eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیراهن اضافی داری ببین •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ترکیب و برای تمام ظروف پلاستیکی میتونی استفاده کنی🧼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام من عاشق سوتی های لی لی پوت و خاله ریزه ام حسابی میخندم درگیر افسردگی هستم با سوتی هاتون شاد میشم خدا خیرتون بده حالا یکی خودم بگم یه بار خونمون مهمون اومده بود وقت بدرقه پدر شوهرم با احترام خاصی دست داد بعدش گفت ممنونم خدا به مردگانتون عروسی قسمت کنه ..بیچاره مهمون کپ کرد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣بدترین سوتی لفظی تون چی بوده •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• آقا... من با بابام و مامانم رفته بودیم عید دیدنی داییِ بابام؛اونا اینایی بودن که حسابی پولدارن و مارک پوش  و... منم رو پسر دایی بابام کراش زده بودم بدجور... دایی بابام بهم گفت چه لباس قشنگی پوشیدی...منم خیلی به خودم گرفتم با افاده گفتم مرسی دایی جان همونننن موقع بابام گفت آره این و از فلان جا گرفتیم ۸۰ تومن! آقا من از خجالت داشتم آبببببب میشدم  هیچی دیگه مامانم بحث و جمع کرد من داشت گریم می‌گرفت ولی دیگه آخر با خنده جمع شد... تازه دایی بابام کلی نصیحتم کرد که قیمت هیچ وقت مهم نیست و مهم جنس و رنگش.... ولی من بازم یادش میوفتم آب میشم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دلتون شاد لبتون خندون بچگیه خیلی شادوپرشیطنتی داشتم یروز که مادرم خونه نبود همراه برادرم وخواهرم بازی میکردیم ازاونجایی که خیلی شیطون بودم از چارچوب دررفتم بالا😐 برادرمم که ازخودم شیطونتر منو کشید افتادم پایین روی چارچوب در ی تیکه آهن اضافه جوش افتاده بودکه خیلی تیز بود من که کشیده شدم پایین پیشمونیم خورد به اون تیکه آهن و پیشونیم شکست خون بودکه فواره میکرد طوری که دیگه بیهوش شدم داداشم همسایه هاروخبرکردمنو بردن بیمارستان بخیه خورد پیشونیم هنوزم جاش مونده شب که اومدیم خونه خواب بودم که باصدای مادرم بیدارشدم شنیدم میگفت فردا که سرش خوب شد منم میزنم اونطرف سرش بشکنه تااین باشه دیگه از درودیواربالانره😑😑😑منم که ساده 😢😢باورم شده ک واقعافرداصبح سرم خوب میشه مامانم اینطرف سرمو میشکنه اون شبو تاصبح من نخوابیدم گریه میکردم که خداجونم سرم تا یک هفته خوب نشه تامامانم یادش بره سرمو نشکونه🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️بعداز یک هفته رفتم بخیه هارو بازکردم مامانم دیگه سرمو نشکوند😂😂😂 حناشونم ازکرج🤗☺️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام همه دوستان گل ی سوتی ازبچگیم بگم که مامانمو‌به فنادادم🙊 قراربود واسمون مهمون غریبه بیاد مامانمم واسه آبرو داری رفت یسری ظرف ولیوان ازهمسایمون قرض کرد بعدازناهار نشسته بودیم بامهمونا دایی وزنداییم هم بودن داییم ی حرفی زد زنداییم به شوخی لیوان رو برداشت که مثلا بکوبه سر داییم🤕😂 نمیدونم چرامن جدی گرفتم این کارزندایی رو بدون هیچ فکری برگشتم به زنداییم گفتم نه نزنی ها😱😱😱حالا کله دایی هیچ ولی لیوان همسایمون میشکنه😯😑😓 این حرفو که گفتم طفلی مامانم سرخ وسفید شد🤦‍♀️🤭🤭 تازه فهمیدم که چی گفتم آبروی چندسال کدبانوگری مامانمو بردم🥴 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌹🍃 ࿐ྀུ‌  🌹🍃 ࿐ྀུ‌🌹🍃 ࿐ྀུ‌ 📚داستان بخوانیم چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت به خصوص در حدود ساعت 11 صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت. این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود، به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند. کسی