eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
111 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
150 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸داستانِ راستان🌸🍃 🍃قصه‌زیبای‌سید‌مهدی‌طباطبایی واعظِ مشهورِ شهرِ مشهد... 🍃 و عهد با آقا امام رضا ع برا گره گشایی از یه آبرومندِگرفتار... 🍃🌸با روایت استاد صابر خراسانی 🍃بسیار زیبا و تاثیر گذار.
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚦نمونه نسبتاً خوبی از تکنیک دیپ‌فیک و هم‌خوانی شهدا با شعر مدافعان حرم 😭😭😭 عاشقان اهل بیت علیه السلام
 
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» (انعام / ۱۶۰) ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﺎﺭ نیک ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ، ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺪ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﺰ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻴﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺘﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﻰﮔﻴﺮﻧﺪ... ❌ یکی از علمای شیراز تعریف می‌کرد که در محله ما نجاری زندگی می‌کرد که از آشنایان بود و به حرفه نجاری اشتغال داشت، این مرد نجار مادر پیری داشت که بسیار به او خدمت می‌کرد، شبی خواب دیدم که این مرد نجار در بهشت است و در باغ زیبایی پر از درخت میوه زندگی می‌کند، ناگهان آتشی آمد و همه باغ خاکستر شد، صبح که از خواب بیدار شدم در این فکر بودم که تعبیر این خواب چیست؟ جریان آن باغ و آن آتش چه چیزی می‌تواند باشد، به مرد نجار مراجعه کردم و پرسیدم شما دیشب چکار کردی، گفت هیچی، مثل همیشه شب که شد در مغازه را بستم و به خانه رفتم و پس از صرف شام خوابیدم، کار خاصی انجام ندادم... عالم شیرازی می‌گفت جریان خواب را برایش تعریف کردم، مرد نجار گفت ای داد بیداد، ای وای بر من، دیشب که خانه رفتم مادرم از چیزی گلایه کرد، من با ناراحتی گفتم ول کن مادر، من خیلی خسته‌ام، حوصله این حرفها رو ندارم، مادرم سکوت کرد و هیچ حرفی نزد، حتماً آن آتش به دلیل بد اخلاقی من با مادرم بوده، باید از او دلجویی کنم... ❌ قرآن می‌فرماید «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» اگر کار نیکی بیاورید ده برابر پاداش می‌گیرید، یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر امروز کار نیکی انجام دادید، فکر نکنید این در کیسه شما ذخیره می‌شود تا روز قیامت و آنجا به شما پاداش می‌دهند، قرآن می‌فرماید باید اعمال صالح خودتان را سالم به آخرت برسانید تا مستحق دریافت پاداش باشید، با گناهان اعمال نیک خودتان را نابود نکنید... مثالی می‌زنم: شما به شخصی که قصد سفر به اردبیل را دارد سفارش عسل سبلان می‌دهید، می‌گویید برایم عسل بیاور پولش را بهت می‌دهم، اگر آن شخص عسل را سالم به دست شما رساند بهش پول می‌دهید، اگر در اثر بی‌توجهی در بین راه شیشه عسل را شکست، پولی هم به او تعلق نمی‌گیرد... «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» باید اعمال صالح را نگهداری کنیم و سالم به آخرت برسانیم تا پاداش بگیریم... ❌ در روایتی از حضرت رسول گرامی اسلام صلوات الله‌ علیه و آله در فضیلت تسبیحات اربعه آمده است: خداوند به عدد هر یک از اذکاری که مؤمن می گوید، درختی در بهشت برای او می کارد. شخصی عرض کرد: پس درختان ما در بهشت