eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 باسلام و تشکر از دوستانی که از این کانال به بهترشدن زندگی دیگران کمک میکنند. 😘 من دختریم 24ساله. 3 سال منتظر موندم برای پسری که خیلی دوستش داشتم. بالاخره شرایطش جور شد، مشکلات مالیش حل شد و اومد خواستگاری. 😍😍😍 همه چیز داشت خوب پیش می رفت ولی متأسفانه سر ، خانواده ها به توافق نرسیدن و آرزوهای چندساله من برباد رفت. 😢😢😢 در موارد مشابه از خانواده ها خواهش میکنم چشم و هم چشمی رو کنار بزارن. مهریه سنگین هیچ دختری رو خوشبخت نکرده! لطفا حق تصمیم گیری به فرزندانتون بدین. لطفا لجبازی رو کنار بگذارید و به خوشبختی واقعی فرزندانتون فکرکنید. 🙏🙏🙏 من متأسفانه نتونستم خانوادمو متقاعد کنم. اینو میدونم زمانی که ازدواج کنم با این تفکرزندگی خواهم کردکه با اون پسر خوشبختتر میشدم. من نمیتونم گذشته رو فراموش کنم. 😞 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نو کردن کفش😀 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۶تا ترفند کاربردی و خفن👌🏻🥰✨ ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا من بینیمو عمل کردم بودم  بعد خانوم همسایه روبروییمون اومد  دم در که از مامانم  حال منو بپرسه ، از قضا از خرید هم بر میگشت و چند دونه کنسرو (تن ماهی و لوبیا و ...) هم تو نایلون دستش بود ، وقتی مامانم درو باز کرد و یکم اون زنه حال منو پرسید  مامانم گفت واااای چرا زحمت کشیدین و پلاستیکو ازش گرفت   زنه هاج و واج نگاه میکزد که چی شده ، نگو مامانم فک کرده بود این کمپوت آورده برا من 😂😂😂😂😂😂 زنه گفت اینا برای ناهارمونه 😳😳 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام خاطره ی من مال چند سال پیشه که شوهر خالم از شهرستان اومده بود خونمون کلی هم سوغاتی🎁 آورده بود بعد مامان اومد مثلا تشکر کنه برگشت گفت وای دستت درد نکنه اینهمه سوغاتو بار خر میکردی نمی آورد تو چه جوری آوردی😳😳🤣🤣🤣🤣 حالا ما☺️😂😂😂 مامانم🥴🥴🥴🥴 شوهرخالم🤨🤨🤨 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✔️❌اگر همسرتون براتون خرید هررررر کادویی... مهم نیست چی باشه "نزنید تو ذوقش"... به هر دلیلی... اگر کادو کم بود اگر زشت بود اگر باب سلیقه ی شما نبود اگر تکراری بود اگر پول حروم کن بود و هر دیگه ای که داشت... ✔️❌مواظب باشید نزنید تو ذوقش •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ❌جلوی خانواده همسرتون یا هر کس دیگه ای دائما خودتون رو نقد نکنین یا از سوتی ها یا اشتباهات خودتون نگین ❌مثلا یه موقع نشینین تعریف کنین که " دیروز رفتم فلان لباس رو خریدم اومدم خونه دیدم لک داشت ... همیشه میرم تو مغازه جوگیر میشم و ... " شخصیت خودتون رو پایین نیارین" •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⚠️ بی احترامی به خانواده ی همسر،یکی از آفات محبت است و باعث می شود محبت های قبلی به چشم نیاید و طرف دیگر محبت ها را نبیند و فقط قسمت خالی لیوان دیده شود. خواهرِ من و خواهرِتو،یا مادر من و مادر تو و... ممنوع ⛔️ ✅با کمی گذشت و ایثار و با محبت و احترام به خانواده ی همسر حل خواهد شد. گاهی وقت ها محبت واقعی به همسر، محبت و احترام به خانواده ی همسر است. ✅🔷عقایدتان را برای خودتان نگه دارید ❣️بنا به تیپ شخصیتی تان ممکن است خاموش ماندن و اظهار نظر نکردن برای شما سخت یا آسان باشد، اما در هر حال نهایت تلاشتان را بکنید و در مواقعی که با نظرات خانواده ی همسرتان در مسائل نه چندان مهم مخالف هستید، اظهار مخالفت نکنید.