eitaa logo
کانون شعر و ادب دریا
741 دنبال‌کننده
512 عکس
82 ویدیو
17 فایل
کانون شعر و ادب دریا دانشگاه فرهنگیان هرمزگان ارتباط: @admiin_bnd تلگرام: https://t.me/adabi_bnd اینستاگرام:https://www.instagram.com/adabi_bnd?igsh=MWtzdDZ3azVucDkyOA== لینک زیلینک👇👇 https://zil.ink/adabi_bnd
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون شعر و ادب دریا
#معرفی_کتاب 📚 جای خالی سُلوچ اثری از #محمود_دولت_آبادی ناشر:#چشمه #محمود_دولت_آبادی حتی برای کس
📔کتاب حاضر مانند دیگر آثار  در فضای روستایی ایرانی اتفاق می‌افتد: روستای زمینج که یکی از روستاهای دورافتاده ایرانی در دهه ۵۰ شمسی است. سُلوچ مردی روستایی است که به گچ کاری، تنور سازی و مُغنی گری اشتغال دارد. یک روز صبح او از خانه می‌رود و تلاش‌های مِرگان، همسر او، برای جستجویش ناموفق است. مِرگان در فقدان شوهرش باید به‌تنهایی باز زندگی را به دوش بکشد. او سه فرزند به نام‌های عباس، ابراو و هاجر دارد. عباس چندان علاقه‌ای به کارهایی که پدرش می‌کرد ندارد و می‌خواهد وقت خود را به قماربازی بگذارند. ابراو پسر کوچک‌تر نسبت به او کاری‌تر است و تلاش می‌کند به مادرش در تأمین معاش خانواده کمک کند. مِرگان برای تأمین هزینه‌های خانواده دست به هر کاری می‌زند و حتی از صحرا هیزم جمع می‌کند و آن‌ها را می‌فروشد تا بتواند برای بچه‌هایش نان و غذا تهیه کند. دراین‌بین مرد میان‌سال همسایه که زنش علیل شده است به مِرگان پیشنهاد می‌دهد تا در ازای ازدواج او و هاجر، دختر کوچک خانواده که سال‌ها با علی گناو، همسایه میان‌سال اختلاف سنی دارد، برای عباس و ابراو کار جور کند. هم‌زمان تعدادی از بزرگان روستا و کدخدا قصد دارند تا زمینی که متعلق به رعیت‌های روستاست، خدا زمین، را تصرف کنند تا بتوانند از دولت که سیاست‌های اصلاحات ارضی را اعلام کرده وام بگیرند و درخت پسته بکارند. مرگان باید بتواند تصمیم‌های مهمی بگیرد. آیا باید با ازدواج هاجر با علی گناو موافقت کند؟ آیا فروختن سهمش از خدا زمین به کدخدا کار درستی است؟ آیا امیدی به بازگشت سلوچ هست؟ 🌱| @adabi_bnd
4_5810144256660082839.mp3
4.42M
خوب شد دردم دوا شد... خوب شد... 🎧همایون شجریان 🌱| @adabi_bnd
نزدیک نیا با تو مرا حادثه ای نیست این آدم ویران شده از دور قشنگ است 🌱| @adabi_bnd
📻 | طنزپردازی 🎼من می‌توانم بخندانم • به قلم و صدای ☘| Instagram: adabi_bnd 🌱| Eitaa: @adabi_bnd
4_5913542867007050768.mp3
38.89M
طنزپردازی|من می‌توانم بخندانم به قلم محمد پوررشیدی 🌱| @adabi_bnd
وَصله نمی شود دِگر، این دو هزار و یک تَرَک! هِی همه شب بند مَزن،چینیِ دل شِکسته را...! 🌱| @adabi_bnd
خیالش باز گرداگرد دل می گرددم امشب الا، ای دوستان، یاری که دشمن در کمین آمد 🌱| @adabi_bnd
دهان صبح پر از خنده دیدم و گفتم: غنیمت است در این روزگار خندیدن 🌱| @adabi_bnd
زمان جنگ تحمیلی کجا بودی چه میکردی به غیر از اینکه پشت جبهه ها بودی چه میکردی کسی از نسل امروزی نمی داند درآن تاریخ کدامین نقطه ی جغرافیا بودی چه میکردی چرا یک قطره خون از بینی ات حتی نشدجاری ولی با آنکه اصل ماجرا بودی چه میکردی دم از جمهوری و جمع و جماعت میزنی اما همیشه از صف ملت جدا بودی چه میکردی به حکم کدخدایی کفر ملت را در آوردی خدا داند اگر روزی خدا بودی چه میکردی بدون هیچ آگاهی  شتر را میخوری با بار اگر با کامپیوتر آشنا بودی چه میکردی تو که یک روضه ی عباس مجانی نمی خوانی نمی دانم اگر در کربلا بودی چه میکردی غم تحریم وبیم قحط و جریانی چنین حاکم برادر جان شما شاعر ،شما بودی چه میکردی 🌱| @adabi_bnd
گفتم که پیر می شوم از یاد می روی مویم سفیدتر شد و یاد تو کم نشد... 🌱| @adabi_bnd
4_5841411296452415759.mp3
7.47M
گریه کن... 🎧همایون شجریان 🌱| @adabi_bnd