MHSN NAMJV - YAR MRA - (Music-Pars).mp3
8.14M
🎼 یار مرا ... غار مرا ... عشق جگر خوار مرا
#محسن_نامجو
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اگر بخواهیم از این گرداب ننگ و فلاکتی که در آن غوطه وریم نجات بیابیم، اگر بخواهیم در آتیه حق زندگی داشته باشیم و در عقب کاروان دنیای آینده درجا نزنیم بایست تقلا و کوششی کنیم و عملا ثابت نماییم که حق زندگی داریم.
باید بدانیم اگر به خودمان رحم نکنیم دیگران به ما رحم نخواهند کرد
#صادق_هدایت
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
شما نمیدانید چه قدرتی در سکوت نهفته است. پرخاش معمولا چیزی جز تظاهر نیست
#فرانتس_کافکا
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردان و زنانی که روزی میروند ولی صدایشان تا ابد در قلب مردم باقی خواهد ماند ❤️
به یاد استاد منوچهر والی زاده 🖤
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
15 Akherin Shoae Aftabe Zemestani.mp3
13.68M
🎼 از عشق میترسید و گفت:
از عشق میترسی، و رفت...
#همایون_شجریان
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
1406664fMeX2BsGc4yHm9Q1z.pdf
195.5K
📚منابع آزمونهای مرحله دوم المپیادهای علمی کشوری سال ۱۴۰۴-۱۴۰۳
📎لینک پیام:
https://ysc.medu.gov.ir/fa/node/284652
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را
مرا سودای بترویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟
#سعدی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
تاکسیسواری.قسمتنهم.mp3
4.57M
قسمت نهم: آیا عکسها را دیدهاید؟
#پادکست کتاب #تاکسی_سواری
کتابی از #سروش_صحت 🍀
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
چهل سال است یا سرگشته ام یا که نمیدانم
چهل سال است مبعوثم به ادراک نمیدانم
به جرم میوه مستی مرا بر دار میبندند
که هستم تاک بر دار خودم تا که نمیدانم
خدا طرح مرا چون ریخت غم را در گلم آمیخت
مرا در اصل برانگیخت از خاک نمیدانم
خودش فردای امروز است دیروزم ولی هربار
میوفتد کار امروزم به فردا که نمیدانم
شب و ظهر و سحر اما در این دنیا تنم من را
گرفته اشتباهی سالها با که؟ نمیدانم
تن من جاده خاکی رفت و آمد روح است
از آنجا که نمیدانم به آنجا که نمیدانم
و حالا از تهی سرشار هستم حفره ای سیار
که میدانم چقدر انگار حالا که نمیدانم
#زمستان
🌿@adabavin | ادب آوین🪶