تجربه ازدواج :
سلام خوبین
اون اقایی که از پدر خانومش و سخت گیری هاش گفته بود نصف پدر زنای ایرانی اینجوری ان پدر من هروقت شوهرم میاد خونه اصلا نه حرفی باهاش میزنه و نه چیزی همشم سرش تو گوشیه هرچی ام که بهش میگم اینجوری نکن زشته خجالت میکشم اصلا گوش نمیده شوهرمم همش گلایه میکنه که چرا خانواده شما اینطوری ان من چی باید بگم ؟
لطفا اگ ی روزی پدرزن یا پدرشوهرش یا... شدین درست رفتار کنین با بچه مردم ممنون
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#عکس_شما
وقتي گل موردعلاقمو میخره🥹✨>>>
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
داستان زندگی ❤️
صبح که پاشدم به سمت کارگاه رفتم میخواستم با زیبا حرف بزنم اما نمی دونستم چی بگم یعنی خجالت می کشیدم حرفی بزنم و فکر کنه من تعقیبش کردم و ناراحت بشه.
چند روزی گذشت و مامان اصرار داشت بیاد محل کارم و باهاش حرف بزنه و من که نمیخواستم این مسئله به محل کارم کشیده بشه چون میدونستم اگه زیبا جواب رد بده همکارهام برام دست می گیرن و دیگه از کولم پایین نمیان..
میخواستم تا از طرف زیبا مطمئن نشدم چیزی مطرح نکنم، از ننه خواستم وقتی کارگاه تعطیل شد گوشه ای منتظر بایسته و هرموقع اومد باهاش حرف بزنه و اونم قبول کرد.
خلاصه یه ساعت مرخصی گرفتم و رفتم دنبال ننه و بردمش سمت کارگاه و یه گوشه ایستادیم تا کسی مارو نبینه.
وقتی زیبا اومد به ننه نشونش دادم ولی ننه که چشم هاش کم سو بود
هی می گفت کی کجا من نمی بینم
بالاخره ننه کلافه شد و گفت بذار برم جلوتر خودم پیداش می کنم
و منم گوشه ای ایستادم و منتظر ننه شدم که دیدم زیبا از کنارم با لبخند همیشگی رد شد
حسابی کفرم بالا اومده بود من مشخصاتشو به ننه داده بودم اما از دور دیدم ننه داشت با خانم همتی حرف می زد تو دلم دعا دعا می کردم ننه چیزی نگه که من ضایع بشم
دقایقی بعد ننه اومد و گفت اصلا کسی رو با این مشخصاتی که تو گفتی من ندیدم
رو به ننه گفتم به خانم همتی که چیزی نگفتی
ننه آب دهانش رو قورت داد و گفت نه پسرم حواسم بود حرفی نزدم که برات بد تموم بشه ، فقط سلام و احوال پرسی کردم
نفسمو کلافه بیرون دادم و دست از پا درازتر راهی خونه شدیم، مونده بودم ننه چطور زیبا رو ندیده بود
درصورتی که زیبا تو دومتری من بود..!!
اما ننه پیر بود و چشمهاش درست نمیدید و نمیشد ازش انتظار داشت
من دوست داشتم زودتر تکلیفم مشخص میشد و ننه هم که
هی دست دست می کرد و فقط وعده وعید میداد که برام سنگ تموم میذاره اما کاری از پیش نمیبرد...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام وقت بخیر
من یه خانم 32ساله هستم.. من یه #تجربه ای دارم تو زندگی که میخوام با عزیزان که عضو این کانال هستن درمیون بذارم
حدود 7سال پیش یه پسری اومد خواستگاریم 😱که 7سال از من کوچکتر بود. چند ماه بعد از آشنایمون بهم گفت که منو برای خیلی دوست داره ولی متاسفانه بخاطر سن کمش خیلی اذیتم کرد طوری که پیش همه #آبرومو برد😔😔
خانوادم دیگه بهم #اعتماد نداشتن...یه پسری بود فکر و ذکرش پول بود چون وضع مالی ما خوب بود فقط به فکر #سواستفاده بود. 😒
چندماه گذشت همش منو #تهدید میکرد ازم پول میگرفت میگفت اگه پول ندی پیش فک و فامیلات آبروتو میبرم.چون گوشیمم ازم گرفته بود شماره همه فامیلامو داشت و برای اینکه منو بترسونه به چندتا از فامیلام زنگ زدو کلی چرت و پرت گفته بود
خلاصه زندگیم #بهم ریخته بود بارها خواستم از دستش خودکشی کنم انگار که زندانی اون زبون نفهم شده بودم😢 تااینکه مجبور شدم ازش #شکایت کنیم بردنش کلانتری ازش تعهد گرفتن...ولی بازم دست از سرم برنمیداشت تااینکه من کلا از اون شهرستان کوچ کردم ، الان که حدود 5سال از اون قضیه میگذره هر وقت یادم میوفته تنم میلرزه ترس کله وجودمو میگیره 😔
2سال روزگارم سیاه بود.از عزیزان میخوام با پسرای که #سنشون کمه ارتباط نگیرن چون واقعا زبون همدیگرو نمیتونن #بفهمن
این #تجربه تلخم بود...ولی خداروشکر سه سال پیش با یه آقا آشنا شدم واقعا مرد بود. 8ماه پیش عروسی کردیم و خداروشکر خیلی راضیم 😍
✍ پیش از اینکه درد و دل خودتون رو با کسی که تازه آشنا شدین بگین اول از همه #شناخت پیدا کنید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#شغل
