eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرزن ۷۶۰ ساله که هنوز زنده است +عکس👇⛔️🔞 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 💞 وقتی بین شما و آقاتون یه دلخوری پیش میاد لازم نیست سکوت کنین و ازش فراری شین که اون بیاد نارتون رو بکشه 😉 فقط کافیه اونو از پشت بغل کنین 🤗 وقتی که گفت : بالاخره فهمیدی که تقصیر تو بود؟😏 خیلی حق به جانب بگین نه!!! 😌😜 ولی دلیل نمیشه که دوست نداشته باشم... عصبانی هم که باشم بغلت مال خودمه چهار دیواری اختیاری😉 مگه من میگم که تو بغلم نکن وقتی ناراحتی!!!😕 بعدش آقایی با این حرف میاد بغلتون : اصلا کی میگه ما ناراحت بودیم😁والااا بخدا😌 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خانومای گل ده ماهه ک عقدیم ، دیشب آقایی از دستم دلخوربود به آقای همسر گفتم ک حوصلم سررفته بریم خونمون ... وقتی ک خونمون رسیدیم تو پاگرد تو چشای آقایی زدم و گفتم مگه من انرژیت نیستم؟ ایشونم گفتن چرا هستی. منم گفتم خب اگه انرژیتم محکم بغلم کن ک انرژی بگیری ، هم لبت ، هم دلت بخنده ؛ آقاییم خندید و گفت شیطون منی ، ب همین سادگی شب بدون ناراحتی رو گذروندیم☺️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی سرِ زمینا وقتی خان رو دید دلش لرزید اما به خودش گوشزد کرد که نباید بترسه، رفت جلو و س
داستان زندگی بهرام همین که دید خان باهاش بد برخورد نکرد، دلش یکم آروم شد، حالا میتونست با خیال راحت به مادرش بگه. همون شب بهرام برای مادرش جریان رو تعریف کرد. هرچند با هربار حرف زدن هزار بار سرخ و سفید میشد اما حرف دلش رو زد. مادرش گفت میدونستم دلت جایی گیره ولی فکر نمیکردم عاشق بانو شده باشی مادر! چرا زودتر بهم نگفتی؟ دل نگرون نباش مطمئنم حالا که خان فهمیده دخترش رو انقدر دوست داری، ردت نمیکنه آخه میدونی که خوشبختی دخترش خیلی واسش مهمه و خیلی دوسش داره، من دلم روشنه... از اونطرف خان خیلی تو فکر فرو رفته بود، درسته دخترش خواستگارای خوبی داشت ولی واقعا انقدر دوسش داشتن و میتونستن خوشحالش کنن؟ هر چقدر فکر کرد دید بهترین کار اینه که با دخترش در میون بذاره و نظر خودش رو بپرسه. اون موقع ها اینطوری رسم نبود اما خان خیلی دوستش داشت، نمیتونست تحمل کنه یه خار تو پای دخترش بره. واسه همین فردای اون روز دخترش رو صدا کرد توی اتاق. بانو که اومد گفت بشین دخترم باهات حرف مهمی دارم. بانو سرخ و سفید شد، حدس زد پدرش میخواد در مورد ازدواج باهاش صحبت کنه... حسینقلی خان شروع کرد و تعریف کرد، با هر حرفش صورت بانو سرخ تر میشد و نمیتونست سرشو بالا بیاره، البته دلش میخواست لبخند بزنه ولی نمیتونست. فهمید که پدرش کی رو میگه، همون پسر قد بلند و رعنایی که هر بار میدیدش قند تو دلش آب میشد، باورش نمیشد اونم دلش پیش بانوئه. از این رازش فقط زنداداشش فاطمه خبر داشت، هرچند فاطمه خیلی تلاش کرده بود جلوی علاقه بانو رو بگیره ولی چیکار میتونست کنه. علاوه