eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
110 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
150 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
هيچکس را در زندگي مقصر نميدانم از خوبان "خاطره" و از بدان "تجربه"ميگيرم ! بدترين ها "عبرت" ميشوند وبهترين ها"دوست" 🌴کانال 👈عاشقان اهل بیت ع
۲۱ تیر ۱۳۹۹
امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی‌ای که خود به‌وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد. و نه فقط تشیع، ضعیف و ریشه کن نشد بلکه حتی سال ولایتعهدی آن حضرت، یکی از پربرکت‌ترین سال‌های تاریخ تشیع شد و نَفَس تازه‌ای در مبارزات علویان دمیده شد. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۳۷
۲۱ تیر ۱۳۹۹
امام جواد علیه‌السلام گوشه مهمی از جهاد همه جانبه اسلام را در عملِ خود پیاده کرد و درس بزرگی به ما آموخت. آن درس این است که در هنگامی که در مقابل قدرت‌های منافق و ریاکار قرار می‌گیریم، باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابله با این قدرت‌ها برانگیزیم. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵۳
۲۱ تیر ۱۳۹۹
در دوران ما و در همه دوران های تاریخ، قدرتمندان همیشه سعی کرده‌اند وقتی از مقابله رویایی با مردم عاجز شدند، دست به حیله ریاکاری و نفاق بزنند. امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام همت بر این گماشتند که ماسک تزویر و ریا را از چهره مامون کنار بزنند و موفق شدند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵۴
۲۱ تیر ۱۳۹۹
مفهوم اينكه «تر و خشك با هم ميسوزند» در كدام آيه وجود دارد؟ پاسخ يكي از آياتي كه ميتوان اين مفهوم را از آن فهميد، آية 25 سورة انفال است، خداوند متعال ميفرمايد: «واتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة»، وبترسيد از بلايي كه چون آيد، تنها مخصوص ستمكاران از شما نباشد[بلكه ظالمان و مظلومان همه را فراگيرد، ظالمان را به كيفر ظلم و ستم و مظلومان را به كيفر ترك امر به معروف و نهي از منكر]. در اين آيه، «فتنه» به معناي بلاها و مصايب اجتماعي است كه دامن همه را ميگيرد و به اصطلاح، خشك و تر در آن ميسوزند. در حقيقت خاصيت حوادث اجتماعي چنين است، هنگامي كه جامعه، در اداء رسالت خود كوتاهي كند و بر اثر قانون شكنيها، هرج و مرجها و ناامنيها و مانند آن به بار آيد، نيكان و بدان همه در آتش آن ميسوزند و اين اخطاري است كه خداوند در اين آيه، به همة جوامع اسلامي ميكند و مفهوم آن اين است كه: افراد جامعه نه تنها موظفند وظايف خود را انجام دهند بلكه موظفند ديگران را هم به انجام وظايف وا دارند، زيرا اختلاف و پراكندگي و ناهماهنگي در مسائل اجتماعي موجب شكست برنامهها خواهد شد و دود آن در چشم همه ميرود. بنا بر اين نيكان، جامعه وظيفه دارند كه در برابر بدان سكوت نكنند و اگر سكوت اختيار كنند در سرنوشت آنها نزد خداوند، سهيم و شريك خواهند بود. @achegan🌴
۲۱ تیر ۱۳۹۹
✨🌸✨ پاره پاره هر طرف اوراق قرآن ریخته در رواق و صحن‌‌ها خون شهیدان ریخته مسجد دلتنگ گوهرشاد زائر گشته است او که دل را به پای شاه خراسان ریخته 🗓۲۱تیر قیام خونین مسجد گوهرشاد علیه کشف حجاب (روز عفاف و حجاب) 🌴کانال 👈عاشقان اهل بیت ع
۲۱ تیر ۱۳۹۹
سربلند (روایت زندگی شهید مدافع حرم ) : : سال نشر : 1397 تعداد صفحات : 356 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کتاب «سربلند» روایتی است مستند داستانی از کودکی تا شهادت محسن . این اثر قرار است مخاطب را با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا کند؛ ابعادی از زاویه دید خانواده، دوستان و همرزمان. همچنین گفتنی است این کتاب حاوی اسناد، تصاویر و دلنوشته های نیز می باشد. 🌴کانال👈 عاشقان اهل بیت ع
۲۱ تیر ۱۳۹۹
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #دهم: دستپخت مع
📚 💌 📝 📅 قسمت : فرزند کوچک من هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقبم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ...علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟ ... و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ...
۲۱ تیر ۱۳۹۹
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #یازدهم: فرزند
📚 💌 📝 📅 قسمت : زینت علی مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین ... - شرمنده ام علی آقا ... دختره ...نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ... مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ...اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ... - خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟ ... دختر رحمت خداست ... برکت زندگیه ... خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده ... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ...و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ...بغلش کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد ... چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... دانه های اشک از چشمش سرازیر شد ... - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ... حق خودته که اسمش رو بزاری ... اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدی زینب خانم ...و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی ...
۲۱ تیر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ تیر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ تیر ۱۳۹۹