eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
Mohsen-Chavoshi-Rahayam-Kon-128.mp3
4.5M
رهایم کن •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اعضا سلام فاطیما جون خوب هستید من داستان روناهی رو خوندم یاد یک خاطره از مادربزرگم افتادم گفتم براتون تعریف کنم. ۵۰ ۶۰ سال پیش مادر بزرگم تعریف می‌کنه ۱۴ سالم بود که به خاطر دشمنی پدر و برادرم با ارباب روستای بالایی قرار بر ازدواج دو طرفه و بده بستون شد. خیلی دل نگران بودم تا به حال احمدخان رو ندیده بودم و بدجور ته دلم رخت می‌شستن که نکنه تلافی دعوای علی برادرم رو سر من در بیارن. ولی مامانم بهم اطمینان می‌داد که نترسم می‌گفت اکرمم زن علی ما میشه. (علی و احمد پسرای دو تا زمین دار روستایی باهم سر حق آب جنگ داشتن.) خلاصه روز عقد رسید و صورت منو بند انداختن و یک لباس محلی قرمز پوشیدم با چادر سفید و پدر و برادرم به رسم روستا دور کمرم شال قرمز بستن برای اکرمم همینطور شد فقط لباس اکرم سفید بود و چادرش هم تور و پولک دوزی. عاقد که خطبه رو خون و بله دادیم مردای طایفه با تفنگ تیر هوایی زدن و زن ها کل کشیدن. تازه اونجا احمد رو دیدم یک پسر ۲۵ ساله بود که ماشا الله قد بلندی داشت و سیبل هاش رو تاب داده بود بالا موهاشم مرتب شونه کرده بود خجالت کشیدم ولی تو همون نگاه اول بهش علاقه داشتم و صورتم گل انداخته بود. من بردن خونه ارباب ده بالا و اکرم رو آوردن ده پایین خلاصه بین خانواده ها صلح برقرار شد. شب عروسی من خیلی ترسیده بودم ولی احمد باهام خوب تا کرد. فرداش هم برامون صبحانه کاچی و نون و شیر محلی آوردن و مادر احمد هم یواشکی رفت تو اتاق ما و لحاف و تشک رو بررسی کرد که من خیلی خجالت کشیدم. زندگی خوبی با احمد داشتم که بعده ها مشرف شد حج و شد حاج احمد پنجاه سال زندگی و شیش تا بچه ولی خب اولش تا بخوام تو زندگی جا بیافتم و تو خانواده مادر شوهرم خیلی سختی ها کشیدم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ مادربزرگم عادت داشت هر روز صبحِ خیلی زود ، حیاطِ خانه را آب پاشی کند و من می مردم از بویِ تندِ کاهگلی که فضای خانه را پر می کرد، من می مردم برایِ قربان صدقه و ب.و.س.ه هایِ صبح بخیرِ مادربزرگ... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام و صد سلام چالش داریم پس لطفا همه همکاری کنید 😍 پر استرس ترین کاری که کردین چی بوده؟!👇 پیام ناشناس😎 https://daigo.ir/pm/ofIaZS 😜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به دوستان عزیزم در سوتستان 😂😂 اخ اخ صحبت سرکاری شد یک چیزی یادم اومد🤣🤣 چند سااااال پیش که تازه این سیم کارتا ایرانسل اومده بود یک طرحهایی داشت طرح قرمز و طرح ابی طرح زرد تو تلویزیون تبلیغ میکرد منو داداشم گفتیم اینها چیه خیلی جستجو کردیم هرجا رفتیم کسی نمیدونست 😄😄 یعنی دوستان مشهدی میدونن مااز طبرسی دوم تا چهارراه گاز پیاده رفتیم هرچی موبایل فروشی و خدمات بود پرسیدیم کسی نمیدونست😒😒فقط یک بنده خدا یک بروشور داد گفت اینو بخونید شاید متوجه بشین 😉اوردیم خونه خوندیم دیدیم اوووه با هزارتومن شارژ یکماه پیامک رایگان میده مکالمه رایگان