eitaa logo
کانون شعر و ادب دریا
740 دنبال‌کننده
511 عکس
81 ویدیو
17 فایل
کانون شعر و ادب دریا دانشگاه فرهنگیان هرمزگان ارتباط: @admiin_bnd تلگرام: https://t.me/adabi_bnd اینستاگرام:https://www.instagram.com/adabi_bnd?igsh=MWtzdDZ3azVucDkyOA== لینک زیلینک👇👇 https://zil.ink/adabi_bnd
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟! وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟! گرفتم اینکه دری هست و کوبه‌ای دارد... در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟! کفن‌کِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم، دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟! شرابِ خُلَّرِ شیراز داده‌ام از دست... خبر زِ خمره‌ی گیراتری نباشد چه؟! چنین که زحمتِ پرهیز بُرده‌ام اینجا، به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟! بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟ در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟! 🌱| @adabi_bnd
من و رُخشید عاشق بلوار کشاورز بودیم و تقریباً نود درصد اوقات این بلوار را برای پیاده روی انتخاب می‌کردیم و هیچ‌وقت هم از آن خسته نمی‌شدیم؛ یعنی من و رُخشید کشف کرده بودیم پیاده‌روی می‌تواند دو نفر را که هیچ حرف مشترکی با هم ندارند به حرف بیاورد یا دست کم وادارشان کند به هم توجه کنند، چه برسد به دو نفری که عاشق هم اند یا یکدیگر را دوست دارند. پیاده‌روی موقعیت‌های زیادی برای من و رُخشید فراهم می‌کرد تا دوستت دارم را به شیوه‌های مختلف به هم بگوییم. مثل رد شدن از خیابان که حواس من به او بود و حواس او به من، یا مثل آن وقت‌هایی که کف دستمان عرق می‌کرد اما دست هم را رها نمی‌کردیم، یا مثل وقتی که قدم‌هایمان را هماهنگ با هم بر می‌داشتیم، مثل خیلی چیزهای کوچک دیگر که به چشم رُخشید می‌آمد اما بی‌پول و بی‌ماشین بودنم به چشمش نمی‌آمد. بلوار کشاورز تقریباً در تمام ساعات روز و شب قصه‌های خودش را داشت. هر صبح محلی بود برای کسانی که ورزش و پیاده‌روی می‌کردند. نزدیک ظهر مکانی بود برای دانشجوها یا همراهان مریض‌های آن بیمارستان که توی بلوار بود و عصر جایی برای پیاده‌روی عشاق و رهگذرهایی که بیشترشان ترجیح می‌دادند جای تاکسی از پیاده‌رویی که توی بلوار، بین دو خیابان تعبیه شده بود تردد کنند. شب‌ها هم پاتوق عده‌ای جوان بود که دور هم می‌نشستند و به درز لای سنگ‌فرش‌های بلوار می‌خندیدند و اغلب وقتی از کنارشان رد می‌شدی بوی یونجه‌ی سوخته مشامت را پُر میکرد که اصلاً بوی خوشایندی نبود... |علی سلطانی| 🌒| @adabi_bnd
چه محتاجی به آرایش؟ که پیش نقش روی تو کس از حیرت نمی‌داند که بر تن زیوری داری 🎨 بزرگمهر حسین‌پور 🌱| @adabi_bnd
مُهر بودم ولی به سجده نرفت... آب بودم ولی وضو نگرفت... 🫀| @adabi_bnd
نمی‌گیری سراغی از نبودن‌های ما دیگر دلت مثل نگاهت نیست با ما آشنا دیگر در این آیینه‌ها، آن لحظه‌تصویرِ فراموشیم  که حتی رفته‌ایم انگار از یادِ خدا دیگر  تو هستی؟ نیستی؟ حرفی‌ بزن در این مِهِ مُبهم!  تُهی شد معبدِ خاموشی‌ از وَهمِ صدا دیگر طلسمِ کُهنه‌ی این باغ را، نشکست زیبایی  نشد دستی دخیلِ شاخه‌ی خُشکِ دُعا دیگر پُر از فکرِ فرار از این قطار و ریل‌ها هستم  شبیه واگنی خالی، ملول از هرکجا دیگر... نسیمی باز آورده است عطرِ زخم آهو را بگِریَم گِردبادِ شعله‌ور در خویش را دیگر؟ و شاید کبریای عشق، اوجِ عجزِ ما باشد؛ بمیرم هم نمی‌گویم: بیا،...، اما بیا دیگر! 🦋| @adabi_bnd
در دلم خواستن مرگ کسی نیست ولی کاش هر کس به تو دل بست بیاید خبرش 🍃| @adabi_bnd
Kenare Har Ghatre ( GandomMusic.ir ).mp3
13.7M
🎼 گله 🎙 محسن یاحقی درسته با منی؛ امّا به این بودن، نیازارم تو که حتی با چشماتم نمیگی، آه! دوسِت دارم هر چی عشقه توی دنیا من می خواستم مالِ ما شه امّا تو هیچ وقت نذاشتی بینمون غصه نباشه فکر می کردم با ی بوسه با تو همخونه بمونم نمی دونستم، نمیشه آخه بی تو؛ نمی تونم! 🎧| @adabi_bnd
حکایتِ ما شدنِ من و تو، حکایتِ شب است و روز، دو محالِ وابسته... 🥀| @adabi_bnd
گفتمش من آن سمند سرکشم خنده زد که تازیانه با من است 🎓| @adabi_bnd
▪️دیرگاهی است که در این تنهایی    رنگ خاموشی در طرح لب است.       بانگی از دور مرا می‌خواند        لیک پاهایم در قیر شب است. رخنه‌ای نیست در این تاریکی؛    در و دیوار به هم پیوسته.      سایه‌ای لغزد اگر روی زمین       نقش وهمی است ز بندی رسته. نفس آدم‌ها   سر به سر افسرده است.     روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا      هر نشاطی مرده است. دست جادویی شب    در به روی من و غم می‌بندد      می‌کنم هر چه تلاش،         او به من می‌خندد. نقش‌هایی که کشیدم در روز،    شب ز راه آمد و با دود اندود      طرح‌هایی که فکندم در شب،        روز پیدا شد و با پنبه زدود. دیرگاهی است که چون من همه را     رنگ خاموشی در طرح لب است        جنبشی نیست در این خاموشی،             دست‌ها پاها در قیر شب است. 🌱| @adabi_bnd
نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است هر‌ دَم این بانگ بر‌آرم از دل وای! این شب چقدر تاریک است 🌘| @adabi_bnd