انجمن ادبی آوین
روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوهگه یار حا
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
#شیخ_بهائی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
گر خون دلی بیهده خوردم، خوردم
چندان که شب و روز شمردم، مردم
آری همه باخت بود سرتاسر عمر
دستی که به گیسوی تو بردم، بردم
#هوشنگ_ابتهاج
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
دعوی چه کنی؟! داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید: «چه نشینی؟! که سواران همه رفتند»
داغ است دل لاله و نیلی است بَرِ سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فُرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
#بهار
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت!
چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت
بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر
نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت
#فخرالدین_عراقی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
گناه آید به نادانی ز مستان
چو عذر آرند ازیشان داد مستان
خرد را مِیْ ببندد چشم را خواب
گنه را عذر شوید جامه را آب
#فخرالدین_اسعد
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ای شده سوختهٔ آتش نفسانی
سالها کرده تباهی و هوسرانی
دزد ایام گرفتست گریبانت
بس کن این بیخودی و سربگریبانی
صبح رحمت نگشاید همه تاریکی
یوسف مصر نگردد همه زندانی
راه پر خار مغیلان و تو بی موزه
سفره بی توشه و شب تیره و بارانی
ای به خود دیده چو شدّاد، خدابین شو
جز خدا را نسزد رتبت یزدانی
تو سلیمان شدن آموزی اگر، دیوان_
نتوانند زدن لاف سلیمانی
تا به کی کودنی و مستی و خودرائی؟
تا به کی کودکی و بازی و نادانی؟
دست تقوی بگشا، پای هوی بربند
تا ببینند که از کرده پشیمانی
#پروین_اعتصامی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