میده😁😁😁 ماهم رفتیم تو طرح یعنی دهن فک و فامیل بخصوص داداشم که تهران بود رو سرویس کردیم 🤣🤣🤣🤣طفلیا اثاث کشی داشتن میگفت بس زنگ خورده و پیامک خالی می اومده گوشیا رو خاموش کردیم 😆😆😆 فک کنم ایرانسلم از این طرحش پشیمون شد که دوتا مشترک بی جنبه مثل منو داداشم گیرشون اومده بود😅😅😅برای همین طرحاشو برداشت😉😉😜 هنوز که هنوزه بعد چند سال با داداشم یاداوری میکنیم و می خندیم 😊😊 امیدوارم شماهم خوشتون اومده باشه ☺️☺️☺️ برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😹😹😹👇 رفته بودیم حج دانشجویی. تو مغازه با عربی دست و پا شکسته چونه میزدیم که یهو دوستم خیلی غلیظ گفت کن یو اسپیک اینگلیش یهو فروشنده خوشحال شد 😀😀😀شروع کرد به انگلیسی رووون حرف زدن بعد دوستم هیچی دیگه کلا همونو بلد بود😂😂😂😂 باز دوباره شروع کردیم عربی بلغور کردن😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃 خوشی‌هامون آنقدر کوچیک بود که تو یه مشت جا میشد ! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😹😹😹چه شق القمری کردی👏 ولی جدا ازدواج خوب کردن یک هنره و خیلی ریسک بالایی داره
💟 مادربزرگهای ما پای دار قالی حرف هایی میزدند. می‌گفتند تار و پودی که زن آبستن ابزار زده باشد شل و وارفته است. فرشی که پیرزن بافته باشد گرم است و برای زمستان خوب است! فرش دختر مجرد، تیز رنگ است و چشم را میزند، اما همان ها میگفتند : که امان از قالی نوعروس و دختر عاشق... نقشش هزار راه می برد آدم را. نقشش غلط است! مرغش سر میکند توی گل و گلش می رود زیر بال و پر مرغ.. اما عوضش تا بخواهی جان دارد... 📚 👤 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 سلام.خانمهای خوشگل موشگل..من یه تجربه دارم درموردزایمان.توروخداانقدراززایمان طبیعی نترسین بابادوسه ساعت دردشدید دارید بعدعمری راحتید.جونم واستون بگه من سرپسرم حامله بودم دردم گرفت زودنرفتیم بیمارستان یکم پیاده رویی کردیم تادردهاشدید شد.بعد که رفتیم بیمارستان چندتا خانم بودن اوناسزارین دوس داشتن بشن الان سخت میگیرن زمان مادوس بداری بود.بعدمن دردم شدید اونام داشتن میوه میخوردن وبگو بخند. بعد بالحجه ی اصفهانی میگفتن بابابیکاری برو سزارین شو راحت وخب اینقدی درد نکش. خلاصه کلی خندیدن و مسخره کردن😕 خلاصه ساعت ده شب من زایمان کردم وهمون موقع بچه رواورون پیشم انگارازاسمان اومدم زمین فقط به مامانم میگفتم گشنمه یه چیزی به من برسونیدبخورم.خلاصه فرداصبح دیدم اون خانمهارودارن پیاده راه میبرن باشکم بخیه خورده و دولا دولا و گریون و نالان😢😢 تا چشمشون به من افتاد یکیشون گفت وایی خوش بحالد کاش ماهم طبیعی زاییده بودیم. انقده دردنداشتیم. وایی که من چقدر خندیدم.