eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام شوهر من معتاد بود و ب شیشه اعتیاد داشت. ده سال تمام عمرم و گذاشتم ک ترک کنه اما دو ماه بعد ترک دوباره مصرف میکرد.  ی بار بعد ی دعوای مفصل متاسفانه اقدام ب خود کشی کردم و سم خوردم. چهار روز تو بیمارستان بودم و از مرگ برگشتم.  بعد برگشتنم دیدم ک دختر بزرگم با مانتو شلوار اتو نکشیده و مقنعه ی کثیف مدرسه رفته و دختر کوچیکم دستش شکسته.  اونجا بود ک ی تلنگر بهم وارد شد دلم ب شدت برا دخترام سوخت و ب خودم اومدم و خدا رو شکر کردم ک زندم.  بعد اون رفتم اقدام ب طلاق کردم،  بچه هام و گرفتم ، ادامه تحصیل دادم و الان وکیل هستم.  همیشه وقتی ب گذشته برمیگردم یاد اون روزی میافتم ک از بیمارستان برگشتم و دخترام و دیدم و تصمیم گرفتم ک همه چی و درست کنم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✋❣ 🌼 نفس بده تا برایت نفس نفس بزنم 🌸نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم 🌼مرا اسیر خودکرده ای آقا دعایی کن 🌸که آخرین نفسم را در رکابت بزنم 🤲
🤲 دعای روز اول ماه رمضان ❇️ خدایا روزه مرا در این روز مانند روزه روزه‌داران حقیقی قرار ده و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی مقرر فرما و مرا از خواب غافلان، هوشیار ساز و در این روز جرم و گناهم را ببخش ای خدای عالمیان و زشتی‌هایم را عفو فرما ای عفو کننده از گناهکاران عالم.
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze1.mp3
4.13M
[تند‌خوانی‌ جزء یک قرآن کریم 🌱 با‌نوای‌‌ استاد‌ معتز‌آقائی‌🎤] 🌙 💛 🍃🌸لطفا بعد از قرائت... دعا برای تعجیل در فــــرج مولامون آقا صاحب الزمان(عج) فراموش نشه... 📖جز 1️⃣قرآن هدیه به امام زمان(عج)
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 با درود و سپاس از کانال خوبتون یک نقد نسبت به دوستانی که تجربه‌های خودشون رو برای کانال می‌فرستند دارم: اکثر تجربه‌هایی که فرستاده میشه درباره رابطه و... است ولی کمتر کسی رو دیدم که راجع‌ به نیازهای احساسی مردان و زنان تجربه بفرسته، راجع به دوست بودن دو شریک زندگی که باید حامی هم تو زندگی باشن. برای داشتن روابط سالم باید ابتدا روان سالم داشته باشیم. _آقایون زیادی رو دیدم که وقت آزادشون در خونه رو به گوشی و فوتبال اختصاص میدن و از همسرشون بابت سردی می‌نالند. _خانم‌هایی هستند که با مقایسه همسرشون با بقیه آقایون بهشون احساس ناکافی بودن میدن و از طرفی از دوری عاطفی شکایت می‌کنند. _مردایی که از دست‌پخت مادر و خواهرشون تعریف و تشکر می‌کنند و همزمان پخت و پز رو وظیفه زنشون می‌دونن، از اینکه چرا همسرشون با خانوادشون سر ناسازگاری داره تعجب می‌کنند. _زنانی که مهریه و قهر رو به عنوان اهرم فشار برای آزار شریک زندگیشون استفاده می‌کنند از خساست و روشن نبودن حساب همسر با خودشون احساس ناراحتی می‌کنند. و... برای شناخت مشکلات زندگی مشترک اول به نقص‌های خودمون دقت کنیم و اصلاحشون کنیم،وقتی دو روح در کنار هم آروم باشن اتفاقات خوب زیادی میوفته، منشأ اکثر سردی روابط تحقیرهای ناخودآگاهی است که در خونه بین زن و مرد اتفاق می‌افته با هم وقت بگذرونید و به هم احترام بگذارید. با سپاس •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌷🌷🌷 داستان کوتاه زماني‌ در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم! بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!  بعد از نهار بود كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي‌ اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی... علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...         امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر:   ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 خانمها! اطلاعاتتون رو به روز کنید. چه اشکالی داره روزی نیم ساعت با همسری اخبار ببینید و در موردش صحبت کنید؟ ✅ من همسرم اهل ابراز احساس نیست. خیلیم کم حرفه. همه راه های کانال رو امتحان کردم تا ابراز علاقه کنه ولی به در بسته خوردم. تا اینکه شبها وقتی پسرم می خوابید و همسرم اخبار گوش میکرد، منم کنارش نشستم و باهم حرف زدیم. کم کم همسرم باهام درمورد همه کارها کرد و حتی وقتی می خواست سرمایه گذاری کنه، از من می خواست پیگیر باشم. تاثیر خیلی خوبی توی رابطمون داشت. ✅ الان توی جمع دوستان میگه من خانمم مطلع و فهیمه و من یه مشاور عالی توی خانه دارم. 🤓🤪 توی روحیه خودمون و اعتماد بنفس مون هم اثر داره. خوشبخت باشید همنوع های عزیزم. برای ارزش خودمون تلاش کنیم. ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔺🔹🔻🔸🔺 🔺پیر مردی با چهره‌ای نورانی وارد یک مغازه طلا فروشی شد. فروشنده با احترام از پیرمرد نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم... مرد زرگر قهقهه‌ای زد و با تمسخر گفت: درست است که چهره‌ای نورانی دارید اما هرگز گمان نمی‌کنم عمل صالح چنین هیبتی داشته باشد.!! در همین حین یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنها خواست که تا او حساب و کتاب می‌کند در مغازه بنشینند. با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل پیرمرد نورانی نشست ، با تعجب از زن سوال کرد که چرا آنجا تو بغل پیرمرده نشستی؟!! خانم جوان با تعجب گفت کدام پیرمرد ؟حال شما خوب است!!؟ از چه سخن می گوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت : بالاخره این قطعه طلا را به ما می دهی یاخیر؟ مرد طلا فروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد. و زوج جوان مغازه را ترک کردند. پیرمرده رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق می شود. دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد. پیرمرد به زرگر گفت من چیزی از تو نمی‌خواهم . این دستمال را به صورتت بمال تا روزیت بیشتر شود . زرگر با حالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به صورت مالید و نقش بر زمین شد . پیرمرد و دوستانش هرچه پول و طلا بود برداشتند و مغازه را جارو زدند...😂 🔺بعد از ۴ سال پیرمرد با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد. افسر پلیس شرح ماجرا را از پیرمرد و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را باز گفتند. افسر پلیس گفت برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و پیرمرد دستمال را به زرگر داد و زرگر مالید و نقش بر زمین شد و این‌بار شیخ و پلیس و دوستان دوباره مغازه را جارو زدند. 😂😂😱😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام یه چیزی یادم‌امد تا الان روم‌نمیشد بگم مال یک‌سال قبله یه شب جگر خریدم 😋( جاهمه تون خالی) خانواده داداشمم بودن ( البته من مجردم من مهمونش میکنم‌خونه بابام🤣) کباب سیخ کشیدم و جاتون‌واقعا خالی نوشجان شد من‌چون‌خودم‌گوشت خوار هستم هرکی هم مهمون میکنم همین غذای جگر و گوشت ..🤣🤣 یکم از جگر‌ها اضاف امد اینو ساندویچ کردم گذاشتم صبح بخورم 😋صبح بلند شدم دیدم ای دل غافل تو جانونی مورچه زده و کل ساندویچم مورچه ایی شده😑خلاصه علاقه من‌ب جگر نذاشت اونو دور بندازم‌با مورچها خوردم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣تا الانم سالمم🤣تازه یه بنده خدایی گفت مورچه هم‌کلی فایده داره برا بدن اگه میتونی بخوری بازم بخور🤣🤣🤣ولی دیگه قسمت نشده حامد شونم😂😋😋 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همگی 🍁 یه روز پسرم برده بودم کلاس، شوهرم زنگ زد زودتر بیاین خونه، کلیدم جا گذاشتم پشت در موندم 🔑 منم سریع اسنپ گرفتم. 🚕 یه ماشین تیبا سفید درخواستم رو قبول کرد، انقد عجله داشتم حواسم به پلاک ماشین نبود یه ماشین جلو در موسسه نگه داشت منم سریع با پسرم عقب نشستیم سرم پایین بود و فقط سلام کردم و گفتم اقا لطفا زودتر برین من عجله دارم 😊 اقاهه صدام کرد خانوم فکر کنم اشتباه گرفتین 🧐 سرمو بالا کردم دیدم یه پسر جوون با تیپ خفن و کلی تتو و پیرسینگ راننده است 👨‍🎤 کلی خجالت کشیدم و عذرخواهی کردم 😥 گفتم ببخشید اقا فکر کردم اسنپ هستین 🫠 بدبخت چشماش گرد شد 🙄 پیاده که شدم دیدم ماشینش تویوتا کرولا بود 🫨 فک کنم پسره بدبخت افسردگی گرفت که تیبا کجا کرولا کجااااا 🤯😂😂😂 شاد باشید 🍀 خاله ریزه 🌝 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیوش کن که ماه رمضون از رگ گردن بهت نزدیک‌تر.. 😋 ماه رمضون رسید باباجان😁 مواد لازم : شکر ۱ ق چ آب ولرم ½ پیمانه نشاسته گل ½ پیمانه روغن جامد نصف ق غ خمیر مایه فوری ۱ ق چ ماست ۵ ق غ پرچرب آرد قنادی ½ پیمانه مواد شربت بار : زعفران ۲-۳ ق غ گلاب ۲ ق غ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💓🌿💓🌿💓🌿 🌿💓🌿 💓🌿 💓 ❣داستان واقعی از حکمت خدای دانا و حکیم! 🌺🍃چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر). اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم ، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. 🌺🍃یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ... (یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چطور شده ؟ مسافر گفت : ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. 🌺🍃این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد. ( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. 🌺🍃من پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمیدونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی !!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستیار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. 🌺🍃گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! 🌺🍃حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴ میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. ❣من هم به حکمت خداوند بزرگ فکر کردم ! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•