eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر چسب قطره‌ای به انگشتتون چسبید با پاشیدن مقداری نمک روش، فوری چسب حل میشه و از دستتون جدا میشه ! بفرستید برای دوستاتون بدون شک به کارشون میاد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
روایت از کرمان؛ روایت از یک شهر مقاوم؛ زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود. لب‌هایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بی‌جانش را نگه داشت. نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه می‌کرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش می‌کنی؟" زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بی‌جانی بود که بر پارچه‌ی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی." زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق‌ها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق‌ها بیابد. آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه می‌رفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد. جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز می‌کنم" در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشم‌هایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم." بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU" از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت ... روایت از فاطمه مهرابی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
املت بادمجان🍆 بادمجان🍆 پیاز🧅 روغن گوجه رنده شده🍅 نمک،فلفل،زردچوبه🧂 فلفل دلمه🫑 تخم مرغ🥚 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به ادمین جان و همه اعضای محترم کانال بعد از خوندن خاطره دوستمون که گفتن مادر شوهر مامانش از قورباغه میترسیده یه خاطره یادم اومد گفتم بگم شما هم بخندید😁 چند سال پیش که بچه هام کوچیک بودن با داداشم و بچه هاش رفتیم پارک،،،توی اون پارک یه حوض بزرگ بود و اطرافش قورباغه بود،،پسرای ما هم رفتن چند تا قورباغه گرفتن و شروع کردن بازی کردن یه مرتبه به سرمون زد بریم روی تخته پرش و یه کم بزرگ و کوچیک با هم بپریم رفتیم و دیدیم چند تا آقا و خانم و بچه دارن پرش بازی میکنند،گفتیم صبر کنیم بازیشان تموم شه بعد بریم،، یه مرتبه دیدیم همشون دارن مثل چی فریاد میزنند و کمک میخوان،،هرچی نگاه میکردیم تا چند دقیقه نمی دونستیم چی شده یه مرتبه من دیدم بچه های شیطون ما قورباغه ها را انداختن روی تخته پرش و قورباغه ها دارن همزمان با اون خانم و آقا و بچه ها پرش بازی میکنند😂🤣😁😂🤣 جاتون خالی. نمی دونستیم بخندیم یا کمک کنیم آخه بد بختا خییلی ترسیده بودن ولی هیچ راه فراری نداشتن، بعد از اینکه هرکسی به یه طریقی خودشو نجات داد دیدیم قورباغه ها له و لورده شدن😁😂😁🤣 بچه های ما فکر نمیکردند اونا بترسند،،آخه ما نمی ترسیم فقط میخواستن قورباغه ها شون بازی کنند🤪😜🙃 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه خاطره دیگه هم برای سال 96هستش که عروسی پسرعموم بود ومنم دراوایل نوجوانی😎بودم. یه ساعت مونده بود به وقت تالار