بر این بانو قسمش داده بود که اگه بهرام اومد خونه شون صداش کنه تا بتونه ببینتش، یا از پشت پرده اتاق بالا یواشکی ببینه چیکار میکنه و واسه چی اومده. تو خیال خودش غرق شده بود که یهو صدای پدرش رو شنید که میگفت بانو جان، حواست بود چی گفتم دخترم. بانو خودش رو جمع و جور کرد و گفت بله بله بابا جان، شنیدم. خان ادامه داد حرف آخرم اینه دخترم، بهرام پسر خوب و سالمیه، مروم رو اسمش قسم میخورن اما اون منو واسطه قرار داد نتونستم چیزی بگم، اگه تو راضی باشی جواب من هم بله س و هیچ کس روی حرف من حرف نخواهد زد ولی خب باید اینم در نظر داشته باشی که بهرام مثل خواستگارای دیگه ت نیست، پدرش مال و اموالی نداره، کشاورزه. و اگه جوابت نه باشه من دیگه اجازه نمیدم دیگه هیچوقت پاشو از جلوی در جلوتر بذاره. خان جوابی نشنید، سرشو بلند کرد و دید که بانو حسابی سرش رو پایین انداخته و ساکته، گفت سکوت علامت رضاست باباجان، مبارکه... و بانو لبخند کوچیکی زد، لبخندی که از چشمای حسینقلی خان دور نموند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام ممنون ازکانال خوبتون من و آقایی باهم از ابتدا صمیمی بودیم. ولی اشتباه من این بود که فکرمیکردم که باید اون دنبال من باشه و ... در دعواها بددهن بودم. نادیدش میگرفتم. ازهمه مهم تر تلافی میکردم. ولی بعد باخوندن تجربه دوستان سعی کردم اخلاق های بدم رو بذارم کنار. یک ایده من این بود که خودمو اقاییمو که باهم بود با یه که ب اون عکس بخوره هر روز براش فرستادم. اون هم کلی بازخورد مثبت نشون داد. واینطوری خاطرات خوبمونو براش تداعی کردم تا اون حرکات زشتم یادش بره. هروقتم که قهر می کنند پروفایلم رو عوض می کنم و یه جمله عاشقانه و یا یه عکس که درمورد عشق به همسر هست میذارم به محض اینکه پروفایلم رو می بینه آشتی میکنه. شماهم امتحان کنید ببینید شوهرتون چقدر ذوق می کنه 😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفندآشپزی ۷ راز زرشک پلو مجلسی 😋 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام ، ممنون ازکانال خوبتون ، من یکساله عضو هستم ، سعی کردم بیشتر از کانال و ایده ها استفاده کنم ، خیلی کم پیش اومده ک نظر بدم، واقعا عاشق کانالتون هستم 😘😘😘 بحث خانواده همسر و دخالتهای بیجای خانواده همسر بود، خیلی سعی کردم نظری ندم ولی واقعا سخت بود ک ساکت بمونم ، خانمی فرمودن ک خانواده همسر نیاین وقتی ک زن داداش منزل نیست، همه اعتراض اوردن ، (من خودم ان شاالله تا چندوقت دیگه خواهرشوهر میشم 😁) ، ولی ازهمین الان ب خودم قول دادم ک حدمو بدونم ، چون خانواده همسرم زیاد مراعات نمیکنن، ما ۳ تاجاری هستیم، خوانواده همسرم خیلی هواشو دارن ، با اینک من بیشتر احترام گذاشتم بهشون ، وقتی میرن خونه جاریم ی جوری برنامه میریزن ک شام یا ناهار نمونن اونجا، ولی خونه من ک میان جوری برنامه میریزن ک شام و ناهار باشن ، تازه شبم میخوابن فردا صبح صبحانه هم