😂😂😂 آره بابا انقدرطبیعی زایمان کردن وغول نکنیدبراخودتون •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 وایییی😂😂😂 مادر بزرگ منم همیشه توی کمد آجیل و شیرینی قایم می کرد بعضی وقتا من و دختر خاله هام بهش دستبرد می‌زدیم بعضی وقتام کلیدشو قایم می کرد مثلا برای مهمون . آخرم آجیلا می موند کهنه می‌شد به زور میریخت تو حلق ما 😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام 😊 سلام به همه ❤️🌸 سلام به فاطیما جون ممنون از پستای خوبت❤️ چند روز پیش دورهمی خانوادگی داشتیم با دوستان و فامیل .. یکی از اشناها جای برادری خیلی خوشگله و مجرده و همش از خودش تعریف می کرد ک از دوران مهد کودک من رل داشتم و اسمش بارانا بود و دخترا برا من میمردن و فلان 🤣 البته که قیافه ی خوب مزیته حالا بماند .. یکی دیگه از دوستان البته آقا بودن. هم گفت این از اول شانس داشت من نبودم ک 😒😂من کلاس اول ابتدایی بودم روز اول مدرسه بغل دستیم گریه میکرد درشت اندامم بود منم از گریه اون بغض کرده بودم داشتم اشک میریختم معلم دید گفت باید به دوستت دلداری بدی جای گریه کردن اسمشو بپرس بگو بیا با هم دوست بشیم گفتم اسمت چیه گفت قدرت الله از ترس شاشیدم بخودم و با صدای بلند هق هق میکردم😢 وای ما ترکیدم از خنده 🤣🤣 امیدوارم خنده به لبهاتون بیاد 😄 من سمی جونم❤️موفق باشید و مانا 👋 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه دوستای خوبم 😍😍 خاطره من مربوط به حج واجب امساله که خدا تو جوانی قسمتم کرد. من همیشه سعی میکنم با حجاب و شیک بگردم.🥰 و اما خاطره یا سوتی من سرویس بهداشتی های اطراف مسجدالحرام تو ایام حج هم شلوغ بود و هم اینکه از همه کشورها با فرهنگ های مختلف ازش استفاده می‌کردند منم وسواس داشتم میومدم دم در خروجی جوراب و چادرمو میپوشیدم یک دفعه دیدم یک خانم اندونزیایی یک 5 دلاری بهم تعارف کرد منم هرچی با زبون انگلیسی و عربی بهش میگفتم نمیخوام نمی فهمید بنده خدا از آخر سرش داد کشیدم هی میگفتم نو نو... لا لا... 😡😡 از اخرش رفت. یک نگاه کردم دیدم کنار صندلی مستخدم سرویس بهداشتی وایستادم جوراب میپوشم اونم منو اشتباه گرفته 😢😢😢😅😅 اومدم بیرون به شوهرم میگم قیافه من شبیه گداهاست؟ ☹️☹️ قضیه رو براش تعریف کردم مرده بود از خنده 😂😂 همش میگفت خاک تو سرت میدونی 5 دلار 60 هزار تومن ما میشه میگرفتی ازش میرفتیم بستنی میخریدم باهاش 🤣🤣🤣 تا کی سر به سرم میذاشت ☹️☹️😤😤 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😍😍😍😍 عزیزم چه حس شیرینیه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خوبی.... برادر شوهرم میخواست ازدواج کنه به ما گفت یه مقدار پول بهم قرض بدید ما هم پولو دادیم بعدش به زنش گفت که اون پول کادو بوده از طرف برادرم😳😳😳 ولی من گفتم نه قرضه دوباره بعد از یه مدت به ما گفت که نمیتونه پول رو بده از پدر و مادرم بگیرید حالا پدر و مادرش پیر و از کار افتاده بودن شوهرم هم قبول کردو گفت برا خودتون پولو نمیخام ولی من اجازه ندادم ، به خدا تمام پس اندازمون بود هر هفته به زنش میگفتم بعد عروسیتون از پولی که برا عروسی جمع میکنید قرض ما را هم بدید بالاخره من موفق شدم و پولمون رو گرفتم مگه پول علف خرسه والله پ.