♦️چنانچه شخص بیکار آیه زیر را بر کاغذ نوشته و بر بازو ببندد ، کار پیدا نماید و نیز برای قبول در خطبه عقد بر بازو ببندد. در روز یکشنبه ساعت شمس با گلاب و زعفران با طهارت کامل و رو به قبله همراه با رعایت آداب و قواعد دعانویسی نوشته شود.🔻
🌺قُل اِنَّ الفَضلَ بِیَدِاللهِ یُؤتیهِ مَن یَّشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَلیمٌ. یَختَصُّ برَحمَةِ مَن یَّشاءُ وَاللهُ ذُوالفَضلِ العَظیمِ. (آل عمران آیات ۷۳و۷۴)🌺
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
مادربزرگم چند روز پشت هم دیازپامو اشتباهی بجای ب کمپلس میخورد😂 همشم میگفت چرا من بدتر خسته میشم این قرصو که میخورم، یبار اتفاقی دستش دیدمگفتم تو که خوابت خوبه چرا میخوری😐 یدونه زد تو سرم که پس تو چغندری؟ چرا داروهامو نگاه نکردی؟ 😂😂 تازه اونجا بود که فهمیدیم بنده خدا چیکار میکرده با خودش🥴
ادمین: ننه نگفتی خودتو میکشی لامصب:/
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
17.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خیاطی ࿐👗
ترفندهای جالب در دوخت و دوز
✻✻✻✻✻✻✻✻✻✻✻✻
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام و خسته نباشید خدمت شما 😘
ممنون که تجربیات مفیدتون رو برای ما میزارید
من میخاستم یه تجربه که درس مهمی ازش گرفتم خدمت اعضای محترم کانال بزارم
من ۲۱ سالمه و شوشو ۲۷ ، دو سال پیش عقد کردیم و یکساله و نیمه که سر خونه زندگیمون اومدیم
تو این یه سال خیللللی سختی کشیدم 😖😔😔😔 کاش زودتر با کانال شما اشنا میشدم
من تو این یه سالی که وارد خانواده همسرم شدم ما تو یه ساختمان میشینیم بخاطر عشق زیادی که به همسرم داشتم همیشه و هر روز مادرشوهرم پدرشوهرم هرررر کاری که بهم میگفتن انجام میدادم بی توقع ، چون فک میکردم همسرم و مادرش میفهمن که من بخاطر #لطفی که بهشون دارم این کارها رو انجام میدم😐
اما متاسفانه یهو به خودم اومدم دیدم کارهای که براشون میکنم شده برام یه #وظیفه یه روز من مسموم شده بودم و شکم درد بدی داشتم نرفتم طبقه بالا که خواهر شوهرم اینا نهار خونه پدرشوهرم بودن نهار بزارم و پذیرایی کنم وقتی غروب همسرم از سر کار اومد تا در حیاط رو باز کرد سری صداش کردن و گفتن زنت ما رو ادم حساب نمیکنه😔😑 از صبح خابیده نیومد نهار بزاره ، خواهرت نهار گذاشت در حالی که من حالم خیلی بد بود شوهرم اومد کلی غر زد سرم ، منم گفتم پس این همه مدت تمام کارهاشون با من بود یکبار از من #تشکر نکردن ، اونم خواهرت نهار گذاشته هفته دو بار میاد این جا اونم برای خودش و پدر مادر و شوهرش نهارگذاشته چرا منت سر من میزارید😔
همون موقع بود که به #خودم امدم و فهمیدم خوبی و لطف و احترام من شده وظیفه
ماه ها هفته ها همسرم روپر میکردن اره فلان کار رو امروز نکرد اره چای امروز غلیظ دم کرد تا بالاخره
با کلی جنگ و دعوا و قهر #حد و #مرز خودم رو فهمیدم الان خیلی کم میرم بالا و اگه واقعا لازم باشه کاری رو انجام میدم از لحظه ورودم کلفت بازی در نمیارم
دوستای گلم ببخشید که طولانی شود فقط یه چیز دیگه از همون دوران نامزدی و ورودتون به زندگی لطفا حد و مرزها رو رعایت کنید که بعدا خودتون به حد مرگ #پشیمون نشید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#عکس_شما
سلام ما بعد از 6 سال با کلی سختی بهم رسیدیم و اینم ثمره عشقمونه🥲❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
سلام این خاطره عروسی مامانمه مامانم تعریف میکنه
روز عروسی مامانمو نزاشتن بره آرایشگاه خاله بابام آرایشش کرده آرایش عروسی خوب بوده تا وقتی که میرسه به مجلس میگن عروس بیاد وسط، مادر بیچاره منم میره که یهو کل فامیل داماد میان وسط و عین هئیت دورشو میگیرن😕اینم به خاله داماد میگه بگو بشینن میخوام فیلمم قشنگ شه اونم کاری نمیکنه میگه همینجور خوبه ، مامانم ریزه س و دورش کلی آدم اصلا اون وسط معلوم نیست ، اونم نمیتونسته که چیزی بگه همه عکس میگرفتن باهاش و بابامم تو عکسا اصلا نگاهش نمیکرده فقط با مادرش عکسمیگرفته، هنوزم با ناراحتی از اونشب یاد میکنه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#عکس_شما
بعد کلی سختی بهم رسیدیم🥹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•