قادر به حل این مسئله نبود. که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت 11 صبح روزهای یکشنبه می مرد. به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت 11 در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند. در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و... دو دقیقه به ساعت 11 مانده بود که « پوکی جانسون » نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻 📚دو داستان آموزنده حتما بخوانید.... ❤️داستان اول مديرعامل جواني كه اعتماد به نفس پاييني داشت، ترفيع شغلي يافت؛ اما نمي توانست خود را با شغل و موقعيت جديدش وفق دهد. روزي كسي در اتاق او را زد و او براي آنكه نشان دهد آدم مهمي است و سرش هم شلوغ است، تلفن را برداشت و از ارباب رجوع خواست داخل شود. در همان حال كه مرد منتظر صحبت با مديرعامل بود، مديرعامل هم با تلفن صحبت مي كرد. سرش را تكان مي داد و مي گفت: «مهم نيست، من مي توانم از عهده اش برآيم.» بعد از لحظاتي گوشي را گذاشت و از ارباب رجوع پرسيد: «چه كاري مي توانم براي شما انجام دهم؟» مرد جواب داد: «آمده ام تلفن تان را وصل كنم!» چرا ما انسان ها گاهي به چيزي كه نيستيم تظاهر مي كنيم؟ قصد داريم چه چيز را ثابت كنيم؟ مي خواهيم چه كاري انجام دهيم؟ چه لزومي دارد دروغ بگوييم؟ چرا به دنبال كسب حس مهم بودن حتي به طور كاذب هستيم؟ بايد همواره به ياد داشته باشيم كه تمام اين نوع رفتارها، ناشي از ناامني و اعتماد به نفس پايين  است..لطفا تظاهر نکنید👌 𖣥☼𖣥☼𖣥☼𖣥☼𖣥☼𖣥☼𖣥☼𖣥☼ ❤️داستان دوم می دونی چی نقاشی مونالیزا رو معروف کرد؟ دزدی! شاید باورت نشه، قبل از اینکه مونالیزا دزدیده بشه کسی آن چنان نمیشناختش، یه شب یکی از کارمندهای موزه لوور می خوابه توی موزه و صبح نقاشی رو برمی داره و به راحتی می دزده، احمقانه نیست؟ از فرداش همه می گفتن وای خدای من، مونالیزا دزدیده شده؟ مونالیزا…مونالیزا بعد از اون اتفاق مردم واسه دیدن جای خالی مونالیزا هم می اومدن موزه، حتی کافکا هم رفته بود ، در ضمن اون دزد فقط هشت ماه زندانی شد ! عجیبه، نه؟ منظور من این نبود که هنری توی اون تابلو نیست من میگم هر چیزی که ناگهانی از دست بره، ارزشمند میشه و مردم می پرستنش! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 ✍ یک خانم برای تبدیل طلاق به زندگی عاشقانه! من و آقایی، چند شب پیش یه بحث خیییلی جدی داشتیم.😰 که تا مرز پیش رفت. حتی میگفت هدیه هایی که بهت دادم، پس بده تا همه چیز تموم شه. ❇️ برای من شنیدم این جملات خیییلی سنگین بود ولی معتقدم ما خانوما قدرتی داریم به اسم «قدرت عشق» که میتونیم خیلی چیزا رو تحمل کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم. ☺️ من براش یه هدیه خوشگل با یه ایده ی جالب درست کردم. تو یه شیشه ی تزئین شده کوپنای عشق ❤️❤️ شیطونی🙈😋 و حرفهای عاشقونه گذاشتم💋 رفتم پیشش و گذاشتم هرچی دوس داره بگه. 😰 ❇️ بعد بغلش کردم و گفتم: آقایی باشه! حالا بیا کادوتو باز کن. اون دونه دونه کاغذا رو که باز میکرد، کلللی ذوق میکرد. وقتی لا به لاش کاغذای شیطونی بود، خوشحال میشد و میگفت: از این به بعد هر هفته این شیشه رو یه بار باز میکنم.😜 ❇️ وقتی نرم تر شد، بهش یه کاغذ دادم و گفتم: ناراحتیاتو بنویس. وقتی نوشت، دیدم یه جاهایی حق داره. منم حق داشتم ولی از تو کانال یاد گرفتم وقتی مردی دلخوره، نباید دنبال حق خودمون باشیم. ❇️ بعد از نامه استفاده کردم. گفتم: ناراحتم اگه گاهی در حقش کوتاهی کردم. 😔 باورتون نمیشه! بعد از خوندن این نامه 180 درجه فرق کرد!!! 😳 حالا اون مرد عصبانی بغلم کرده بود و بدون اینکه من دنبال حقم باشم، خودش میگفت تو هم حق داشتی و... خواستم بگم: میدونم خییییلییی سخته ک یه جاهایی سکوت کنیم. ولی میتونیم از "قدرت عشق" استفاده کنیم. 📛 اول مرد رو ب شرایط نرمال برگردونیم. بعد آروم در مورد ناراحتی خودمون بگیم. 🔻 اگه میخوای از کار اشتباه و بد (همسر ، دوست و‌ همکارت ...) انتقاد کنی و نتیجه دلخواه بگیری ، هنر بیان راه اصولی رو بهت یاد میده •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راحت عروسک بساز •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلامی مجدد😀 بازم من خب بریم سراغ سوتی که مربوط پنج،شیش سالگیمه🤦🏻‍♀😁 خب جریان از این قراره ک مامان من پنج تا خاهر داره خیلی باهاشون صمیمیه یعنی راحت از هم وسایل قرض میگیرن. بعد ما سمت خانواده پدری عروسی داشتیم عروسیای شمالم که مختلط میشه خانوما شال و مانتو میپوشن. مامانمم هرچی میگشت یه شال و مانتوی مناسب برای لباسش پیدا نمیکرد خلاصه این شد که از خالم ی شال و مانتوی خیلی خوشگل گرفت با کلی قر و ناز و ادا پوشید و تو مجلس عمه هام میگفتن وای از کجا خریدیی چقد خوبه مامانمم میگف اره از فلان جا گرفتم و اینا. خلاصه منم که شیرین زبون و پرو😌😝😝 برگشتم با اعتماد به نفس بالا گفتم مامان چرا دروغ میگی اینارو خاله داده بهت🤣🤣🤣🤣🤣🤣 قشنگگگ ابروی مامانم رفت مامانمم بلند شد به بهونه ی رقص تو افق محو شد چنتا فحشم به من داد😄😂 مخلص شما کیم کیم😗 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام مدوستان سوتی خیلی باحال یک سوتی داغ آوردم براتون دیشب خونه ی مادربزرگ همسرم دعوت بودیم بعدجاتون خالی پشمک واسمون اوردن دخترم که ۷سالشه سریع برداشت وخوردورفت بازی بعدیکساعت که اومددیدم یکمی به لباسش پشمک چسبیده منم بلندورساگفتم ببین یکم چسبک پشموندی به لباست 😂😂 بعدش زودساکت شدم ولی خاله ی همسرم سوتی روگرفت وشروع کردخندیدن 😄😄شادباشیدمرسی ازهمتون که هستید💋😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🥀⃟❥ᬉᭂ🌹ᬉᭂᭂ❥⃟🥀🥀⃟❥ᬉᭂ🌹ᬉᭂᭂ❥⃟🥀 ؟ 🔻یکی بود یکی نبود ، مردی بود که باغ و ملکی داشت و خانه ی بزرگی و یک سگ پاسبان ! سگ او وقتی که دزد می آمد پارس می کرد و همه را می ترساند و صاحب خانه را با خبر می کرد . صاحب خانه به سگش غذاهای خوب می داد و مواظب بود که مریض نشود . 🔻اما روزی سگ باوفایش از دنیا رفت . صاحب سگ که بسیار ناراحت بود برای سگش یک قبر قشنگ در گورستان عمومی ساخت . مردم همه از این کار ناراضی بودند و می گفتند که دفن کردن سگ در گورستان عمومی درست نیست و این مسئله را با قاضی در میان گذاشتند . قاضی پرسید : چرا سگت را در گورستان عمومی دفن کرده ای ؟ 🔻صاحب سگ گفت : من سگم را دوست داشتم چون باوفا بود و جلوی دزدها را می گرفت . قاضی گفت : در هر صورت سگ نجس است و نباید در جایی که آدم ها را دفن می کنند دفن شود . صاحب سگ که دید ممکن است قاضی حکم بیرون بردن لاشه ی سگش را بدهد فکری کرد و گفت : جناب قاضی ! سگ من با سگ های معمولی فرق داشت او نه تنها در تمام عمرش مزاحم کسی نشد بلکه وصیت کرد که غذایش را برای مدت دو سال به قاضی بدهند ! قاضی ناراحت شد و گفت : غذای سگ را به من بدهید ؟ 🔻صاحب سگ گفت : بله سگ من هر ماه پنج من نان و روغن و پنجاه عدد تخم مرغ و چهار من گوشت می خورد . هنگام مردن وصیت کرد که این مقدار را به قاضی بدهیم . قاضی که می دید صاحب سگ با زیرکی رشوه ی خوبی به او پیشنهاد کرده گفت : عجب سگ خوبی ! آن مرحوم دیگر چه گفتند ؟ از آن پس اگر به کسی برخورد کنیم که به خاطر سود شخصی یا پیشنهاد پولی از عقیده اش دست بردارد و برخلاف عقیده اش عمل کند ، می گوییم آن مرحوم دیگر چه فرمودند ؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ریشه انسان‌ها ، فهم آن‌هاست یک سنگ به اندازه‌ای بالا می‌رود ، که نیرویی پشت آن باشد . با تمام شدنِ نیرو ، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است ! ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛ که چطور از زیر خاک‌ها و سنگ‌ها سر بیرون می‌آورد و حتی آسفالت‌ها و سیمان‌ها را می‌شکند و سربلند می‌شود . هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ، ریشه داشته باشد ، از زیر خاک و سنگ ، از زیر عادت و غریزه ! و از زیر حرف‌ها و هوس‌ها ، سر بیرون می‌آورد و با قلبی از عشق افتخار می‌آفرینید . ▫️ریشه ما ، همان " فهم " ما است . ▪️ انوشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 من 20ساله. مجردم و رشته روانشناسی.😎 میخوام در مورد مرد صحبت کنم. 4 رفتاری که اقتدار مرد رو میشکنه: 1⃣ با مرد: رفتار زن برای اینه که چه چیزی درسته؟ و حق با کیه؟ اما برداشت مرد: احساس بد و ناقص بودن بهش دست میده. روز به روز ازتون فاصله میگیره. به هیچ عنوان با مرد جدال نداشته باشین. ⛔ ممکنه بگین وقتی که حق با منه عایا این درسته که از حقم دفاع نکنم؟؟؟؟😡😡 شما خانوم عزیز میتونی تو یه موقعیت دیگه وقتی که هردو ارومین در موردش حرف بزنین. 2⃣ : هدف زن از این رفتار: حضورت برام کمه، بیشترش کن. نیاز به مبحت بیشتری دارم. برداشت مرد: بود و نبودت برای خانومت مهم نیست. چون هروقت میری پیشش پست میزنه یا بی اعتنایی میکنه. ⛔ 3⃣ 😭: وااااای گریه از قهر بدتره خانوماااااا. هدف زن از این کار: من شکننده ام. مرا دریاب. اما برداشت مرد: انگار زن بهش بگه برو گمشو... آزادی. دیگه به درد من نمیخوری! ⛔ 4⃣ . هدف از این کار: خیلی بهم ریخته ام. حتی خودمو نمشناسم. اما برداشت مرد: طلاق... دیگه ادامه زندگی برای من ممکن نیست. اینجاست که مرد فکر طلاقو میکنه. پرخاشگری از قهر و گریه بــــــدتــــره. بدترین حالتی که اقتدار مرد رو میشکنه.⛔ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده گلدوزی روی کتونی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔻 اتمام مشکلات ناباروری 🔻 زوج هایی که تا به امروز مشکل ناباروری داشتند وارد کانال زیر شوند که به امید خداوند با آخرین و جدید ترین روش، به نتیجه دلخواه برسند.👇 🍏🥼🥼♂️♀️🥼🥼🍏 https://eitaa.com/joinchat/482738810C91443c7db0 🍏🥼🥼♂️♀️🥼🥼🍏 ✅تنها‌راه‌ حل مشکلات زگیل تناسلی به‌صورت‌ریشه‌ای ✅ناباروری اقایانناباروری بانوان ✅️زیگیل تناسلی ✅️ریزش مو ✅️چاقی و لاغری ✅زیر نظر سازمان غذا و دارو کشور ✅دارای 🍏 سلامت و تأیید وزارت بهداشت
🌷🌷🌷 ⭕️ چیزهایی که توی روانشناسی بهش رسیدم! - با آدمایی معاشرت کن که عادت هایی دارن که خودتم دوست داری داشته باشی، آدما باهم رشد می کنن و عجیب شبیه اطرافیانشون میشن.... - زندگی اونقدر سخت هست که رابطه دوستانه و عاشقانه نباید سخت ترش کنه، اونا باید باشن تا از زندگیت بیشتر لذت ببری و آرامش بیشتری تجربه کنی - جوری با بچه هات رفتار کن که وقتی چیزی پیش اومد با خودش بگه من باید به پدر/مادرم بگم اون میدونه که چجوری باید حلش کنم، نه اینکه بگه امیدوارم بابا مامان نفهمن چون اوضاع بدتر میشه! - بزرگترین اشتباه زندگی شکست خوردن نیست، کاری نکردنه - خیلی از اونایی که تراپی میرن بعد مدتی تعداد زیادی از دوست ها و اطرافیانشون رو از دست میدن، چون دیگه مثل سابق نیاز ها و حرف های