گویند مردی از گرسنگی مشرف به مرگ گردید. شیطان برای او غذایی آورد به شرط آن كه ایمان خود را به او فروشد. مرد پس از سیری از دادن ایمان ابا كرد و گفت: آنچه را كه در گرسنگی فروختم موهوم و معدومی بیش نبود. چه آدم گرسنه كه ایمان ندارد.
#روزنگار، ۷ اسفند، درگذشت
#علی_اکبر_دهخدا
🍃| @adabi_bnd
سگ و زمستان بلند .pdf
8.31M
📚رمان سگ و زمستان بلند
✍🏻اثر شهرنوش پارسی پور
📖| @elmi_adabiat
📖| @adabi_bnd
کانون شعر و ادب دریا
📢انجمن علمی ادبیات با همکاری کانون شعر و ادب دریا برگزار می کند: 📚کارگاه نقد و بررسی کتاب 🔺 تحلی
پخش زنده کارگاه نقد کتاب
در صفحه اینستاگرام کانون: @adabi_bnd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من عاشقی کردم تو عادت، فرق ما این بود
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم
ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی، نه! زبانم لال! کر بودم...
#مائده_هاشمی
🦋| @adabi_bnd
#غزل_روز
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد
پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دست من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشمهایش تیرباران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد!
#سجاد_سامانی
🍃| @adabi_bnd
#نامه_ها
تنها راه تحمل هستی این است که در ادبیات غرقه شوی، همچنان که در عیشی مُدام.
#گوستاو_فلوبر
📬 نامه به دوشیزه لوروایه دشانتپی
📜| @adabi_bnd
Arman Garshasbi - Ziba.mp3
10.41M
#آوای_روز
🎼 زیبا
🎙 آرمان گرشاسبی
🎧| @adabi_bnd
کانون شعر و ادب دریا
🔹 #لیلی_و_مجنون 🔸 #در_احوال_لیلی 2⃣ (۲۹) میرفت نهفته بر سر بام نظارهکنان ز صبح تا شام تا مجنون
🔹 #لیلی_و_مجنون
🔸 #در_احوال_لیلی 3⃣
(۳۰)
لیلی که چنان ملاحتی داشت
در نظم سخن فصاحتی داشت
ناسفته دُری و دُر همیسفت
چون خود همه بیتِ بکر میگفت
بیتی که ز حسب حال مجنون
خواندی به مثل چو دُر مکنون
آنرا دگری جواب گفتی
آتش بشنیدی آب گفتی
پنهان ورقی به خون سرشتی
وان بیتک را بر او نوشتی
بر راهگذر فکندی از بام
دادی ز سمن به سرو پیغام
آن رقعه کسی که بر گرفتی
برخواندی و رقص در گرفتی
بردی و بدان غریب دادی
کز وی سخن غریب زادی
او نیز بدیههای روانه
گفتی به نشان آن نشانه
زین گونه میان آن دو دلبند
میرفت پیام گونهای چند
زآوازهٔ آن دو بلبل مست
هر بَلبَلهای که بود بشکست
زان هردو بریشم خوش آواز
بر ساز بسی بریشم ساز
بر رود رباب و نالهٔ چنگ
یک رنگ نوای آن دو آهنگ
زایشان سخنی به نکته راندن
وز چنگ زدن ز نای خواندن
از نغمهٔ آن دو هم ترانه
مطرب شده کودکان خانه
خصمان درِ طعنه باز کردند
در هر دو زبان دراز کردند
وایشان ز بد گزاف گویان
خود را به سرشک دیده شویان
بودند بر این طریق سالی
قانع به خیال و چون خیالی
《لیلی و مجنون از طریق رهگذرانی که در گذر بودند نامه و بیتی عاشقانه برای هم میفرستادند. تا جایی که کودکان نغمه و ترانه آنها را میخواندد.
این کار آن دو را طعنه گویان تاب نیاوردند و شروع به عیبجویی کردند. و لیلی و مجنون از بدی این گزافه گویان گریان و اندوهناک بودند؛
و بدین طریق سالی را گذراندند.》
ادامه دارد...
#نظامی_گنجوی
☘️| @adabi_bnd
هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بندبندم از ترکیب
#سعدی
🌸| @adabi_bnd
از آدمی که همه دوسش دارن بترس!
هیچ آدمی نمیتونه همه رو از خودش راضی نگه داره، مگر اینکه یه خصلت کثیف رو توی خودش پرورش بده، و اون دو روییه !
🎥 The Dark Knight (2008)
#فیلم_نوشت
🎞| @adabi_bnd
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکیاش مدرسه را دوست نداشت!
#مهدی_جوینی
✏️| @adabi_bnd