هستن ، مشکل من ی لقمه نون ک میخورن نیست ، حریمم حفظ نمیشه ، هرجا بخوان سرک میکشن ، ی وقتای ممکنه خونم بهم ریخته باشه ، بیخبر پیداشون میشه ، میرن سرکمدم لباس برمیدارن میگن وای چ قشنگه این مال من ، منم تو رودروایسی نمیتونم چیزی بگم ، میگم دلشون نشکنه ، ولی جرات ندارن این رفتارا رو با اون جاریام انجام بدن ، 😥😥 خوب میبینن چی تو یخچال دارم ، ۲ روز بعدش ازم طلب میکنن 😫😫 ، اگ ی وعده اونجا غذا بخورم ۲وعده میان خونم ، ولی با جاریم اینجوری نیستن میگن تازه عروس دومادن ، درحالیکه من ۱سال زودتر ازدواج کردم هنوز بچه ندارم ، خوب منم تازه عروسم ، منم مشکل مالی دارم تو زندگی ، ب اون جاریم میگن از شوهرت پول بگیر برو خرج کن، لباس شیک بخر پس اندازکن واسه خودت ، ولی نوبت من ک میشه میگن چقدر خوبه ک کار میکنی هوای داداشمونو داری 😕😕 دخترای خوبی ان خواهرشوهرام ولی اینکاراشون باعث عذاب من شده، حتی صدای همسرمم درومده ، کاش خودمون یکم رعایت کنیم ب حریمامون احترام بذاریم ، فقط خواستم بگم اگ خانمی دردو دل میکنه صرفا قصد بدگویی از خانواده همسرش رو نداره ، ما ک جای کسی نیستیم ، شاید اون خانم واقعا سختشه ، همه ادما مثل هم نیستن ، ظرفیت ادما باهم فرق میکنه ، امیدوارم بذارین کانال ، متشکرم 😘😘😘 ✍ حتی وقتی خونه پدرومادر و یا خواهر و برادر می روید ، اطلاع بدین ، اجازه بگیرین این فرهنگ رو از کودکی به بچه هاتون آموزش بدین حتی موقع وارد شدن به اتاق پدر و مادر اجازه بگیرن این فرهنگ در قرآن نیز اومده و ما در دوره هامون بهش اشاره کرده ایم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ی روزم بچه بودم مامانم واس صبحانه 🥣گوشت چرخکرده و پیازو سرخ کرده بود(ریز و دون دون بود)خیلی خوشبو و خوش رنگو لعاب و خوشمزه بود😋(هنوز مزش زیر زبونمه🥺)،منم ک بدغذا 🤢و اصن لب ب گوشت 🥩نمیزدم یادمه از مامانم پرسیدم این چیه؟🤔مامانمم واس اینک من بخورم گفت اینا تنه ی درخته 🌴ک میبرن و منم فک میکردم با چاقو🗡 تنه ی درختو میبرن(مث این کباب ترکی ها ک برش میدن)و ما میخوریم،واقعا چرا😐😂💔 ارادت خاصی ب درخت داشتم😂😐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه منم از سرگرمی‌ها و دلخوشی هام خوندن سوتی و چالش هاست بدون اینکه حتی یه دونه جا بندازم اما سوتی من پسر من کلاس هفتم مدرسه نمونه درس میخونه بهم گفت باید بری کارنامه نوبت اول رو بگیری گفتن والدین بیاد منم رفتم کارنامه رو گرفتم بعد چون هم خودم و هم شوهرم معلم بودیم تمام معلماش با شوهرم دوست بودن و خانما شونم با خودم برای همین خواستم مثلا خودی نشون بدم انشتم رو گرفتم سمتشون و با تاکید گفتم ماهان خیییلی از شما ها راضیه خیلی شما ها و مدرسشو دوست داره 😳😳🙈 بعدم که از دفتر اومدم بیرون تا چند دقیقه خیلی به خودم افتخار کردم که چقد خوب حرف زدم ولی بعد گفتم وااا چرا من اینجوری گفتم بجای اینکه ازونا بپرسم از پسرم راضی هستین یا نه گفتم اون از شما