اما در مسائلی که با اصول مسلمانی ناسازگار است بهتر است اظهار نظر کنید و با سیاست و ادب، از اصطکاک بین خودتان و خانواده ی همسر جلو گیری کنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴دعای وفاداری ، دعایی برای زن دوم نگرفتن همسر 🔴 فردی که نمیخواهد شوهرش همسر دوم اختیار کند و میخواهد که زندگی اش از دوام و استحکام بهتری برخوردار باشد، و مهر و محبت شوهرش هم نسبت به او بیشتر شود. اگر دعای شریفه ی زیر را با گلاب و زعفران در سه برگه نوشته، اولی را به همسر بنوشاند. برگه دوم را داخل بالش او بگذارد و برگه سوم را با خود همراه داشته باشد ،ان شاء الله به خواست خود خواهد رسید...👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 انقدر قویه این دعا که یک روزه اثرشو میبینید😳👆
⚪️✨بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌸✨الهے بهترین آغازها آنست ڪه ⚪️✨با تڪیہ برنام و حضورتو باشد 🌸✨با توڪل بہ اسم اعظمت ⚪️✨آغاز می‌ڪنیم روزمان را 🌸✨الــــــهــــــے ... ⚪️✨هر جا ڪہ تو باشی 🌸✨نــگــاہ هـــا مـهــربــان ⚪️✨ڪـلامـهـا مـحـبـت آمـیـز 🌸✨رفتارها سرشار ازمهر میشوند ⚪️✨الــهـــے تـــو بـــاش تـــا 🌸✨همہ چیز سامان یابد🤲 ⚪️✨الـــهـــے بـــہ امــیـــد تــــو 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
✔️❌اگر همسرتون براتون خرید هررررر کادویی... مهم نیست چی باشه "نزنید تو ذوقش"... به هر دلیلی... اگر کادو کم بود اگر زشت بود اگر باب سلیقه ی شما نبود اگر تکراری بود اگر پول حروم کن بود و هر دیگه ای که داشت... ✔️❌مواظب باشید نزنید تو ذوقش •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ❌جلوی خانواده همسرتون یا هر کس دیگه ای دائما خودتون رو نقد نکنین یا از سوتی ها یا اشتباهات خودتون نگین ❌مثلا یه موقع نشینین تعریف کنین که " دیروز رفتم فلان لباس رو خریدم اومدم خونه دیدم لک داشت ... همیشه میرم تو مغازه جوگیر میشم و ... " شخصیت خودتون رو پایین نیارین" •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⚠️ بی احترامی به خانواده ی همسر،یکی از آفات محبت است و باعث می شود محبت های قبلی به چشم نیاید و طرف دیگر محبت ها را نبیند و فقط قسمت خالی لیوان دیده شود. خواهرِ من و خواهرِتو،یا مادر من و مادر تو و... ممنوع ⛔️ ✅با کمی گذشت و ایثار و با محبت و احترام به خانواده ی همسر حل خواهد شد. گاهی وقت ها محبت واقعی به همسر، محبت و احترام به خانواده ی همسر است. ✅🔷عقایدتان را برای خودتان نگه دارید ❣️بنا به تیپ شخصیتی تان ممکن است خاموش ماندن و اظهار نظر نکردن برای شما سخت یا آسان باشد، اما در هر حال نهایت تلاشتان را بکنید و در مواقعی که با نظرات خانواده ی همسرتان در مسائل نه چندان مهم مخالف هستید، اظهار مخالفت نکنید.