وماهم داشتیم موهامونو درست میکردیم (خواهرم بلده) دیدیم ازاون ستجاق سیاها که برا شینیون ایناهم میزنن نداریم... اقا من گفتم من میرم میگیرم خیرسرم باکفشای مشکی پاشنه بلندم 👠👱‍♀با اعتمادبه نفس فراوون رفتم جلو در و ازکنار پسراینا گذشتم ☺️☺️☺️ورفتم سرکوچه از بقال بپرسم که اینورا کجاهس خرازی که برم بخرم(دقت کنید خرازی رو میخواستم بپرسم) اقا من رفتم داخل سوپری که پسر جوونی هم بود وباپسرعموهامم دوست صمیمی بود. همونایی که جلشون فیس وافاده میومدم😄. رفتم تووباصدای نازک وبا ناز گفتم ببخشید اقا اینجا سوپرمارکت کجاس؟ 😌🥰😇 پسره یه نگاه بهم کرد که مطمئن شه سالمم😹بعد درحالی که داشت زمینو گازمیزد گف خانم همینجاس😐🙂😂😂😂 منم که دیدم گاف دادم😩گفتم عه واااا ببخشید 😊(مث خانم شیرزاد) خرازی کجاس؟ ☺️ گف اونور خیابون😅 گفتم اهااا بعدش نفهمیدم اون مسیرو چطوری برگشتم 😱😂وبیخیال گیره شدم اومدم برا خواهرم تعریف کردم غش کرده بود ازخنده میگف حالا اون پسره که اسمش داوود بود بع پسرعموها میگه یکی ازدخترای فامیلتون یه تخته ش کمه😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
‌ ‌ آقایان جزییات رو نمیبینن، چون دید نزدیکشون بد است مثلا گل سر خانوم رو یا حتی مدل موهاشو پس خانوم اگر تغییری ایجاد کردی باید به مرد بگید 🔹مثلا بگید مبل روجابجا کردم 🔹بگید ابروهام رو اینجوری بر داشتم قشنگه 🔹مهمان میخاد براتوت بیاد اگر میخاین شوهرتون کمک حالتون باشه یک لیست تهیه کنیدو بهش بگید فلان کارهارو تو انجام بده (میوه بیار چایی بیار بشقابها رو بیار) اگر نخواهید مرد انجام نمیده چون جزییات رو نمیبینه 🔷مثلا خانوم گوجه فرنگی رو تبدیل به گل رز کرده گذاشته رو سالاد اگر به مرد نگیید (عزیزم این گل رز که گذاشتم رو سالاد قشنگه) گل رز گوجه ا ی رو میخوره و میگه چرا گوجه ها رو اینقدر درشت خرد کردی چون دید نزدیک مرد بد است •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیس پک🧋 بستنی ۵۰۰ گرم🍨 موز یک عدد🍌 گردو یک مشت شیر نصف استکان(قابل حذفه)🥛 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
لطفا❗️ ♻️اگر ضعفی در همسرتان میبینید سعی کنید به او کمک کنید تا این ضعف را از بین ببرد و از سرکوفت زدن و تهدید برای قوی تر نشان دادن خودتان به شدت دوری کنید چرا که این عمل نشانه ضعف شماست. ♻️مثلا اگه کارهای خونه مونده ...هی تو خونه راه نرید و بگید ..پس تو تو این خونه چیکار میکنی ...چرا اینجا اینجوریه ..چرا خونه نامرتبه ....چرا ظرفا نشسته اس ...چرا در اتاق بازه ...چرا چرا چرا ووووووووو وقتی شما کت خودت و از رو مبل برداری ....پوست تخمه ها رو جمع کنی ....کنترل و از زیر خلوار ها اشغال برداری ....