بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه‌دار بر اللهُ اکبر است 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

لوح دلی که آینه راز عالم است حیف است حیف تخته مشق هوس کنی سیلاب بازگشت به صحرا نمی کند آن راه نیست عشق که رو باز پس کنی #صائب 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

🌙 عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد 🌱 برگیر و دهل می‌زن کآن ماه پدید آمد #مولانا 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

تا ز عین و یا و دال آمد مرکب اسم عید سال و ماه تو سراسر عین و یا و دال باد تا بروز اول شوال باشد عید فطر بر تو هر روزی چو روز اول شوال باد #سوزنی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

عید فطر است بیا تا به می افطار کنیم عیدگه خاک در خانه خمار کنیم #جامی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

🎼 تو شمس من، من خورشید پرستم... #محسن_چاوشی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

🎼 خوش خرامان میروی ای جان جان بی من مرو... #حمید_هیراد 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

ای نیست کرده هست را، بشنو سلامِ مست را مستی که هر دو دست را پابندِ دامت می‌کند #مولانا 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود چه قدر شعر نوشتیم برای باران غافل از ان دل دیوانه که بارانی بود کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود کاش دل ها پر افسانه نیما می شد و به یادش همه شب ماه چراغانی بود کاش اسم همه دخترکان اینجا نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود #مریم_حیدرزاده 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

قسمت پانزدهم: رنده کردن پیاز پادکست کتاب #تاکسی_سواری کتابی از #سروش_صحت 🍀 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه #شیخ_بهائی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶

درویشی مُسْتَجاب‌الدَّعوة در بغداد پدید آمد. حَجّاجِ یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعایِ خیری بر من بکن. گفت: خدایا! جانش بستان. گفت: از بهرِ خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعایِ خیر است تو را و جملهْ مسلمانان را. ای زبردستِ زیردست‌آزار گرم تا کی بماند این بازار؟ به چه کار آیدت جهانداری؟ مردنت بِهْ که مردم‌آزاری #گلستان #سعدی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