✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من ۲۲ سالمه و عشقم ۲۵. ما یه پسر ۳ ساله داریم. ما از بچگی عاشق هم بودیم. بااینکه خیلی بچه بودیم ولی میمردیم برا هم.
دوم راهنمایی از اون محله رفتیم😔 هم رو نمیدیدیم ولی بهم علاقه داشتیم. از اینا هم نبودیم که تلفنی یا دور از چشم خانواده درارتباط باشیم تا دوم دبیرستان ازدواج کردیم. 😜
الان ۵ سال از زندگیمون میگذره. شکر خدا زندگی خوبی داریم. شوهر من خیلی غیرتیه. اوایل اذیت میشدم چون بااینکه باحجاب بودم دائما گیر میداد. اگه روسری میپوشیدم و کسی میگفت چقدر بهت میاد! دیگه نمیذاشت بپوشم.😔
من همیشه ناراحت میشدم از این رفتارش ولی شوهرم یه جوری از دلم درمی اورد که همه رو فراموش میکردم🤪 یه روز که خیلی گلایه کردم ازش یه حرفی زد که نظرم عوض شد و دیگه ناراحت نمیشم. گفت:
از بس دوستت دارم اینکارا رو میکنم. دست خودم نیس. میترسم از دستت بدم 😜
منم دیگه هرموقع بهم گیر میداد یاد این حرفش می افتادم و دلخور نمیشدم. از کانالتون یاد گرفتم چطوری به خواسته ام برسم.
😈😈 حالا هرچی میخوام بپوشم میگم فقط نظر تو مهمه. اگه تو بگی نه، نمیپوشم یا هرچی بخوام بخرم نظرشو میپرسم.
الان میبینم که واقعا طرز صحبت خیلی تاثیر گذاره. کم کم تعصب شوهرم کم شده. زندگی همتون شیرین مثل عسل 😍
راستی آیا زندگیتان مثل لباس و آرایشتان ارزش و اهمیت دارد تا براش سرمایه گذاری کنید و آگاهی خودتون رو بالا ببر
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
باسلام ب شما و سوتی دهنده های عزیز من اولین باره ک سوتی میفرستم خوشحال میشم بزارید تو کانال❤ من کلاس نهمم ی روز یه معلم اومده بود کلاس ماداشت غسل رو بهمون یادمیداد که به یکی از بچه ها گفت بیا برای نمونه انجام بده این دوست ماهم رفت جلوی کل کلاس نحوه غسل رو انجام بده تو نیت اومد بگه غسل جمعه میکنم یه دفعه هول شد گفت غسل شب جمعه میکنم قربه الی الله که کل کلاس رفت روهوا معلم نمیدونست کلاسو چجور جمع کنه فقط بایه لبخندگفت بسه دیگه برای همه پیش میادقیافه دوستم😭😱☹️😫
قیافه بچه ها🤣🤣🤣🤣
قیافه معلم🤫🤫😂
😊همیشه لبتون خندون باشه و شاد باشید😊
#سوتی_های_زنونه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
✳️ نظر یک وکیل خانواده
سلام.
یه خواهش از خانوما و آقایون دارم که قدر زندگیتون رو بدونین و سر چیزهای پوچ زندگیتون رو خراب نکنین. زندگی پستی و بلندی داره و هیچ انسانی در جهان هستی تکامل نداره.
ما باید توانایی تحمل تفاوت ها رو داشته باشیم نه اینکه به خیانت ، لجبازی و... رو بیاریم. اینو بدونیم که خوب و پاک و وفادار بودن لازمه انسانیت هست. حداقل بخاطر خودمون به زندگیمون، روح ببخشیم. تعمیرش کنیم نه اینکه از ریشه تخریب کنیم.
من وکیلم و بسیاری از پرونده های موجود در دادگاه مختص به #طلاق هست. اگه پرونده مطالعه بشه متوجه میشیم سر کارهای خودخواهانه، خیانت، لجبازی و...صورت گرفته.
اگه طرف مقابلمون هم ازسر نادانی مرتکب خطایی شده بیاییم طرفمون رو متوجه اشتباهش کنیم و به نصیحت دلسوزانه اطرافیان گوش ندیم. با اعمال این موارد میتونیم زندگی موفق و شادی داشته باشیم.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من ۲۲ و آقاییمونم ۲۶ سالشه.
من و مادر همسرم تو یه ساختمان زندگی میکنیم. اولا از من توقع داشتن من صبح تا شب خونشون باشم.😱 حتی حرفی نداشتن سفره هامون یکی باشه. تو هر کاری #دخالت میکردن و میگفتن هر جا میرید به ما بگین. ☹️ در کل اختیارو گرفته بودن.
من با کمک کانال شما و با رفتار درست به دور از #بحث با همسرم توی این زمان کم تونستم هم خودمو #مستقل کنم و هم همسرم مستقل شد. حالا تا دخالتی بخوان بکنن خود آقایی پشت زندگیمون در میاد.
به حرفشون #احترام میذاریم ولی تصمیم اخرو خودمون میگیریم. رفت و امدمم دیگه کنترل شدس و بیشتر با همسرم پایین میرم. همسر من جوریه که اگه لج یا قهر کردی روی همون کار حساس میشه و هی انجامش میده! 😝
برای عاقبت بخیری هممون صلوات 😘
✍ مهارت گفتگو که از شما فردی جذاب میسازد و جواب هر کسی رو می تونید بدید و در عین حال دوست داشتنی باشید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
وااااااااااااای بچه هاالان یادم اومد،میخوام بمیرم ازخجالت خداکنه شوهرم یادش نباشه،عقدبودیم رفته بودم خونشون باهم بحثمون شداون ازاتاق رفت بیرون مثلامیخواستم نازکنم وجلب توجه کنم خودموزدم ب غش باتمام توان باکله خودموانداختم روزمین خشک یه 2دقیقه تکون نخوردم دیدم نه خبری نشدشوهرم اصلانفهمیده دیگه مجبورشدم صداش کردم گفتم بیامن غش کردم،الان یادم ماددوس دارم خودموخفه کنم.جالبیش اینه شوهرم هم کلی نازم خرید😂😂😂😂😂😂😂😂
#سوتی_های_زنونه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی اون زمان تازه موبایل اومده بود و هر کسی موبایل نداشت ولی محمد تونسته بود تو این یک سا
داستان زندگی
اونوقت بود که هرروز یه موضوع جدیدی پیش میومد و اوقات و زندگی رو برای ما تلخ میکردن
به هر دروغی مادرش متوسل میشد که بین منو محمد رو بهم بزنه
و گاهی اوقات موفق هم میشد و یه دعوای حسابی بینمون راه میفتاد ولی اکثر مواقع نقشه هاش با شکست مواجه میشد .
محمد کارو بارش که خداروشکر خوب بود و درامدش زیاد بود
ولی انگار ما خرجمون تا قبل از این زیاد بود که نمیتونستیم پولی پس انداز کنیم .
روزگار میگذشت و هر روزمون بهتر از روز قبل میشد
یجورایی مغازه محمد تبدیل شده بود به یک کارگاه کوچک چون ۱۲ نفر زیر دستش کار میکردن و خودش فقط کار و لوازم کار جور میکرد و تونسته بود با سپاه و وزارت راه هم قرار داد ببنده و یه پیمانکاری راه انداخته بود برای بازسازی ماشین های اداره
نمیدونم خواست خدا بود یا اینکه از پا قدم بچه ها
ولی ظرف ۳ سال زندگیمون کاملا زیرو رو شده بود
و سال ۸۶ قسمت مون شد با بچه ها مشرف شدیم سفر حج
و از اونجایی که محمد هم که علاقه زیادی به امام حسین داشت
تونستیم چندباری هم سفر کربلا و سوریه بریم
زندگی تازه داشت روزای خوشش رو نشون میداد بهمون
سال ۸۸ روز زن، محمد برای من یه ۲۰۶ سفید صفر کادو خریده بود و همون ۲۰۶ شد داستان جدید..
بماند که چه بلاهای سرمون اوردن توبه کار شده بودیم که چیزی بخریم که تو چشم شون باشه
آخرای سال ۸۸ یه واحد آپارتمان پیش خرید کردیم و بهمن ۸۹ بود که تحویل گرفتیم و با هزار امید و آرزو برای خونه نو اسباب و اساسیه میخریدیم
بعد از اینکه خریدمون کامل شد اسباب کشی کردیم و رفتیم منزل جدید، شنبه تا چهارشنبه اونجا بودیم و پنجشنبه جمعه ها میومدیم خونه قبلی
چون تو محل مادرم بود و بچه ها اونجارو خیلی دوست داشتن .
مادر شوهرمم که اصلا نمیتونست این چیزا رو تحمل کنه و از گوشه و کنار ناله و نفریناش به گوشمون میرسید و ما جدی نمیگرفتیم
ولی دیگه وقتی دید نقشه های قبلیش کار ساز نیست دست به کارهای بزرگتری زد
خواهرشوهر کوچکم که ازدواج کرده بود و اومده بود تهران به شرط نگهداشتن مادرشون کلا ۲ سال پیر زن بیچاره رو نگه داشت و بعد شوهرشو مجبور کرد از خونه بیرونش کنه و شنیده بودم چند باری مادرشوهرشو کتک هم زده بود.
پیرزن بیچاره آواره شد و مجبور شده بود تو سن ۷۰ سالگی ازدواج کنه که لااقل یک سرپناه داشته باشه
اونم که دیگه فارغ از دنیا بود و برای خودش خانمی میکرد و به حکمت خدا که نتونسته بود هنوز بچه دار بشه
و چون مثلا تهران غریب بود پدر و مادرش شهرستان بودن
خونه ما مثل خونه پدریش بود و اکثر روزها از صبح تا آخر شب خونمون بود و اونجا زندگی میکرد
یک روز که خونمون بود عصر گفت چقدر دلم پیراشکی میخواد ....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام من شوهرم اولین و تنها خواستگارم بود، اومد خواستگاری ۱۹ سالم بود عقلمم کم بود😂🤦♀ بهش گفتم من هیچ عیبی از شما ندیدم ولی میخام چندتا خواستگار دیگه داشته باشم مقایسه کنم😐😂 اونم فقط خندید رفت هفته بعد با یک دست کت شلوار دیگه اومد😐😂😂😂 خیلی پسندیدم زنش شدم😂🤦♀
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
رفته بودیم خواستگاری عموم
منو مادر و برادرم و پدرم و زن عموهام و
عموهام.
من نمیدونم پا هام چه مشکلی داره تو هر کفشی حتی با جوراب نو نو بو میگیره... خلاصه رفتیم خواستگاری هی میگفتن چه بویی میاد و...
مامان منم نه گذاشت نه برداشت جلو همه برگشت گفت بو پای دختر منه...
شما خودتون فرض کنید من چی کشیدم تا اون شب لعنتی تموم شه
نمیتونم بگم امیدوارم هیچ وقت تو این شرایط قرار نگیرین:/
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آش_ماش
.