خانومتون واز جا بلند میشه و بغیه اشو خودش انجام میده! اما ....... ⚠️اگه شما وسط اون بازار شام بشینی و همش غر بزنی خانوم از جاش بلند نمیشه که نمیشه البته این نظر منه ها؛ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تقریبا دوسال پیش ما شهرستان بودیم که خانواده داییم اومدن خونه مادربزرگم پسر داییم که یوی دو سالش بود گریه میکرد وارومم نمیشد مامانبزرگم از زنداییم پرسید چی شده چرا امیر همش میگه اوف شدم زنداییمم برگش گف هیچی ختنه اش کردیم برا اونه حالا بااین کاری ندارم ولی زنداییم اومد مای بیبی شو باز کنه من و چن تا از دختر خاله دختر دایی یام تو اتاق بودیم همین که زنداییم مای بیبی امیرو باز کرد یه فواره رفت تو صورت زنداییم 🤣🤣 زنداییمم همین جور مات بود نمی دونس چی کار کنه کل صورت زندایم خیس شده بود یه دفه به خودش اومد میخواست امیرو بزنه که بچه برگشت با زبون بچه گونش گفت خوب کردم توچرا بردی منو بریدی 🤣🤣🤣 حالا مامونده بودیم به حرفای این فسقل بچه بخندیم یا به صورت زندایم گریه کنیم الانم بعد چن سال وقتی تو عیدا ومراسما میادباهام روبوسی کنه یادش میوفتم یه بهونه پیدا میکنم باش روبوسی نکنم حالا قیافه ما😝😝😝 قیافه زنداییم 😲😲😲😧😧👹👹 قیافه فواره زننده که از کارش راضی بود😆😆😆😀😀😀 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 😉 ایده متن شیرین زبونی ایا میدانستید قلب یک انسان هرروز برای شما میتپد؟ ایا میدانستید یک نفر هرروز ب عشق شما از خواب بیدار میشود؟ ایا میدانستید یک نفر ب شدت شمارو دوست دارد؟ ایا میدانستید دلیل نفس کشیدن یک نفرید؟ ایا میدانستید اگر نفس نکشید(خدانکرده😰)یک نفر میمیرد؟ ایا میدانستید زندگی یک نفر خنده های شماست؟ ایا میدانستید همه امید یک نفرید؟ ایا میدانستید یک نفر فداتونه؟ ایا میدانستید یک نفر ب شدت قدر زحماتی ک براش میکشید رو میدونه؟ ایا میدانستید اون یک نفر منم؟☺️ از طرف خانمت ب اقای مهلبونش🙈 ✍ ایده های متن رو داخل سفره یا سینی پذیرایی ، روی آینه ، داخل کفش یا کیف و یا جیب همسر ، داخل یخچال و ... بزارید باورکنید لحظات باشکوه و معجزه اسایی از شور و شوق همسرتان همراه با انرژی فراوان دریافت میکنید😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🎀 🌷با احترام گذاشتن به مرد، می‌توان او را برای همیشه عاشق خود کرد! 💠 تحقیقات نشان داده است که مردها اگر مجبور باشند بین عشق و احترام یکی را انتخاب کنند، بیشترشان ترجیح می‌دهند تنها بمانند ولی به آنها بی‌احترامی نشود! 👌و از سوی دیگر اکثر خانم‌ها به عشق و محبت بیشتر علاقه نشان داده‌اند. 💠اگر مردها و زنها بتوانند یکدیگر را به‌درستی درک کنند، می‌توانند کنار هم زندگی آرام و بی‌دغدغه و پر از عشق داشته باشند. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
هر مردی زمانی که ازدواج میکنه دلش میخواد همسرش سفره های زیبا و غذاهای خوشمزه براش درست کنه. محترم مادرتون دستپختش خیلی خوبه و در همه فامیل غذاهای مادرتون زبانزد بوده،ولی اینو بدونید که از روز اول همچون دست پختی نداشته بهترین آشپزهای دنیا هم چند باری غذاشون رو شور و یا بی نمک کردن. آشپزی یه مهارته که به مرور زمان با تمرین به دست میاد. اگر تازه ازدواج کردید توقع نداشته باشید که همسرتون مثل مادرتون آشپزی کنه یکم صبر کنید همه چیز درست میشه مدت زیادی از ازدواجتون گذشته و آشپزی همسرتون هنوز خوب نشده راهکارهای دیگه رو به کار بگیرید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌷 عاقبـت بی حرمتی به والدین 🌷 ✍️حاج آقا عالی: مرحوم آقا جمال گلپایگانی، از مراجع