اما در مسائلی که با اصول مسلمانی ناسازگار است بهتر است اظهار نظر کنید و با سیاست و ادب، از اصطکاک بین خودتان و خانواده ی همسر جلو گیری کنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام سلام😍 یبار با مامانم و خواهرم رفته بودیم بازار.مامانم جلو تر داشت میرفت.یه دست فروش کنارمون بود عینک هایی خیلی خوشگلی داشت.منم به خواهرم گفتم وایسیم قیمت این عینکارو بپرسیم😂 فروشنده با دوستش دیگه داشتن حرف میزدن و میخندن منم یهو هول کردم گفتم ببخشید عینک این قیمتا چنده(قیمت این عینکا چنده؟)😂پسره که کنارش بود متوجه شد و یه خنده ریزی کرد ولی فروشنده متوجه نشد چی گفتم پرسید چی؟؟؟ منم که از خنده غش کرده بودم سریع صحنه حادثه رو ترک کردم😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام چندسال پیش یبار رفتم بانک یه چک پول 50 تومنی داشتم با یه حالت خسته‌ای رفتم به متصدی بانک که یه مرد جوان بود گفتم ببخشید خورد دارین اینو واسم چنج کنین؟ منظورم اسکناس 10 تومنی 5 تومنیه. مرده‌ام یه پوزخندی زد گفت آره دارم. الان فکرش میکنم میگم وااااااااای خدا خاک تو سرم چقدر ضایع بودم😂😂😂 چنججججج اونم واسه اسکناس 50 تومنی😂😁آدمو سگ بگیره جو نگیره☹️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
هرکه این کلمات را هر روز هفت بار بخواند زبان بدگویان بر او بسته گردد و هر کس او را ببیند محبت وی در دلش افزوده گردد و او از هیچ چیز نترسد اللهُمَّ اِنّی اَخافُکَ وَ اَخافُ مَن لا یَخافُکَ بِحَقِّ مَن یَخافُکَ اِکفِنی شَرَّ مَن لا یَخافُکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من قبلنا شوهرم یکی دوبار نصفه شب رفتن بیرون. پرسیدم: گف دوستم ماشینش خراب بود، رفتم! یام میگف: حوصلم سررفت، واس همون رفتم! منم دوسه روز باهاش حرف نمیزدم و هی سر هرچیزی میکردم و اخمو میشدم ولی الان باهم صمیمی شدیم. با هم میگیم و میخندیم. دیگه سر هرچیزی ناراحتی راه نمیندازم. الانا اصلاااااا نرفته بیرون. 😄 خانوما! ما سلاحی داریم به نام و محبت😉😉😉 ازش خیلی استفاده کنیم نتیجش به خودمون میرسه. ☺️ ❓ یه سوالم دارم: چرا همه ی خانوما از ایده و تلاش های خودشون صحبت میکنن؟ چرا هیچکدوم از ایده و تلاش های همسرشون حرفی نمیزنن؟؟؟ چرا تجربیاتی که بواسطه ی همسرشون واسشون رقم خورده نمیگن؟ اینکه هرموقع خانومها ناراحتن، دلشون گرفته و... همسرشون چجوری رفتار میکنن. بنظرم زندگی مشترک یک طیف دو نفره ست و تلاش هردو طرف لازمه. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام مسافرت بودیم ت ماشین خوابیده بودم، خیلی خسته بودم و اخرای سفر بود بابابزرگمم جلو نشسته بود، منم دهنمو عین اسب آبی باز کردم و تو اون حالت انگار بیهوش شدم مادر منم بجا اینکه منو بیدار کنه ازم دوتا عکس گرفته😂راسته ک میگن رفیق بیکلک مادر😩 تازه میگه چرا اونطوری خوابیده بودی بابابزرگتم نگا میکرد😱 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
