eitaa logo
انجمن ادبی آوین
243 دنبال‌کننده
213 عکس
45 ویدیو
4 فایل
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها 🌱 انجمن ادبی دبیرستان تیزهوشان شهید قدوسی ارتباط با ادمین: @Avin_administrator
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتیم جنوب، رفیق خوزستانی ما را برد خرمشهر روی بهمن‌شیر قایق‌سواری از او پرسیدم که اینجا صیادی هم دارد؟ گفت: آره اما قدیمی‌های خرمشهر ماهی بهمن‌شیر را نمی‌خورند پرسیدم چرا؟ گفت: چون اینجا خیلی از بچه‌های مدافع خرمشهر شهید شده‌اند و پیکرشان زیر این آب طعمه ماهی‌ها شده؛ به حرمت اون‌ها. به یاد کسانی که رفتند تا ما بمانیم... سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد 🌺 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
Mohsen Chavoshi4_412053295452914058.mp3
زمان: حجم: 9.4M
🎼 هنوزم شهر من زیباست ولی مثل من افسردست... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
تویی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی ز شکوه شان تو بر ملا
تویی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت تویی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت نشناخت غیر تو هیچ کس ازلیتت ابدیتت تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها می ترسم عشق را دوست دارم ولی از زنها می ترسم کودکان را دوست دارم ولی ز آیینه می ترسم سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم من می ترسم پس هستم اینچنین می گذرد روز و روزگارمن من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد مصلحت نیست که هشیار نماید خود را 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
کنونت که دست است خاری بکن دگر کی بر آری تو دست از کفن؟ بتابد بسی ماه و پروین و هور که سر بر نداری ز بالین گور 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
به رنگ و تاب هر مویت، ندیدم در جهان یارا! « به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را » بیا آن دم که سرمستم، ز بند این جهان رستم بیا آن دم دوایی کن دل بیچاره ما را به هر سویی نظر کردم در آنجا من تورا دیدم هوای نرگس مستت ز من بگْرفت دنیا را تو خندیدی، جهان خندید و ابر از شوق میبارید تو خندیدی، دلم لرزید از شوق جهان آرا به یاد روز سرمستی نمیبالم به خود زیرا هرآن لفظی که خود گفتی سبویی بود دانا را به می سجاده رنگین کردم و پیر مغانم گفت: اگر دیدی بدان باید بشویی دست دنیا را نمیخواهم بدون تو دمی آرام و خوش باشم هوایت کرده طوفانی هوای قلب رعنا را شبی در زیر نور ماه، من آیم به سوی تو بنفشه حسرتش نبود ز حسرت روز فردا را 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟ کوته کن این بهانهٔ دنباله‌دار را 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت 🌿@adabavin | ادب آوین🪶