صاحب رساله بود و رفیق آقای بروجردی بودند؛ الان نوه هاش در تهران زندگی می کنند؛ زمانی که یک جوان را برای دفن به تخت فولاد آوردند؛ از ایشان خواستند که به آن جوان تلقین کند؛ آقای گلپایگانی چشمانش باز بود مےگفتند: می دیدم برزخ جوان را، به جوان گفتم: بشنو! بفهم! این چیزهایی را که به تو می گویم؛ گفت: نمی فهمم چی می گی! بعد دیدم یک شیطانک هایی در اطرافش می رقصند و می خندند، خوشحال هستند که این دم آخر می خواهند او را تو قبر بگذارند و زبانش بسته بست؛ خیلی ناراحت شدم.به هیچ کس چیزی نگفتم ؛ بعد به یک کناری آمدم دیدم، خانمی دارد گریه می کند، فهمیدم که مادرش هست و کنار آن خانم یک آقایی است که او هم گریه می کرد؛ سواال کردم گفتند: آنهاپدر و مادراین جوان هستند. پدرش را کنار کشیدم و قضیه را برایش تعریف کردم، گفتم: پسرتون توی زندگی خود گیر و مشکلی داشته با شما؟ پدر جوان گفت: پسر ما! خیلی خوب بود. اهل نماز بود و متدین اهل محراب و منبر و مطالعه بود، ولی چون خیلی از چیزها را یاد گرفته بود مغروربود. لذا زمانی که میخواستم در مورد مسائل دینی اظهارنظر کنم به من می گفت: تو حرف نزن! چون سواد نداری! من با گفتن این حرف ها دو سه مرتبه دلم شکست. از اینکه توی جمع به من که پدرش بودم می گفت: توحرف نزن چون سواد نداری ومن ازش خیلی به دلم ماند. آقای گلپایگانی گفت: الان وقت این حرف ها نیست ازش راضی باشید و به زبان خود نیز جاری کنید ازش راضی هستید. زمانی که پدر جوان راضی شد، جوان را داخل قبر نهادند و روی آن را می پوشاندند. آقای گلپایگانی گفتند: صبر کنید و خودشون وارد قبر شدند و تلقین آخر رو کردند؛ باز برزخ جوان را دید که یک لبخند زد و جوان گفت : می فهمم و آن شیطانک ها دیگر دورش نبودند، زمانی که روی قبر را پوشاندند، دیدم امیر المومنین تشریف آودرند و فرمودند: از این به بعدش با من، آقای گلپایگانی گفتند: این صحنه هایی بود که من با چشم خود دیدم؛ جوان متدین اخر عمر ولی گیر داشت. برادران و خواهران بزرگوار اگر پدر و مادر تان در قید حیات اند قدر بدونید و آنهایی که از دنیا رفتند؛ اگر کسی پیرمرده و پدر و مادرش خیلی سال قبل از دنیا رفته؛ پدرومادر تا ابد پدرو مادر هستند؛ فرقی نمی کند؛ بزرگان گفته اند: «اگر در زندگی کارتان گیر کرده و مشکلی برایتان پیش امده و خبر ندارید که از کجا دارید می خورید!! یا اگر کسی مبتلای به گناهی هست؛ بعضی ها عادت به گناهی دارند و نمی توانند آن گناه رو کناربگذارند؛ به مدت چهل عصر پنجشنبه که همان (شب جمعه) برسر قبر اولیای خدا و یا پدرو مادر عالم و امام زاده ای هست، چهل شب بروند سر قبر او و فاتحه ای نثارشان بکنند و دعا و سوره ی یاسین بخوانند، تا از اون طرف برایشان دعا بکنند و گره باز شود، کسانی بوده اند که در زندگی شان گره کوری بوده که باز شده مخصوصا" پدر و مادر؛که در روایت آمده که حتما" دعا بکنید و تا آنها آمین بگویند •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔆 كودكى در مكتب وحى   امام حسن عليه السلام در هفت سالگى در مجلس رسول خدا شركت مى كرد، آيات قرآنى را مى شنيد و حفظ مى كرد. وقتى محضر مادرش ‍ مى آمد آنچه را كه حفظ كرده بود بيان مى نمود. اميرالمؤ منين عليه السلام به منزل كه مى آمد، فاطمه عليه السلام آيه تازه اى از قرآن را براى على عليه السلام مى خواند. اميرالمؤ منين مى فرمود: فاطمه جان ! اين آيه را از كجا ياد گرفته اى تو كه در مجلس پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نبودى ؟ مى فرمود: پسرت حسن در مجلس بابايش ياد مى گيرد و برايم مى گويد: روزى على عليه السلام در گوشه منزل پنهان شد امام حسن عليه السلام مانند روزهاى گذشته محضر مادرش فاطمه آمد، تا آنچه را كه از آيات قرآنى شنيده بيان كند. زبانش به لكنت افتاد، نتوانست سخن بگويد، فاطمه عليه السلام از اين پيشامد تعجب كرد! امام حسن عرض كرد: مادر جان ! تعجب نكن ! حتما شخص بزرگوارى سخنانم را مى شنود، گوش ‍ دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است . ناگاه على عليه السلام بيرون آمد و فرزند عزيزش حسن را بغل گرفت و بوسيد. 📚بحار: ج 43، ص 338. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌱 امامـ عـلــے عليه‌السلامـ بدانيد جان شما بهايى جز بهشت ندارد به كمتر از آن نفروشيد. 🌹 📚 نهج‌البلاغه، حکمت۴۵٧✨ 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊 روزتون زیبا☀️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
. ☘یکی از ویژگی هایی که باعث میشه بین همسرها سردی ایجاد بشه وابستگی بیش از حد و دایمیه! ❌اینکه برای هر کاری فارغ از نظر خودتون فقط دنبال نظر و تایید همسرتون باشین ❌اینکه هر وقت حالتون بده راه رهایی اش رو فقط همسرتون بدونید و ازش انتظار داشته باشین درمان همه دردهای روحی و جسمی شما باشه ❌اینکه دایما نق نق کنید همه اینها از شما یه همسر وابسته و غیر جذاب میسازه ☘با این رفتارها خدای نکرده منتظر روزی باشین کا همسرتون برای دور شدن ازتون لحظه شماری کنه !!! 💞حواسمون باشه یاد بگیریم رو پای خودمون واستیم، اعتماد به نفس داشته باشیم 💟در عین محبت استقلال هر فرد توی زندگی باید حفظ بشه💟 ❌هر چی آقامون بگه و هر چی خانومم بگه مال دوران شیرین نامزدیست!!!! ☘این طور زندگی کردن به مرور خسته و دلزدتون میکنه ؛ با واقعیت و قاطعیت زندگی کنیم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
26.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسنک پیتزایی ترکیب دو غذای محبوب 😁 مواد لازم : ۵۰۰ گرم آرد سه صفر 🥣 ۱ قاشق غذاخوری شکر 🥄 ۱ قاشق غذاخوری مخمر فوری ۱ قاشق چایخوری نمک 🧂 ۲-۳ قاشق غذاخوری روغن مایع ۲۸۰ سی سی آب ولرم🫗 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یادش بخیر ۹ سال پیش زن عموم اومد خونمون و یه سرویس پارچ و لیوان کادو اورد. مامانم تشکر کرد و بسته بندی کرد گذاشت بالای کمد. دو ماه بعد دعوت شدیم خونه پسر عمم، مامانم این سرویس پارچ و لیوانو اورد گفت اینو میبریم خونشون. هیچی دیگه؛ رفتیم و حدود۲ ماه بعد زن عموم دعوتمون کرد.. وقتی پسر عمم اومد؛ اون سرویس پارچ و لیوان رو برای زن عموم اورد😐 به ترتیب پشمای زن عموم ؛ مامانم و پسر عمم ریخت و اونجا رسوای عالم شدیم. وقتی زن عموم سرویسو دید گفت عهههه اینو برای شما اورده بودیم که. مامانم اومد حرف بزنه که مامانم بزرگم از اتاق اومد بیرون.. به زن عموم گفت این سرویسی نیست که من برات کادو اوردم؟ هیچی دیگه گندش بالا اومد و ما از اون روز به بعد تصمیم گرفتیم کادوهای فامیل شوهر رو به فامیل زن و کادو های فامیل زن رو برای شوهر ببریم. اینطوری ریسک و آبرو ریزیشت کمتره.😅 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا من با 22 سال سن کلا آدم خوش خنده ای ام به چیزای الکی میخندم مسخره بازی در میارم کلا یکی با من باشه بهش بد نمی گذره 😎🤣 دیشب مراسم ختم یکی از آشنا ها بود از اول مامانم منو نصیحت کرد ک اونجا نمیخندیا زشته و اینا منم گفتم چشم وارد ک شدیم من مسخره بازیام یادم اومد ینی هر خاطره خنده داری ک داشتم از ذهنم رد میشد به زن داداشم نگا ک میکردم خندم میگرف🤣 خیلی خودمو کنترل کردم هی ب بدبختیام فک کردم🤣که نخندم هیچی تا حدودی موفق بودم تا اینکه سفره رو انداختن مشغول شام بودیم ک من در نوشابه رو باز کردم یکم ازش خوردم نمیدونم چرا همینجوری ک حواسم نبود درشو بستم گذاشتم سر جاش ی کم ک گذشت من همینجوری ک نگام به جلو بود نوشابه رو برداشتم با خیال راحت اوردم جلو دهنم ک بخورم درش خورد ب لبم دیدم درش بستس🤣🤣ببین اون لحظه میخاستم منفجر شم از خنده ی نگا ب زن داداشم کردم دیدم داره نگام میکنه قیافش جوری بود ک انگار منتظر بود عکس العمل منو ببینه من دیگ نتونستم خودمو کنترل کنم حالا مگه خنده من بند میومد 🤣 دستمو گرفتم جلو دهنم سرمم گرفتم پایین ک کسی نبینه 😑😑🤣 حالا اون وسط مامانم اینجوری بود😡 بقیه رو نگا نکردم ببینم چ حالی بودن🤣 خودم ک از خنده قرمز بودم دیگه اومدیم خونه مامانم دعوام کرد ک اونجا مگه جای خندس🤣 واقعا تو حالت عادی چیز زیاد خنده داری نیس ولی تو مراسم ختم نمیدونم چرا انقد خندیدم سر این موضوع 🤣 تو مکان مناسبی اتفاق نیفتاد😅 بعد خواهشا اوناییو ک تو ختم میخندن رو قضاوت نکنین نگاشونم نکنین شاید مث منن🤣🤣 شمام از خنده هاتون تو مراسم ختم بگید😁 ایندفعه اسمم رو هشتگ میکنم که همیشه منو داشته باشید😜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🗯🌻🗯🌻🗯🌻🗯🌻🗯 🔆دخترم بیمار نشده! 🍂پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم دختری را خواستگاری کردند. پدر دختر شروع به تعریف دخترش نمود و امتیازات او را می‌شمرد، ازجمله گفت: «این دختر از زمان تولّدش تا این موقع بیمار نشده است.» 🍂پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم از مجلس برخاست و قطع کلام خویش نمود، بعد فرمود: 🍂«خیری در چنین وجودی نیست که مانند گورخر بیمار نشود. مرض و بلا تحفه‌ای است از جانب خدا به‌سوی بندگان است که اگر از یاد خدا غافل شدند، آن مرض و پیشامد او را متوجّه خدا سازد.» 📚پند تاریخ، ج 2، ص 180 🔸امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «شدیدتر از بی‌چیزی، مرض تن است.» 