چقدر زیاد است، حضرت فرمود: بله، ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آنها را بسوزاند وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✨﷽✨ 🌼طواف نیمه تمام ✍امام حسين علیه‌السلام و ((ابن‌عباس)) در حال طواف خانه خدا بودند که یک نفر نزد امام حسین آمد و گفت: ((ای فرزند رسول‌خدا! من به فلانى قرضى دارم؛ اگر مى‌توانی قرض من را ادا کن.)) امام حسین علیه السلام فرمودند: ((اکنون هيچ چيزى ندارم.)) آن مرد گفت: ((پس از طلبکار من مهلت بخواه زيرا مرا به حبس تهديد كرده است.)) امام حسین علیه السلام طواف خود را قطع كردند و با بدهکار روانه شدند تا برای او وساطت نمایند. ابن عباس به امام حسین گفت: ((آيا فراموش كردى كه معتكف هستى؟!)) امام حسین علیه‌السلام فرمودند: ((خير! فراموش نکردم ولى از حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله شنيدم كه مى‌فرمود: هر كس حاجت مؤمنى را برآورده سازد، همانند كسى است كه نُه هزار سال همه روز، روزه‌دار باشد و هر شب براى عبادت قيام كند.)) 📚عده الداعی و نجاح الساعی،صفحه ۲۳۲ ‌‌‌‌
قلوب آگاه.mp3
3.33M
💢قلوب آگاه ♦️اشراف امام معصوم بر همه ی عالم؛ حتی در زمان خواب ♦️چشم تو بیدار و دل رفته به خواب/چشم من در خواب و دل در فتح باب [ حجت الاسلام عالی ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #هفتاد_و_هشت
📚 💌 📝 📅 قسمت : پس یا پیش من و آقا رسول ... دو تایی زدیم زیر خنده ... آقا مهدی هم دست بردار نبود ... پشت سر هم شوخی می کرد ... هر چی ما می گفتیم ... در جا یه جواب طنز می داد ... ولی رنگ از روی صادق پریده بود ... هر چی ما بیشتر شوخی می کردیم ... اون بیشتر جا می زد ... آخر صداش در اومد ... حالا حتما باید بریم اونجا؟ ... اون راویه گفت ... حتی از قسمت های تفحص شده ... به خاطر حرکت خاک ... چند بار مین در اومده ... اینجاها که دیگه ... آقا مهدی که تازه متوجه حال و روز پسرش شده بود ... از توی آینه بهش نگاهی انداخت ... نترس بابا ... هر چی گفتیم شوخی بود ... اینجاها دست خودمون بوده ... دست عراق نیوفتاده که مین گذاری کنن ... منطقه آلوده نیست ... آقا رسول هم به تاسی از رفیقش ... اومد درستش کنه ... اما بدتر ... پدرت راست میگه ... اینجاها خطر نداره ... فقط بعد از این همه سال ... قیافه منطقه خیلی عوض شده ... تنها مشکلی که ممکنه پیش بیاد اینه که گم بشیم ... با شنیدن کلمه گم شدن ... دوباره رنگ از روش پرید ... و نگاهی به اطراف انداخت ... پرنده پر نمی زد ... تا چشم کار می کرد ... بیابان بود و خاک ... بکر و دست نخورده ... هر چند ... حق داشت نگران بشه ... دو ساعت بعد ... ما واقعا گم شدیم ... و زمانی به خودمون اومدیم ... که دیر شده بود ... آقا مهدی ... پاش تا آخر روی گاز که به تاریکی هوا نخوریم ... اما فایده ای نداشت ... نماز رو که خوندیم ... سریع تر از چیزی که فکر می کردیم بتونیم به جاده آسفالت برسیم ... هوا تاریک شد ... تاریک تاریک ... وسط بیابان ... با جاده های خاکی ... که معلوم نبود کی عوض میشن یا باید بپیچی ... چند متر که رفتیم ... زد روی ترمز ... دیگه هیچی دیده نمیشه ... جاده خاکیه ... اگر تا الان کامل گم نشده باشیم ... جلوتر بریم معلوم نیست چی میشه ... باید صبر کنیم هوا روشن بشه ... شب ... وسط بیابان ... راه پس و پیشی نبود ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : شب خاطره ماشین رو خاموش کردیم ... شب ... وسط بیابان ... سوز سردی می اومد ... صادق خوابش برد ... و آقا مهدی کتش رو انداخت رو ی پسرش ... و من، توی اون سکوت و تاریکی... غرق فکر بودم ... یاد آیه قرآن که می فرمود ... چه بسا کاری که ظاهر خوبی داره اما شر شما در اونه ... - خدایا ... من درخواست اشتباهی داشتم و این گم شدن ... تاوان و بهای اشتباه منه؟ ... یا در این اومدن و گم شدن حکمتیه؟ ... محو افکار خودم ... که آقا رسول و آقا مهدی ... شروع به صحبت کردن ... از خاطرات جبهه شون و کارهایی که کرده بودن ... و من در حالی که به در تکیه داده بودم ... محو صحبت هاشون شده بودم ... گاهی غرق خنده ... گاهی پر از سوز و اشک ... آقا مهدی ... تلخ ترین خاطره اون ایام تون چیه؟ ... هنوزم نمی دونم چی شد که اون شب ... این سوال رو پرسیدم ... یهو از دهنم پرید ... اما جوابش، غیر قابل پیش بینی بود ... حالتش عوض شد ... توی اون تاریکی هم می شد ... بهم ریختن و خیس شدن چشم هاش رو دید ... تلخ ترین خاطره ام ... مال جبهه نبود ... شنیدنش دل می خواد ... دیدن و تجربه کردنش ... ساکت شد ... من دلش رو دارم ... اما اگر گفتنش سخته ... سوالم رو پس می گیرم ... سکوت عمیقی توی ماشین حاکم شد ...منم از اینکه چنین سوالی پرسیده بودم ... خودم رو سرزنش می کردم ... که... - ظهر بود ... بعد از کلی کار ... خسته و کوفته اومدیم نهار بخوریم ... که باهامون تماس گرفتن ... صداش بدجور شروع کرد به لرزیدن ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : ماموریت اون ایام ... هر چند جمعیت خیلی از الان کمتر بود ... اما اتوبوس ها تعدادشون فوق العاده کم تر بود ... تهویه هم نداشتن ... هوا که یه ذره گرم می شد ... پنجره ها رو باز می کردیم ... با این وجود توی فشار جمعیت ... بازم هوا کم می اومد ... مردم کتابی می چسبیدن بهم ... سوزن می انداختی زمین نمی اومد ... می شد فشار قبر رو رسما حس کرد ... ظهر بود ... مدرسه ها تعطیل کرده بودن ... که با ما تماس گرفتن ... وقتی رسیدیم به محل ... اشک، امانش رو برید ... یه نفر از پنجره ککتل مولوتف انداخته بود تو ... همه شون ایستاده ... حتی نتونسته بودن در رو باز کنن ... توی اون فشار جمعیت ... بدون اینکه حتی بتونن تکان بخورن ... زنده زنده سوخته بودن ... جزغاله شده بودن ... جنازه هاشون چسبیده بود بهم ... بچه ابتدایی هم توی اتوبوس بود ... خیلی طول کشید تا آروم تر شد ... منم پا به پاشون گریه می کردم ... بوی گوشت سوخته، همه جا رو برداشته بود ... جنازه ها رو در می آوردیم ... دیگه شماره شون از دست مون در رفته بود... دو تا رو میاوردیم بیرون ... محشر به پا می شد ... علی الخصوص اونهایی که صندلی هم آب شده بود و ریخته بود روشون ... یکی از بچه ها حالش خراب شده بود ... با مشت می زد توی سر خودش ... فرداش حکم مأموریت اومد ... بهمون مأموریت دادن، طرف رو پیدا کنیم ... نفس آقا مهدی که هیچ ... دیگه نفس منم در نمی اومد ... پیداش کردید؟ ... با ما همراه باشید
aali_yek_rooze_khoob_316773.mp3
4.89M
یک شروع خوب توصیه‌ای ارزشمند استاد «مسعود عالی» درباره «وقت گذاشتن برای خود و خلوت با خود» [ استاد عالی ] عاشقان اهل بیت علیه السلام
aali_dostane_hazrat_316783.mp3
2.72M
🔷 کلیپ زیبا برگرفته از بیانات «حجت الاسلام عالی» با موضوع «ارتباط بین اهل بیت (علیهم‌السلام) و شیعیان» [ استاد عالی ] عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا