eitaa logo
انجمن ادبی آوین
241 دنبال‌کننده
211 عکس
45 ویدیو
4 فایل
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها 🌱 انجمن ادبی دبیرستان تیزهوشان شهید قدوسی ارتباط با ادمین: @Avin_administrator
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد؛ چنان بیخود از جای برجستم که چراغم به آستین کشته شد. سَرَیٰ طَیْفُ مَنْ یَجْلُو بِطَلْعَتِهِ الدُّجیٰ شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا؟ بنشست و عتاب آغاز کرد که: مرا در حال بدیدی چراغ بکشتی، به چه معنی؟ گفتم: به دو معنی: یکی آن که گمان بردم که آفتاب برآمد و دیگر آنکه این بیتم به خاطر بود: چون گرانی به پیشِ شمع آید خیزش اندر میان جمع بِکُش ور شکرخنده‌ایست شیرین‌لب آستینش بگیر و شمع بکش 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
یکی را از علما پرسیدند که: یکی با ماهروییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب، چنان که عرب گوید: اَلتَّمْرُ یانِعٌ وَ النّٰاطورُ غَیْرُ مانِعٍ؛ هیچ باشد که به قوّتِ پرهیزگاری از او به سلامت بماند؟ گفت: اگر از مهرویان به سلامت بماند از بدگویان نماند. و اِنْ سَلِمَ اْلإنسانُ مِنْ سُوءِ نَفْسِهِ فَمِنْ سُوءِ ظَنِّ الْمُدَّعی لَیْسَ یَسْلَمُ شاید پسِ کار خویشتن بنشستن لیکن نتوان زبانِ مردم بستن 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا اگر التفات بودی به فقیر مستمندت نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد؟ به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم سعدی تو کیستی که در این حلقه ی کمند چندان فتاده اند که ما صید لاغریم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اول اردیبهشت، آغاز نگارش گلستان؛ روز سعدی «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجل» شاعر و نویسنده‌ی بزرگ ایرانی . مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"این تنها، خصوصیت سعدی است که سخنش به سخن همه شبیه باشد و به هیچ کس شبیه نباشد. در زبان فارسی، احدی نتوانسته است مانند او حرف بزند و در عین حال، نظیر حرف زدن او را هر روز در هر کوچه و بازار می‌شنویم." روزها؛ دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اگر ابلهی مُشک را گَنده گفت تو مجموع باش او پراکنده گفت بوستان سعدی گنده: بد بو مجموع: آسوده‌خاطر پراکنده گفت: بیهوده گفت. 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
دشمن چو از همه حیلتی فرو مانَد، سلسلهٔ دوستی بجنبانَد، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند. 🌿@adabavin | ادب آوین🪶 🪐
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند . صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهِره (اجرت ، حقوق ماهانه) چند است ؟ گفت: هیچ . گفت: پس چرا زحمتِ خود همی دهی ؟ گفت: از بهرِ خدا می‌خوانم . گفت: از بهرِ خدا مخوان ! گر تو قرآن بدین نمط(شیوه) خوانی ببری رونقِ مسلمانی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلاس درس نورعلی برومند با محمدرضا شجریان - ردیف طاهرزاده آواز: نورعلی برومند، محمدرضا شجریان سه‌تار: نورعلی برومند مایه: آواز اصفهان شاعر: سعدی سال اجرا: بین ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲ خورشیدی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از بهر گرد کردن مال عاقلی را پرسیدند نیک بخت کیست و بدبختی چست؟ گفت نیک بخت آن که خورد و کِشت و بدبخت آنکه مُرد و هِشت... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
مُرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم دیدهٔ سیر است مرا، جان دلیر است مرا زَهرهٔ شیر است مرا، زُهرهٔ تابنده شدم گفت که: «دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای» رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم گفت که: «سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای» رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم گفت که: «تو کشته نه‌ای، در طرب آغشته نه‌ای» پیش رخ زنده‌کُنش کشته و افکنده شدم گفت که: «تو زیرککی، مست خیالی و شکی» گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم گفت که: «تو شمع شدی، قبلهٔ این جمع شدی» جمع نیَم، شمع نیَم، دودِ پراکنده شدم گفت که: «شیخی و سَری، پیش‌رو و راهبری» شیخ نیَم، پیش نیَم، امرِ تو را بنده شدم گفت که: «با بال و پری، من پر و بالت ندهم» در هوسِ بال و پرش، بی‌پر و پرکنده شدم گفت مرا دولت نو: «راه مرو رنجه مشو زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم» گفت مرا عشقِ کهن: «از برِ ما نقل مکن» گفتم: «آری، نکنم، ساکن و باشنده شدم» چشمهٔ خورشید تویی، سایه‌گه بید منم چونک زدی بر سر من، پست و گُدازنده شدم تابش جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم صورت جان، وقت سحر، لاف همی‌زد ز بطر بنده و خربنده بُدم، شاه و خداونده شدم شُکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حدِ تو کآمد او در بر من، با وی ماننده شدم شکر کند خاک دُژم، از فلک و چرخ به خم کز نظر و گردش او، نور پذیرنده شدم شکر کند چرخِ فلک، از مَلِک و مُلک و مَلَک کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم زُهره بدم ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم از توام ای شهره قمر، در من و در خود بنگر کز اثر خندهٔ تو، گلشنِ خندنده شدم باش چو شطرنج روان، خامش و خود جمله زبان کز رخِ آن شاهِ جهان، فرّخ و فرخُنده شدم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