داستان زندگی آدرس و رنگ دقیق در و همه چیز و دادم بهشون و همونجا منتظر شدم تا پلیس بیاد.. یک ربع نکشیده اومد، درو زد، من شانسکی گفته بودم توی خونه پر از مشروب و مواد و این چیزاست گفتم یا میگیره یا نه.. اون لحظه از ته دل آرزو کردم باشه، باشه و حمید و ببرن و دلم خنک شه، بابت این چند سالی که اذیت شدم، بابت مادرم که خیلی وقت بود ندیده بودمش، بابت کتکی که از نریمان خوردم، بابت سرکوفتا، بابت اون روزی که بخاطر عشرت توی زیرزمین حبس شدم، فرشی که بافتم و پولش رفت توی جیب عشرت.. ایستادم پشت دیوار و تماشا کردم، چند لحظه بعد دیدم که بعله پلیس اون مرتیکه و حمید رو دستبند به دست به زور کتک و با اردنگی فرستاد توی ماشین، فهمیدم که واقعا یه چیزی هست، شک نداشتم... خیالم جمع شد انگار که یک نفس راحت کشیده بودم، من از پس این همه مشکل براومده بودم، حمید هیچوقت پشتم نبود همیشه تنها بودم و استرسی بابت گردوندن زندگی نداشتم، به زری چیزی نگفتم، گفتم اگر حمید برنگشت یا جرمش خیلی سنگین بود میگم رفت یه شهر دیگه برا کار که پشتم حرف درنیارن و بتونم همینجا زندگی کنم... مثل آدمایی که انگار ازاد شدن با خیال راحت برگشتم توی خونه، امیر رو از زری گرفتم و رفتم سر سبزیایی که باید زودتر از اینا پاک میکردم و تحویل میدادم و بخاطر مشغله و فکر به حمید نتونسته بودم. کلی انرژی داشتم، سبزیامو پاک کردم و رفتم خیار خریدم برای خیارشور، چهار رج قالی بافتم اما یه ذره ام خسته نشدم... امیرم که همیشه شیطنت میکرد انگار آروم تر شده بود، نیمه شب بود و با نیومدن حمید خیالم جمع تر شد، ولی بازم کنجکاو بودم بفهمم چه بلایی سرش اومده غروب بود، کنار حوض نشسته بودم و خیارایی که خریده بودم رو دونه دونه میشستم و توی شیشه میریختم، که صدای محکم کوبیده شدن کلون در رو شنیدم... هیچوقت توی اون خونه منتظر هیچکس نبودم، توجهی به در نکردم، یکی از بچه های همسایه درو باز کرد، و با چهره ی خشمگین سعید و عشرت روبه رو شدم.. اومد نشست وسط حیاط و داد میزد الهی خیر نبینی که بچمو اوردی اینجا، معتادش کردی، خیر نبینی نازی.. تمام همسایه ها توی حیاط جمع شده بودن و نگاه میکردن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه نکته خیلی ریز اما مهم بهتون بگم👌 وقتی قراره بیان خونتون، حتما سعی کنید ظرفاتون همه یه شکل باشن و بهترین ظرفاتون رو بیارید.. این خیلی مهمههههه✔✔ آشپزخونه و سرویس بهداشتی هم خیلی مهمه که تمیز و مرتب باشن😉 همه چی از قبل باشه که بگن به به عجب عروسی😍😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقاهه از اوووووون ور کارواش اومد جلوی من وایساد با تلفن بلند بلند حرف می‌زد. داشت زمین ۱۶ هکتاری معامله می‌کرد (الو...اون ۱۷ هکتارو سند بزن، یه هکتارشم شیرینی خودت...الو گوشی‌گوشی. ۱۳ پرومکسم داره زنگ می‌خوره. ببینم کیه. خب هیچی سفیر ایتالیا بود رد دادم! چی می‌گفتم؟  