هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
1_414483086.mp3
1.22M
🏴▪️👆🏻👆🏻
دعای عهد
👤باصدای استاد فرهمند
اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده....
خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان..
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_6043897005636322652.mp3
11.65M
🔴 زیارت عاشورا
🎤 با صدای علی فانی
#اللهم_عجلـــ_الولیڪ_الفرجـ
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
233579_718.mp3
6.77M
🎙دعای«هفتم صحیفه سجادیه»؛
#صوتی
🔸آقای کریمی
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
🍃🌸هر صبح
آیة الکرسی را بخوانید و تا
شب در امان خدا هستید.
🌟آیةالکرسی عظیم ترین
آیهدر قران کریم است
برای حفظ ایمان و مال
وجان خودهر روز
آیة الکرسی بخوان.
💐💐💐💐💐
🔸
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
⬜️◻️◽️▫️دعای چهارحمد▫️◽️◻️⬜️
🌾 بِسْمِ الله الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمِ 🌾
💙اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
💚اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه
❤️اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَلَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
💜اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَلَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🎁خواص دعای چهارحمد
💎از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست💎
🌸 که هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید:
💚اول عمر طبیعی
💙دوم مال و جمعیت بسیار
❤️سوم باایمان ازدنیارفتن
💜وبی حساب داخل بهشت شدن
🌙 امیر مؤمنان علی علیهالسلام ، مردى را دید که از روى نوشته، دعایى طولانى میخواند. به او فرمود: «اى مرد! آنکه زیاد را میشنود، اندک را هم پاسخ میدهد». مرد گفت: سَرورم! پس چه کنم؟ فرمود: «بگو:
❤️الْحَمْدُ للهِ عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ
💚وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ
💙وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ
💜وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ»؛
❤️ستایش، خداى را بر هر نعمتى،
💚و هر خوبى را از خدا میخواهم
💙و از هر بدى، به خدا پناه میبرم
💜و از هر گناهى،از خدا آمرزش میطلبم.
عاشقان اهل بیت علیه السلام
♦️اجوبه الاستفتائات آیت الله خامنهای
⁉️اطاعت از شوهر در حجاب و پوشش
⁉️🔷 سؤال ۵۴۶۶: مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در این باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
✅ پاسخ: مسئله پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانمها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
🔺بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر مهمی در میان است اطاعت لازم می باشد.
📕منبع: khamenei.ir
کارگاه خویشتن داری _11.mp3
17.29M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۱
※ تمام خویشتنداریها ، در تمام اعمال و نیات انسان، زمانی به ثمر مینشیند که :
شما در بخش #زبان خویشتندار شوید!
✘ محال است کسی، مهارِ زبان خویش را نداشته باشد، اما خویشتنداری او در بخشهای دیگر به رشد روحی او بینجامد!
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کارگاه خویشتن داری_12.mp3
14.83M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۲
★ خویشتنداری عملی کاملاً هوشمندانه است!
- اساساً، برقراری تعادل میان لذتها و پرهیزها بدون تعقل و تفکر ممکن نیست.
× گاهی بعضی خویشتنداری ها،
مثل حرام کردن لذتهای حلال خداوند بر خود، عینِ بیدینی است.
عاشقان اهل بیت علیه السلام
📘 کتاب #دختر_شینا
کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی میپردازد.
درباره زندگی این شهید فعالیتهای فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.
این بانوی نویسنده اضافه کرد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
🔺جهت سفارش کتاب :
@esmaeeil_313
🔺شماره تماس :
۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجاه_و_هفت
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پنجاه_و_هشتم: تلقین
با یک روز تاخیر ... مراسم تشییع جنازه انجام شد تا همه برسن ... بی بی رو بردیم حرم و از اونجا مستقیم بهشت رضا ... همه سر خاک منتظر بودن ...
چشمم که به قبر افتاد ... یاد آخرین شب افتادم ... و زیارت عاشورایی که برای بی بی می خوندم ... لعن آخرش مونده بود ... با اون سر و وضع خاکی و داغون ... پریدم توی قبر ...
بسم الله الرحمن الرحیم ... اللّٰهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی و ...