📚نهج‌البلاغه فیض السلام، ص 1270 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده دیزاین کیک قلب ویژه ولنتاین🎂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چگونه رمانتیک باشیم ✅در امر رمانتیک بودن زمان بندی یعنی همه چیز. وقتی بتوانید نیازهای عشقی همسرتان را شناسایی کنید می توانید حرکت های رمانتیک خود را نیز به گونه ای زمان بندی کنید که وقتی همسرتان بیش از همیشه به عشق شما نیازمند است آن را به او نشان دهید. در اینجا چند ایده الهام بخش ذکر شده اند. 🎀دسته گلی سنتی یا شاخه گلی به گزین شده به همسرتان بدهید. 🎀بگویید عاشقتم، ازت ممنونم، تو بهترینی، آفرین، تو خوشگلی، فقط مرگ می تونه ما رو از هم جدا کنه و یا هر چیزی که جا دارد و مناسب است. این ها را رو در رو بگویید یا به او پیامک بفرستید. 🎀خوردنی یا نوشیدنی مورد علاقه همسرتان را بخرید. 🎀در انجام کاری کمک کنید یا کاری را که معمولا وظیفه همسرتان است به جای او انجام دهید. 🎀با هم به پیاده روی بروید. 🎀با محبت باشید. 🎀فیلم مورد علاقه اش را بگیرید و با هم روی کاناپه لم بدهید و تماشا کنید. 🎀هدیه ای کوچک برای او بخرید. 🎀با هم به جایی خاص بروید، یک پاتوق قدیمی یا جایی که تازه کشف کرده اید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند ترفند کاربردی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨﷽✨ 🔔نکته های راهگشا برای زندگی⚡ 💢برای آدمهایی که آزارتان می دهند ، آرزوهای ِ خوب کنید ! آری .. آرزو کنید آنقدر غرق در خوبی هایِ زندگی شوند و خیر و نیکی در لحظه هایشان جاری باشد ، که وقتی به خودشان می آیند ، اصلا دیگر بدی را بلد نباشند ... بیشتر ِ آدمهایی که آزار می دهند ، شاید یک روزی ، یک جایی ، زخمی خورده اند و مرهمی نیافته اند و تنها راه ِ گذر از این زخم را ، در آزار دادن ِ دیگران جسته اند ... ⚡با رفتار متقابل ، چنین شخصیتی از خودتان نسازید ... این یک شعار نیست ، و اصلا لزومی ندارد جوابِ بدی را با خوبی بدهید ، اتفاقا برای مدتی آن ها را از حق ِ داشتن ِ خودتان محروم کنید ؛ 💥اگر جواب بدی را دستِ کم با سکوت بدهید و در دلتان آرزوهای ِ نیک برای فرد ِ مقابل کنید ، شما خوشبخت ترین انسانید ... 🔰سه چیز هرگز برنمی گردد زمان ، کلام ، موقعیت 🔰سه چیز را هرگز نباید از دست داد آرامش ، امید ، صداقت 🔰سه چیز هرگز قطعی نیستند شانس ، موفقیت ، رویاها 🔰سه چیز خیلی ارزشمندند عشق به خدا ، اعتماد به نفس ، دوستان واقعی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چن سال پیش مادرشوهرم تو روستا خونه اجاره کرده بودن از اول فصل بهار تا آخر تابستون یه روز خونه مادرشوهرم بودیم که پدرشوهرم اومد خونه و گفت که مادرش یه دبه بزرگ رب انار داده منم چون میشناختم اخلاقشو و میدونستم از این کارا نمیکنه گفتم چطوریه که اینهمه مهربون شده ، حتما کاسه ای زیر نیم کاسه هست. ولی مادرشوهرم خوشبین بود میگفت که مادرشوهرش لطف کرده در حقش چن دیقه بعد تلفن زنگ خورد و نامادری پدرشوهرم بود که گفت که اون رب انار رو بربزین دور و نخورین چون داشتن تو حیاط می پختن یه اردک که پرواز میکرده افتاده توش و مادربزرگ شوهرمم همونو پیشکشی آورد واسه عروسش🥴🥴 مادرشوهرم همه ی اونا رو ریخت دور خانمای گل وقتی دیدین بعضی ها دارن بیشتر از ظرفیتشون محبت میکنن اعتماد نکنین •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•