آهان آره ۱۶ هکتارشو بزن به‌نام، اون مغازه سه‌نبش طبقه۷ اوپالم ببین مال کیه عصری بریم معامله‌ش کنیم...) که گوشیش زنگ خورد 🤭🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام دوستان! میخوام دوتا نکته رو گوشزد کنم. 🌸 اجازه ندید حتی صمیمی ترین دوستتون با شوهرتون زیادی خودمونی بشه. به چشم خودم بارها عواقبش رو نزدیکترین دوستام تجربه کردن. دوستانی که مثل چشماشون بهش داشتن، بهشون کردن. 🌸 مردا تنوع طلبی تو ذاتشونه. این ماییم که باید هوای همجنس خودمونو داشته باشیم. مائیم که نباید به هم خیانت کنیم. متاسفانه خیلی از خانوما تو محل کار یا حتی جایی که میرن خرید، زیادی با آقای مقابلشون خودمونی میشن یا ناز وعشوه میان. شوخی زو.. یه لحظه خودتونو بذارین جای زن اون مرد.خودتون راضی هستین یه زن با شوهرتون یاشوهر آیندتون اینطوری برخورد کنه!!؟ بدونین انعکاس رفتار ما به خودمون برمیگرده.پس لطفا حریم رو خصوصا مقابل مردای متاهل حفظ ک •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دیشب رفتیم بودیم خونه خارسو ( همون مادر شوهر) من کنار شوهرم نشسته بودم و جاری جان پذیرایی میکرد 🤪.موقع جمع کردن بشقابا وقتی اومد سمت من بجای اینکه بگم دستت در نکنه خودم جمعشون میکنم گفتم دستت جمع نکنه 😂😂😂😂 واینگونه بود که ناجور ضایع شدم😢 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😍 خانومای با سیاست سلام 😊😍 یه پیشنهاد دارم واستون من میگم هرموقع که همسرتون واستون وسیله ای رو تهیه میکنه یا باهم خرید میرین در انتها بهش بگید که "ممنونم که همیشه از هرچیزی بهترینشو واسم میگیری" ... این جمله قطعا به مردا انرژی و ذوق دوچندان میده و باعث میشه دفعه ی دیگه که خواستن خرید انجام بدن واقعا بهترین چیز در توانشون رو واستون تهیه کنن... 👈🏻این یه راهکار مخصوص خانومایی که شاید خدایی نکرده سطح خریدایِ مردشون بابِ میلشون نیست 😉 زندگیتون سرشار از عشق ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام خانومای گل! منم تصمیم گرفتم چند نکته رو که خیلی مهمه بگم. 😋😋 1⃣ واقعا سر شوهرا نزنیم چون باعث میشه همسری از خونه فراری شه یا به کسایی پناه ببره ک ما ازشون فراری هستیم. 😥 2⃣ زیادی نداشته باشیم ولی همیشه با وقار و خانوم باشیم. مرتب و تمیزی و بوی خوش، خیلی تاثیر داره. شاید اولش به چشم نیاد ولی کم کم میبینین که تاثیر گذاشته. 😄😋 3⃣ شوهرا رو کنید و هر کاری خواستن انجام بدن، کنید اون لحظه ولی بعدش یه هشدار کوچیک بدید. چون اگ اون لحظه مخالفت کنید بدتر کاری ک میخوان و انجام میدن!😐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام این اتفاق برای سه روز پیشه.. من چن روز بود هر شب تا سحر بیدار میموندم (همه میخوابیدن فقط من بیدار میموندم) اون شب بابام نبود مامانم و یکی از داداشام تو اتاق خوابیده بودن منو داداش کوچیکم تو حال بودیم (۶سالشه) داشت برا خودش بازی می‌کرد ساعتا حدودا یک خوابش برد منم بیکار بودم گفتم پاشم نماز تهجد بخونم(برا اولین بار) رفتم وضو گرفتم و تو اتاق نمازمو خوندم اومدم بیرون دیدم داداشم تو جاش نشسته دور و برشو نگاه میکنه گفتم چیه