عالیه .
یه قالب مستطیل شکل لازم دارید . به نسبت اون دو لایه بیسکوئیت پتی بور . اینجا ٢۴ تا استفاده کرده . ۵۰۰ گرم کرم شیر نستله و ۱ قوطی شیر عسلی . مقداری هم خوراکی های خوشمزه . مثل بیسکوئیت اورئو , اسمارتیز , کیت کت , پاستیل شکری و یا هر خوشمزه ی دیگه ای . مثل مغز ها یا شکلات سنگی یا مورس و ... یک لایه بیسکوئیت با کمی فاصله و مرتب کف قالب بچینید . اگر کرم شیر نستله نتونستید تهیه کنید , ۵۰۰گرم شیر رو با ۶ قاشق پودرخامه بزنید تاکاملا فرم بگیره و بعد یک قوطی شیر عسلی بهش اضافه کنید و بعد هم دو تا تخم مرغ و خوب مخلوط کنید . حالا نیمی از خامه رو روی بیسکوئیت ها بریزید . کیت کت و بقیه ی چیزها رو روی خامه بزارید وکمی فشار بدید . حالا نصف دیگه ی خامه رو بریزید و روی خامه مثل الگوی بیسکوئیت های کف قالب , بیسکوئیت بچینید . ۱٢ ساعت داخل فریزر بزارید و بعد از خط بین بیسکوئیت ها برش بزنید.
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوفته بلغور با سیب زمینی😍😍
برای کوفته
۱ فنجان بلغور گندم (۱۵۰ گرم)
۲۰۰ میلی لیتر آب جوش (۱ فنجان)
۳ قاشق غذاخوری آرد سمولینا یا ایرمیک
۳ قاشق غذاخوری آرد
۱ عدد سیب زمینی (آب پز)
۱ عدد تخم مرغ
۱ قاشق مرباخوری رب گوجه فرنگی
نمک، فلفل قرمز
کمی نعنا ، فلفل سیاه
برای سس:
۶ قاشق غذاخوری روغن زیتون
۱.۵ قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی (کمی فلفل به آن اضافه کنید)
۲ عدد گوجهفرنگی بدون پوست رنده ش
۲ حبه سیر
نمک
یک مشت گردو
همچنین :
ماست
نمک
سیر😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش زیتون پرورده😌
پارت اول
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فینگرفود_هندی🍟
تا حالا #چوبک_سیب_زمینی امتحان کردید؟🤔😅 این ویدئو به شما یاد میده یه فینگرفود ساده، لذیذ و سوخاری برای خونواده درست کنید🤗
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩🍳#فینگرفود👩🍳
خمیر ۱۰۰۰ لا ۱ عدد
سس خردل
بیکن ۵-۶ ورق
پنیر گودا حدود ۱ بسته
تخم مرغ ۱ عدد
جعفری خرد شده ۱ پیاله متوسط
هدایت شده از روزنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سوژهسخنطنز😅
-تو مترو نشسته بودم بغل دستیم گفت بیخیال داداش، گفتم چی شده مشتی؟
-گفت: داری تو تلگرام با نامزدت دعوا میکنی؟
-بیخیال. گناه داره. اون بالا هم گفته بود دوستت داره اذیتش نکن!!
من: 😤😡🤪🤪😁😁😁
#لبخنــــــــــد😁
-روزى مردی نزد قاضی شهر رفت و گفت: روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند.
-هرروز و شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند
-مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست.
-قاضی گفت: شکایتت را پیگیر می شوم -فقط کيسه اى بردار براى هر نفر يک سنگ درکيسه انداز، چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم
-مرد رفت و چنين کرد
-بعد از چندماه نزد شیخ آمد وگفت: نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است!
-قاضی گفت: يک کيسه سنگ را تا کوچه من نتوانى حمل کنی، چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه نزد خدا بروى؟ -استغفارکن...
-چون آن دو زن، همسر و دختر دانشمندی هستند که وصیت کرد بعد مرگش شاگردانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند!!
-اى مرد آنچه در ظاهر ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت!!!
-مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یفْضَحْه وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیتِه
-هر که لغزش های برادرش را جستجو کند، خداوند لغزش هایش را دنبال می کند، و هر که را خداوند لغزش هایش را دنبال کند، رسوایش می سازد، گر چه در درون خانه اش باشد..
✨پیامبـر رحمتﷺ
📚كافى، ج 2، ص 355
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺
*⚜️سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۵)*
*🔥به سوی آتش!*
*💥در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟*
*🔥 گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی*
*💥میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم*
*💥گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت*
*🍂 هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد*
*😔با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم*
*🌵از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش میرسد؟*
*🔥گناه گفت: من صدایی نمیشنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند*.
*گفتم: ولی صدایی که من* *میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن*
*💥گناه گفت: من چیزی نمیشنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده*
*🍁دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...اما چاره ای نبود*
*🌄در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش*
*✅ با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد*
*✨پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت*
*😔من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..*
*🌻نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت: دوست من اینجا چه میکنی؟ هیچ میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه*
*🌼نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند*
*🌷نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم*
*🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ!*
*🍁در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد*
*💥پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد*
*🔘با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟*
*🔆نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن*
*✳️وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند*
*▪️آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی مینالید به این سو و آن سو نگاه میکرد*
*🔘پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم*
*💥این شخص کیست؟*
*😔 نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است*
*🔥آن شخص همانطور که به ما نزدیک میشد دستهایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب💦 میکرد*
*😔وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک میریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس میکرد..*
*✨ نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟*
*🔥سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت*
*☄حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم*
*🍀نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی*
*🍂 او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥*
*💥اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری میداد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد*
*🔥آتش از پیکرش زبانه میکشید و صدایش زمین را میلرزاند...*
*✍ادامه دارد..*
#سوژهسخنطنز😅
پسره رفت تو کوچه دید داداش دوقلوش داره فوتبال بازی مکنه
محکم زد تو گوشش و گفت: تو اینجایی؟؟؟
مامان ۲دفه منه برده حمام😡😐 😂😂
#لبخند😚
- پیرمردی بازنشسته، خانه ای در نزدیکی یک دبستان خرید.
- یکی دو هفته اول همه چیز به در آرامش پیش میرفت
- تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه هر روز پشت خانه مرد فوتبال و توپ را به در خانه اش میزدند.
-این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
-روزی وقتی مدرسه تعطیل شد،پیر مرد بچه ها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید. من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و فوتبال کنید.
-بچه ها خوشحال شدند و هرروز با گرفتن پول می آمدند.
-چند روز بعد، پیرمرد به سراغشان آمد و گفت: « من نمیتوانم روزی ۵۰۰ تومن بیشتر به شما بدهم. از نظر شما اشکالی ندارد؟»
بچها با دلسردی پذیرفتند و ادامه دادند.
سری بعد پیرمرد گفت: من فقط می توانم روزی ۱۰۰ بدهم!
-بچه ها گفتند: « ۱۰۰ تومن؟ اگه فکر میکنی ما فقط به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینجا فوتبال کنیم اشتباه کردی!!!!!
-و از آن پس پیرمرد با راهکار تربیتی معکوس، با آرامش به زندگی ادامه داد...🤓🖐
- تشویق یا تنبیه بیش از حد، باعث بی انگیزگی میشود....
پس مراقب باشیم فرزندان را بیش از حد تشویق نکنیم !!!