اطرافیانشون رو اولویت زندگی خودشون قرار نمیدن و نمیذارن سواستفاده روانی بشن - واقعیت اینه مشکل از تو نیست که آدمای سمی رو جذب میکنی! اونا سراغ همه میرن مشکل واقعی تو اینه که اجازه میدی اونا بمونن و سعی میکنی راضی نگهشون داری - صدایی که توی ذهنت باهات حرف میزنه چه سرزنشت میکنه یا تشویقت همون صداییه که والدینت در کودکی باهاش باتو حرف می‌زدن و در آخر - مهربون باش تو چیزی از گذشته و تروماها و آسیب ها، اضطراب و افسردگی و نرسیدن های اونایی که باهاشون مواجه میشی نمیدونی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمب چای یا تی بامب🍵 یه ایده خوشگل برای مهمونیاتون ‌مواد لازم : برش لیمو چای کیسه‌ای غنچه گل سرخ شکر ریز ½ پیمانه ریشه زعفران بهار نارنج هل •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند های خاص خونه تکونی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃 برای یک لحظه نگاهم کرد و جوابم رو داد .. وقتی در رو بستم هر دو نمیدونستیم چکار کنیم .. وسط اتاق ایستاده بود .. با دست اشاره کردم و گفتم بفرمایید بشینید من الان میام .. به سمت آشپزخونه میرفتم که گفت من چیزی نمیخورم .. برگشتم و با فاصله ازش نشستم .. قلبم طوری خودش رو به سینه ام میکوبید که میترسیدم صداش رو بشنوه .. با انگشتم با گلهای فرش بازی میکردم .. حس کردم نگاهم میکنه .. سرم رو بلند کردم برای یک لحظه چشم تو چشم شدیم .. ته دلم لرزید .. چقدر جذاب بود، حتما زنش هم خوشگله .. نگاهش رو ازم دزدید .. گوشه ی سبیلهاش رو گرفته بود و بازی میداد .. چند دقیقه هر دو تو سکوت نشسته بودیم .. نفس بلندی کشید و گفت میشه یه لیوان آب بیاری .. بلند شدم و گفتم بله .. حتما .. هنوز قدمی برنداشته بودم که گفت قراره همش با چادر بگردی ؟؟ مگه من نامحرمم گفتم آخه.. خجالت میکشم .. با جدیت گفت خجالت میکشیدی چرا قبول کردی؟ من الان دیگه شوهرتم از لحنش ناراحت شدم .. بدون حرف ، چادرم رو رها کردم و بدون چادر رفتم یه لیوان آب آوردم .. برگشتم و همون جای قبلی نشستم .. کمی از آب خورد و اومد نزدیک من نشست با اینکه حس خوبی بهش پیدا کرده بودم ولی معذب بودم و سرم رو کمی عقب بردم با اخم گفت مگه نامحرمم که فرار میکنی؟👇👇👇 ادامه شو اینجا بخونید👇❌ https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان جنجالی مریم وعباس🙈🔞👆 سنجاق شده ها👆😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين چندتا كارو با سينك نكن😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام من اولین باره بهتون پی ام میدم تاالان خواننده بودم فقط ..خب بریم سرسوتی شوهرمن توبیمه تامین اجتماعی کارمیکنه، خالم ایناهمیشه بهش میگن فیش مارو بیار خونه ما پر کنیم، ولی این دفعه خودشون شهرستان بودن گفتن فیشو بدین به دخترم، شوهرم درگیر بود ی چند روزی عقب افتاد. دخترخالم اونقدزنگ میزدکه فیشونمیارین، یه چندروزی گذشت دیدن مانبردیم، اینم بگم این چند روزه هم دست بردار نبود فقط زنگ میزد، دفعه آخری که زنگ زد گفت خودم میام دنبالش... گوشی دست پسرم بودمنم داشتم باتلفن خونه بامادرم حرف میزدم یدفعه دیدم پسرم گوشی روآورددیدم باز دخترخالمه، داره زنگ میزنه منم تماسو ردکردم بعدبه مامانم تواین یکی تلفن هرچی ازدهنم دراومدبه دخترخالم اینا گفتم😭😭 نگوتلفنو ردنکردم، جواب دادم😟😟😑 اونم شنیده حرفای منو بعد اونقدخجالت کشیدم ک نگو🤕🤕🤕بیچاره هااومدن فیش هارودم درگرفتن خونه نیومدن رفتن🤣 ولی سوتی خوبی شدبرامون هنوزم که یادمون میادمیخندیم😂😂🤣 قیافه من😎😎😤 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•