ماش ۱ پیمانه
برنج ۱/۲ پیمانه
سبزی خرد شده ۴۰۰ گرم
که شامل تره و شوید هر کدوم ۱۵۰ گرم
و مرزه و ترخون هرکدوم ۵۰ گرم
زردچوبه ۱ قاشق چ
نمک و فلفل به میزان دلخواه
پیاز داغ برای روی آش
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥-آقامِه👱🏻
♥-عشقمِه👀
♥-نفسمِه😌
♥-زندگیمِه🙊
♥-دوسِش دارم♡👸🏻
♥-اونقد مَرد هَست👱🏻که چشمم👀 هیچ وقت نِمیجنبه🙈💋
♥-اونقد مَرد هست👱🏻 که هیچ وقت فک نمیکنم شاید یکی بهتر از اون باشه🙎🏻
♥-اونقد مَرد هست👱🏻 که میدونم نمیذاره کسی منو ازش بگیره😻
♥-اونقد مَرد هست👱🏻 که نمیذاره کسی بینمون قرار بگیره👫♡
♥-اونقد مرد هست👱🏻 که هیچ وقت نمیذاره گونه هام خیس بشه🙃
♥-اونقد مرد هست👱🏻 که همیشه بهش افتخار میکنم✨😌
♥-اونقد مرد هست 👱🏻که بهم اعتماد داره که حرف هیچ کسی رو باور نمیکنه👸🏻🍃
♥-اونقد مرد هست👱🏻 که هیچ وقت دلمو نمیشکونه 🙇🏻♀
♥-اونقد مرد هست👱🏻 که به نظرش من بهترینم و کسی بهتر از من نیست👰🏻💕
♥-اونقد مرد هست👱🏻که همیشه پشت و پناهمه🙆🏻
♥-مرد من👱🏻✨
♥-عاشقانه هایم💕🙊
♥-تمامی ندارد😌
♥-وقتی تو👱🏻💍
♥-بهترین اتفاق زندگیم هستی🙈💕💍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من20سالمه. 1سال عقدم و 4ماهه عروسی کردم. صحبتم با دخترای همسن خودمه. من شوهرم وقتی اومد خواستگاری خونواده مخالفت کردن ولی من با لجاجت، #گریه و دعوا بلاخره عقد کردم.
اوایل عقد ایشون از نظر من بهترین مرد دنیا بودن ولی با گذشت زمان از هم سرد شدیم بخاطر دروغای همسرم، سن کمم و بلد نبودن #سیاست. 4ماه از زندگیمون میگذره ولی روز به روز افسرده ترم.
همش یاد مجردیم میفتم و غبطه میخورم بخاطر انتخاب اشتباهم. تنها کارم گریه است و تظاهر به شادی میکنم. 😔 تا مرز #طلاق هم رفتم ولی با وساطت خونواده ها برگشتم.
خواهرای گلم! واسه ازدواج عجله نکنید. امر خیییلی مهمیه پس از روی احساس تصمیم نگیرید. #مشاوره قبل ازدواج یادتون نره. یاحق🌹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ماجراهای منودوست کثیفم😁
اقااین دختراززمان مجردیش تاهمین الان که سه بارشوهرکرده همیشه میگه پسراتوکف اینن😊یعنی به شکلی که کل پسرای محل حداقل دوباررفتن خواستگاریش البته توتوهماتش نه واقعیت 😂یعنی یکی ازپسرای همسایه مجردومتاهلم نداره هاااا سلام مادرش میکرداین جواب میدادبعدش میکفت خواستگارمه خوشش ازم میادو....من خیلی خنگم مگه نه😂که حرفاشوباورمیکردم تاجایی پیش رفت که حتی شنیدم پخش کرده بودتومحل که شوهرمن بهش نظرداره😱 یخ کردم شنیدم چون شوهرم اصلاراضی نبودمن باهاش حرف بزنم چه برسه خودش خوشش ازش بیاد😢بابانکنیدتوروخدااگه خدایی نکرده کسی هست توگروه که همچین مشکلی داره بره دکترخیلی بده اینطوری
لطفاً ایناروبزارچون هدفم مسخره کردن کسی نیست میخوام اصل مطلب بگم که درس بگیرن خانوم های گروه ولی مجبورم یه پیش مقدمه بگم
#سوتی_های_زنونه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•