ن حس می‌کنم این از جاری وزه هاست👆😹😹😹 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😳داماد قالش گذاشته👇 شب حنابنودنم رفتم آرایشگاه حالا شدم عین ماه همه بالتفاق میگفتن شدی عین هایده موهامم آبشاری درست کرده بودن نگم که مثل ماه شده بودم🌙🌙🌙 خلاصه کارم تموم شدو منتظر آقای داماد بودم هرکی اومد رفت وتمام کمکای آرایشگرم رفتن وخود آرایشگرم حاضر شد بره ولی هیچکی نیومد دنبال من😢😢😢 هرچیم زنگ ب شوهرم میزنم هی میگه صبر کن میام 😤آرایشگره هم سر آخر کلید مغازه رو داد بخودم و گفت رفتی در رو قفل کن کلید رو از زیر در بنداز تو حیاط🥺🥺🥺 سر آخر که زنگ زدم ب شوهرم با توپ پر که دیدم ایشون میگن نمیشه یه آژانس بگیری بیایی🤦‍♀😱😳😳😳 منم گوشی رو قطع کردم زنگ زدم خواهرم گفتم بیاد دنبالم اونا اومدن و یه آهنگ غمناکیم گذاشته بودن که شرح حال اون لحظه من بود😭😭 من که رسیدم خونه بابام شوهرمم اومد بهش توپیدم که کجا بودی؟؟😡😡 گفت رفته بودم برای فردا گوسفند سفارش بدم🙄🙄چون کمک نداشت بخشیدمش😌 حالا دیدید بر فنا رفته کیه؟؟؟؟ راستی قسمت جالبش اینجاست که بعد 18سال زندگی خود شوهرم گفت این سوتی رو بفرستم کانالتون🤦‍♀🤦‍♀ از افتخاراتشه😏😏 ملیحه ام❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💖زندگی آسان می‌شود اگر: زود نتیجه گیری نکنید شلوغش نکنید قانون سازی نکنید ایده آل گرا نباشید تعمیم ندهید اجازه ندهید زندگی ناراحتتان کند. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اونجا فروغ فرخزاد میگه: انگار من از جای بریده زخمی در تن توروییده ام 🤍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃🍃 عشق ما را به رهایی میکشد. به گوشه‌ای دنج! به خیالی آرام، در انتهای یک حیاط، که بوی گل‌های پیراهنت را میدهد. ️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🎄 عشق بورز زیبا میشوی، خالص و جاری... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 سلام فاطیما جون و دوستان گرامی 🙋‍♀😊😍 میخواستم امروز منم در مورد سوتی که هنوز بهش فکر میکنم هم میترسم هم میخندم باهاتون صحبت کنم 😱😁 چند سال پیش رفتیم مسافرت پسرعمو کوچیکمم همراهمون بود و خوابیده بود🤤😴 منم گلاب به روتون دستشوییم گرفته بود حسابی😫 به همسری گفتم فقط اولین دستشویی که دیدی وایستا 😬 اونم گفت تو هر جایی نمیری بزار یه جای خوب و امن تو راه پیدا کنم برو گفتم اورژانسیه 🏃‍♀ اونم مجبوری یه جا نگهداشت ولی وقتی پیاده شدم مثل چی پشیمون شدم 🤦‍♀ همیشه باهام میومد ولی گفت بچه ها بیدار بشن ببینن تنهان این موقع شب میترسن 🙍‍♀ منم الکی گفتم نمی‌ترسم و تند رفتم سمت دستشویی🏃‍♀ ولی چه دستشویی نگم براتون هم کثیف، هم کم نور ،هم پر سوسک که از سر و کولش بالا می‌رفت 🤢😬 دیگه راهه رفته رو برگشتم دستشویی هم نکردم 😢 نزدیک صبحم بود هوا گرگ و میش بود و خیلی سرد 😖 من فقط بدو بدو کردم برسم به ماشین فقط دیدم دوتا ماشین مثل هم کنار هم پارکه دیگه پلاک رو نگاه نکردم 🤪 سردمم بود فقط دوست داشتم پناه ببرم به ماشین ☺️ وقتی سوار شدم دیدم جلوی پام پیک نیکه😳 با تعجب گفتم تو کی رفتی پیک نیک آوردی جلوی ماشین 🙄 اصلا هنوز روز نشده زوده چایی یه جا وایستیم بهتر نیست 😒 تازه کمی گرمم شده بود فهمیدم اصلا اون پیک نیک ما نبود پیک نیک ما از اون مسافرتی کوچولو ها بود ولی اون بزرگ بود😥 تند برگشتم عقب گفتم پس بچه ها کجان 🧐😤 دیدم صدایی از همسرم در نمیاد وقتی صورتمو سمتش کردم دیدم یه مرد غریبیست که هاج و واج داره منو نگاه میکنه 🤭😳🤯 منو بگو همچین در و باز کردم فرار کردم که هنوز که هنوزه به کار خودم و اون آقا میخندم 😅 حالا من نفهمیدم چرا اون صحبت نمی‌کرد 🤐 منم یه ریز حرف میزدم البته نق میزدم😁 خدا خودش بهم رحم کرد که اونم هنگ کرده بود😅😂😂😂 وقتی سوار ماشینمون شدم همسرم داشت از خنده منفجر می‌شد 🤨 دیده بود من اشتباهی سوار شدم ولی از کپ کردن اون آقا نتونسته بیاد پایین و فقط دیده بود من چطوری ترسیدم و فرار کرده بودم انگاری فیلم سینمایی می‌دیده 🤣 یعنی تا آخر مسافرت ما میخندیدیم پسرعمومم که نمی‌دونست چه خبره فقط هاج و واج ما رو نگاه میکرد 🤔 حتما با خودش میگفت اینا یه چیزیشون شده ولی نمی‌دانست که چی شده بود😜 شاید کلش سه دقیقه نشد ولی خیلی سکانسای باحالی بود 😁😂😂😂 امیدوارم خوشتون اومده باشه و لبخند بر لبهای زیباتون آورده باشه 😉😁 برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)صلوات 🌸🌸🌸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ⚪️✨با توکل به اسم اعظمت یاالله ❤️✨خدایا بزرگ و توانا تویی ⚪️✨رحیم و رئوف و یکتا تویی ❤️✨پر از مهری و بخشش و مغفرت ⚪️✨که ما قطره هستیم و دریا تویی ❤️✨الهی به امید لطف و کرم تو ⚪️✨روزمان را شروع می کنیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام علیکم وقت بخیر من میخواستم یکی از بدترین سوتیام که وقتی بهش فکر میکنم دوست دارم خودمو خفه کنم رو براتون تعریف کنم من چند سال پیش ارتودنسی کرده بودم بعد اون اوایل سنم کم بود و چیزی از اصطلاحات دندونپزشکی سرم نمیشد یه دفعه یدونه از کش ها کنده شد (سیم هایی که دور دندون میزارن یه مربع های کوچیکی داره که کش دور اون قرار میگیره و رو هر دندونی هست) منم که نميدونستم اسمش چیه رفتم به بابام گفتم یه چیزی از ارتودنسیام افتاده بابام که دیدش گفت این واشره😶😂 منم که اون موقع اصلا نمیدونستم واشر چیه فکر کردم لابد اسمشو میدونه آقا ما رفتیم دندون پزشکی منم پریدم به دکتر گفتم واشرم افتاده😂😂 وااای اینو که گفتم دکتر یهو این شکلی شد😳😂 گفت واشر؟ مگه لوله کشیه؟ این کشه😂😂 واااای اون لحظه دوست داشتم زمین دهن باز کنه منو ببلعه دکتره هم که دنبال یه بهونه واسه دست انداختن میگشت هی میخندید بعد به دستیاراش میگفت واشر بیارید برامون😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دوستان.وقتتون... خواهر من اسم پسرشو گذاشته آرسن بعد پدر شوهرش بنده خدا پیره،خوب متوجه اسم بچه نشده،همش بهش میگه قاسم.انقد گفته که خواهرزادم بیچاره باور کرده قاسمه صداش میزنیم آرسن جواب نمیده باید حتما بگیم قاسم که جواب بده😄😄😄 رز نارنجیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🥰🧡 🔴سلام فاطیما خانم وهمگروهی های عزیز یه پیشنهاد در مورد کیف دستی هامون دارم دیدید همیشه ته کیفمون پر از خرده ریزه وباید واسه یکیش کلی بگردیم وحالا همون چیز گم میشه وپیداهم نمیشه😘 یه جامدادی که واسه بچه هاتون میخرید یدونه از اونا واسه خودتون بخرید وتوش همه خرده ریز کیفتونا بزارید.هر موقع خاستید فقط کیف را دربیارید وداخل اونا بگردید.خودم این کارا میکنم وبسیار هم راضی ام☺️شمام امتحان کنید👍❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•