داداش جان بخواب هنوز شبه . جوابمو نداد و همچنان گیج خواب دور و برشو نگاه می‌کرد بهش گفتم اگه دستشویی داری ببرمت سرشو تکون داد ینی آره منم بردمش دسشویی(دستشویی مون تو حیاطه) یکم هوام سرد بود، موقع برگشت زودتر اومدم تو خونه بهش گفتم درم ببند.. تا در پشت سرم بسته شد چشمم افتاد به داداشم که همون جای قبلیش خواب بود من از ترس خشک شدم و جرئت نداشتم پشت سرمو نگاه کنم آخرین چیزی که یادمه اینه که چشمام سیاهی رفت و همون جلو در نشستم... بعد با صدای مادرم که برا سحری صدام می‌کرد بیدار شدم تو جام خوابیده بودم و هر چی گفتم چیشده هیچ کس باور نکرد گفتن وقتی از اتاق اومدن بیرون من سرجام خواب بودم و اصلا دم در نبودم همه گفتن حتما خواب دیدم ولی خودم که میدونم خواب نبود... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من و همسر قبل عقد دو سال و نیم با اطلاع خانواده ها ارتباط داشتیم . چند شب پیش خواهرشوهر محترم به بنده جلوی همسر، تیکه انداختن و دوست بودنم با شوهر جان را بی حیایی بیان کرد که من سخت ناراحت شدم. اون لحظه جوابی نداشتم بدم و یه لبخند با ناراحتی زدم و سرم رو پایین انداختم. 😔 همسرمم چیزی نگفتن. وقتی با همسر جان تنها شدیم هیچ شکایت و غری نزدم. ایشون هم چیزی به روم نیاوردن. 😞 بعد از چند وقت همسر جان گفت که امروز خونه آبجی دعوتیم. من گفتم: عزیزم! میشه اینسری نیام؟ 😔 (با لحن مظلومانه😜) همسر جان 😳 گفتن: چرا؟ گفتم: اونسری که ایشون این حرف رو زدن من کمی دلخور شدم و هنوزم دلخورم. چون آبجی رو دوست دارم دلم نمیخواد این دلخوری تو رفتارم تاثیر بذاره و خدایی نکرده ناراحتشون کنم. بذار دفعه ی بعد که این موضوع رو فراموش کردم میام. همسر جان سریع بغلم کردن و از طرف آبجی معذرت خواهی کردن. گفتن: منم نمیرم خونشون تا تو دلت صاف شه. گفتم: نه عزیزم شما برو. آبجیته. دعوتت کرده. آخر ایشون به اصرار من رفت و نمیدونم اونجا چطور بود که دفعه ی بعد منم رفتم خونه خواهر شوهر هم بیشتر احترام گذاشتن، هم حواسشون به رفتارشون بود. 😋😋😋 من اون لحظه خشمم رو کنترل کردم و به خرج دادم و نتیجه خوبی گرفتم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
رفته بودم خانه سلامت که واسه ثبت نام مدرسم لازم بود ... برای واکسن و قد و وزن و اینا ! بعد تو کل مسیر که من و مامانم بودیم یه پسره جوون هم با مامانش کنار ما بود ... که مامانا با هم حرف میزدن ! نوبت ما شد پرستاره گفت بفرمایید من و مامانم رفتیم ولی پسره با مامانش رفت اتاق بغلی ... بعد زنه گفت قد و وزنتو ننوشته بیا بریم! من و برد تو اتاق پسره اونجا پشت به همه گفت رو ترازو وایسا😂😔 منم وایسادم ... تا وایسادم گفت اوکی رفت... منم گفتم آنقدر زود تموم نمیشه دیگه فک کردم رفته یه چیزی بیاره😔😐 با اعتماد به نفس و پشت به پسره و مامانش نیم ساعت وایساده بودم اونجا😂 که پرستاره اومد گفت دختر چرا هنوز اونجایی خوشت اومده ؟ بیا بریم واکسنتو بزنم😔😐😂 آب شدم تو کل راه مامانم داشت بهم میخندید😂😔😔 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•