پدرم با عصبانیت اومد جلو تا من رو بکشه بیرون ... که دایی محمد جلوش رو گرفت ... لعن تموم شد ... رفتم سجده ...
- اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلٰی مُصابِهِمْ ... اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلٰی عَظیمِ رَزِیَّتی ... اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ ...
صورت خیس از اشک ... از سجده بلند شدم ... می خواستم بیام بیرون که دایی محمد هم پرید توی قبر ... دستم رو گرفت ... و به دایی محسن اشاره کرد ...
- مادر رو بده ...
با هم دیگه بی بی رو گذاشتیم توی قبر ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
من میگم تو تکرار کن ... تلقین بخون ...
یکی از بین جمع صداش رو بلند کرد ...
بچه است ... دفن میت شوخی بردار نیست ...
و دایی خیلی محکم گفت ...
بچه نیست ... لحنش هم کامل و صحیحه ...
و با محبت توی چشم هام نگاه کرد ...
میگم تو تکرار کن ... فقط صورتت رو پاک کن ... اشک روی میت نریزه ...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پنجاه_و_نهم: بزرگ ترین مصائب
حال و روزم خیلی خراب بود ... دیگه خودم هم متوجه نمی شدم ... راه می رفتم ... از چشمم اشک می اومد ... خرما و حلوا تعارف می کردم ... از چشمم اشک می ریخت ... از خواب بلند می شدم ... بالشتم خیس از اشک بود ... همه مصیبت خودشون رو فراموش کرده بودن ... و نگران من بودن...
این آخر سر کور میشه ... یه کاریش کنید آروم بشه ...
همه نگران من بودن ... ولی پدرم تا آخرین لحظه ای که ذهنش یاریش می کرد ... متلک های جدیدش رو روی من آزمایش می کرد ... این روزهای آخر هم که کلا ... به جای مهران ... نارنجی صدام می کرد ...
البته هر وقت چشم دایی محمد رو دور می دید ... نمی دونم چرا ولی جرات نمی کرد جلوی دایی محمد سر به سرم بزاره ...
هر کسی به من می رسید به نوبه خودش سعی در آروم کردن من داشت ... با دلداری ... با نصیحت ... با ... اما هیچ چیز دلم رو آرام نمی کرد ...
بعد از چند ساعت تلاش ... بالاخره خوابم برد ...
خرابه ای بود سوت و کور ... بانوی قد خمیده ای کنار دیوار ... نشسته داشت نماز می خوند ... نماز که به آخر رسید ... آرام و با وقار سرش رو بالا آورد ...
آیا مصیبتی که بر شما وارد شد ... بزرگ تر از مصیبتی بود که در کربلا بر ما وارد شد؟ ...
از خواب پریدم ... بدنم یخ کرده بود ... صورت و پیشانیم از عرق خیس شده بود ... نفسم بند اومده بود ... هنوز به خودم نیومده بودم که صدای اذان صبح بلند شد ...
هفتم مادربزرگ بود و سخنران بالای منبر ... چند کلمه ای درباره نماز گفت و ... گریزی به کربلا زد ...
حضرت زینب "سلام الله علیها" با اون مصیبت عظیم ... که برادران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن ... پسران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن ... پسران برادرشون رو جلوی چشم شون شهید کردن ... اونطور به خیمه ها حمله کردن و اون فاجعه عظیم عصر عاشورا رو رقم زدن ... حتی یک نمازشون به تاخیر نیفتاد ... حتی یک شب نماز شب شون فراموش نشد ... چنین روح عظیمی داشتند این بانو و سرور بزرگوار ...
هنوز تک تک اون کلمات توی گوشمه ...
اون خواب و اون کلمات ... و صحبت های سخنران ...
باز هم گریه ام گرفت ... اما این بار اشک های من از داغ و دلتنگی بی بی نبود ... از شرم بود ... شرم از روی خدا ... شرم از ام المصائب و سرورم زینب ...
من ... 7 شب ... نماز شبم ترک شده بود ... در حالی که هیچ کس ... عزیز من رو مقابل چشمانم ... تکه تکه نکرده بود ...