راضیه بعدش تا چند روز اعصابم خرد ازین سوتیم 😂😭 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خدا بیامرزه همه رفتگانو‌ خانواده ما پر جمعیتن بابابزرگم انقدر نوه و نتیجه داشت که دیگه حوصله ای هم واسش نمونده بود(مهربون بودا ولی خب موقع پیری آدم صبرش کمتر میشه) منو پسرخالم آخرین نوه های پسر هستیم قدیما خونه بابابزرگم ویلایی بزرگ بود منو همون پسرخاله ام،ممد قبلش کلی اذیت کرده بودیم انداختنمون بیرون تو حیاط تو حیاط یه تشت آب پر کرده بودیم گذاشته بودیم رو زمین نوبت به نوبت سرمونو میکردیم تو آب ببینیم کی بیشتر نفسشو نگه میداره بعد یه ربع بیست دقیقه بابابزرگم اومد تو حیاط دید من دستمو گذاشتم رو گردن ممد، سر ممد هم تو آب،دستای ممد رو زمین فکر کرد دارم خفه اش میکنم😵‍💫 دمپایی جلو بسته قهوه ای رنگ رو برداشت به پرت کرد سمت من 🩴 من از یقه ممد گرفتم که بیا بالا فرار کنیم شترررررررررق دمپایی خورد تو کله ممد🤕 ممد پسرخاله ام کله شو گرفت حالت گیج نگاه میکرد سریع فرار کردیم تو کوچه بعد که اومدیم خونه داستانو تعریف کردیم بابابزرگم گفت من فکر کردم داری خفه اش میکنی😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام من الان حدود 2 یا 3 روزه عضو کانالتون شدم واااااای محشرین ، کلی عاشقانه رفتار کردم که آقام خیلی استقبال کرد من 22 سالمه و آقام 23 و 9 ماهه عقد هستیم من به زدم به اسم و هر چی و و دارم توش همسرم هم کلی اومد و حل کردیم از شروع گروه فقط 2 روز گذشته و من واقعا تاثیرشو حس میکنم و کار دوم هم اینکه یه کشیدم و زیرش نوشتم (من ثروتمند ترین زن جهانم چون گنجی مثل تو دارم) اونقد همسرم از این کارم خوشش اومد که نمیتونم وصفش کنم براخوشبختی ما دعا کنین و خودتون هم خوشبخت باشین •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 دوستان خوبم سلام واقعا بخاطر همه ی ایده هاتون ممنون دمتون گرم👌 من یکی از ایده های تو کانالو اجرا کردم و واکنش همسرم دیدنی بود😉 یه شب ک اقایی رفتن بخوابن و مطمئن شدم ک خوابیدن ، رفتم و با ماتیک روی اینه ی بزرگ پذیرایی نوشتم " همسرم امید زندگیم صبحت بخیر ممنون ک امروزم درکنار من چشای خوشکلتو باز کردی بووووووس "😊 بعد چراغ خواب کوچیکی ک تو پذیرایی روشن میکنیمو خاموش کردم ک حتی اگ شب بیدار شد اب بخوره یا هرچی نتونه نوشته رو ببینه خلاصه صبح ک بیدار شد اقایی عادت داره همیشه کلی قربون صدقم بره بعد بلند شه منم الکی یه جور رفتارکردم ک مثلا خیلی خوابم میاد هنوز گیج خوابم ، مثلا کمتر از همیشه تحویلش گرفتم😉 یکم نارحت شد فهمیدم ؛ بعد رفت تو پذیرایی و وقتی نوشته رو اینه رو دید فقط محکم امد بغلم کرد و همش نگام میکرد میگفت قربون دلت برم ک اینقد با احساسی😌 اون روز واقعا هزار بار گفت ک چقد خوبه ک هستی چقد باتو خوشبختم 😍😍😍 میخواستم واقعا از این کاناله فوق العاده تشکر کنم 😘😘😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•