ﮊﺍﭘﻨﯿﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺩﺯﺩ ﯾﺎﺏ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻮ ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺗﻮﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻇﺮﻑ 10 ﺩﻗﯿﻘﻪ 7 ﺗﺎ
ﺩﺯﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ !
ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎ ﻇﺮﻑ 10 ﺩﻗﯿﻘﻪ 6 ﺗﺎ ﺩﺯﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ !
ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻇﺮﻑ 10 ﺩﻗﯿﻘﻪ 40 ﺗﺎ ﺩﺯﺩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ !
ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻇﺮﻑ 1 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻮ ﻣﯿﺪﺯﺩﻥ !
ﺍﯾﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﺮﺍﻥ ﺧﺎﺍﺍﮎ ﺩﻟﯿﯿﯿﯿﯿﺮﺍﻥ !
ﺍﯾﯿﯿﯿﯿﯿﯿﺮﺍﻥ ﻏﺮﺭﺭﺵ ﺷﯿﯿﯿﺮﺍﻥ !
ﺍﯾﯿﯿﯿﯿﯿﺮﺍﻥ ﻫﻤﯿﯿﯿﺸﻪ ﺟﺎﻭﻭﯾﺪﺍﻥ!
ﻧﺨﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭﺗﻪ😂😂😂
○خانم معلمی تعریف میکرد :
💎 در مدرسه ابتدایی بودم ؛ مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم .
به نیّت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان ..
پدر و مادرشان هم برای مراسم دعوت شده بودند و بچّهها در مقابل معلّمان و اولیاء سرود را اجرا خواهند کرد ..
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند .
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم ..
باهم در مقابل اولیاء و معلّمان شروع به خواندن سرود کردند ...
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت انجام دادن جلوی جمع .
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد ..
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند ، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه رشته کرده بودم پنبه شود .!
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم ...
خب چرا این بچّه این کار رو میکنه ؟! چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟! این که قبلش بچّه ی زرنگ و عاقلی بود !!
نمونه ای خوب و تو دل بروی بچّهها بود !!
رفتم روبرویش ، بهش اشاراتی کردم ، هیچی نمیفهمید ...
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم .
خونسردی خود را حفظ کردم ، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم ، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد .!
فضا پر از خنده حاضران شده بود ، همه سیر خندیدند ...
نگاهی گرداندنم ؛ مدیر را دیدم .. رنگش عوض شده بود ، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود .
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم ، سرش را نزدیک کرد و گفت : فقط این مراسم تمام شود ، ببین با این بچه چکار کنم ؟! اخراجش میکنم ، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه ...
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود ..
حالا اون کسی که کنارم بود ، مادر بچّه بود ، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود ..
بسیار پرشور میخندید و کف میزد ،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود ..
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم :
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با دوستانت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد :
آخر مادرم اینجاست ، برای مادرم این کار را میکردم !!
معلّم گفت : با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم : آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست ، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند ؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت :
خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود ، خودم توضیح میدهم ؛ مادر من مثل بقّیه مادرها نیست ، مادر من "کرولال" است ،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم ...
تا او هم مثل بقّیه ی مادران این شادی را حس کند .!
این کار من رقص و پایکوبی نبود ،
این زبان اشاره است ، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم ، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم ، و دختر را محکم بغل کردم !!
آفرین دختر ، چقدر باهوش ، مادرش چقدر برایش عزیز ، ببین به چه چیزی فکر کرده ؟!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و ... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند ،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلّمان همه را گریاند !!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد !!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند ، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند !!
درس اخلاقی
زود عصبانی نشو ، زود از کوره در نرو ، تلاش کن زود قضاوت نکنی ، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی !!..
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه درست داشته باشیم
#زندگی
#خانواده
┄═◈◎◈🍃🦋🍃◈◎◈═┄
مولای خوبم🌹🍃
در گذر از وادی انتظار قدم به قدم و کو به کو به دنبال تو میگردم و تمام آرزوهایم را به دستان مهربان تو میسپارم که با دعای پدرانه تو اجابت خواسته هایم را به نظاره بنشینم..
آقای من🌹🍃
تو زیباترین شعر لحظه هایم هستی و من عاشقی گم کرده راه که برای یافتنت عجیب بی قرار است و ملتهب،کاش میشد که جلوه روی ماهت را ببینم و آنگاه اندوه نهفته درونم کمی آرام بگیرد..
یوسف زهرا🌹🍃
دوستت دارم و این علاقه را با تمام دنیا معاوضه اش نمیکنم،میدانی مولا؟دلم می خواهد که در هر کرانه و پا به پایت بیایم و آنقدر به تو التماس کنم که شاید بر خادمی ام به درگاهت مهر تایید زنی و مرا در خیل مشتاقانت ببینی..
مهربان عالم🌹🍃
نفسهایت به شماره افتاده است و این روزها تنها امید زندگانی ام شده ای،،میشود مولا کمی دعایم کنی و بال های سخاوتت را به روی دردهایم بکشی؟اصلا آقا بگذار اینگونه آز تو بخواهم:
"گاهی مرا نگاه کنی و رد شوی بس است
آنان که بی کشند به یک در زدن خوشند"
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚
🌺شبتون رنگین به نگاه مهربان #مهدی_فاطمه_عج و عطر نفس مولا جاری در لحظه لحظه هاتون ان شاءالله🌺
🌼وعده هر شب ما ترک یک گناه به نیت تعجیل در فرج مولا🌼
🌸سپاس از همراهی و حضور تک تک شما بزرگواران،تا فردا و فرصت خدمتگذاری دیگر،در پناه خداوند مهربان،یاحق🌸
#التماس_دعا
┄═◈◎◈🍃🦋🍃◈◎◈═┄