eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 سلام به خانواده ی مجازی ❤❤❤❤ یه خاطره یادم اومد ما یه زندایی داریم بنده خدا یخورده گسستگیه اندام تحتانی داره 😅 یعنی خونش که میری دریغ از یه ذره نظافت بعد ما خونه ی ایشون بودیم .میوه که خوردم دستام کثیف شد و رفتم که دستمو تو ظرفشویشون بشورم دوتا ظرف هم بردم که دست خالی نرم آقا این زنداییه ما فکر کرد که قراره ظرفاشو بشورم و اومد با قسم و آیه که به خدا اگه بشوری 😫😫 بعد منم موندم تو رودروایسی یجوری وانمود کردم که میخاستم ظرفارو بشورم تا اومدم برم زنداییم هم دیگه تعارف نکرد و من موندم و یه کوهه ظرف هی شستم هی به بخت بدم لعنت فرستادم فکر کنم ظرفای دو روز قبل هم نشسته بود و از اون به بعد دیگه سعی میکنم خونشون اگه دستام لجن مال هم بود دیگه نرم بشورم 😒😒😒 با خودم میگم اینقدری که من فکر میکنم تا یه خاطره یا یه سوتی یادم بیاد بفرستم به فکر درسام بودم الان داشتم دره مطبمو میبستم و با آقای دکتر میرفتم خونه که استراحت کنم والا 😅 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😁 سلام! ،❤️ یاد یه سوتی از عمه جان افتادم🤦‍♀. ایام عید،به اتفاق خانواده همسرم ، همراه عمه جانش رفتیم مسافرت ،خونه ی یکی از دوستان این عمه خانم که در استان دیگری زندگی می کردن. یکی از دوستان صاحبخونه بهشون تلفن کرد و برای عید دیدنی دعوتشون کرد. وقتی فهمید مهمون دارن دعوت و اصرار که اونها رو هم بیارین. فامیلی اون بنده ی خدا (بلندزاده) بوده , خانم صاحبخونه به عمه ی ما میگه می خوایم بریم خونه ی آقای دراززاده🤦‍♀😅 از اونجایی که عمه جان ما هم فرهنگی هستن و اصرار به مبادی آداب بودن، (البته خودمم فرهنگی ام) چننننند بار این واژه رو تکرار می کنن و تشکر آخر مهمونی و ... اون بنده ی خدا هم موقع خداحافظی برگشته گفته من فامیلیم بلندزاده هست نه دراززاده.😅 البته بعد از عذرخواهی عمه، می گفتن حدس زدیم دوستمون به شوخی بهتون گفته. آخه خانم صاحبخونه ،خیلی شوخ طبعه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
حاضر بودم برایش بمیرم! مخصوصاً آن روز که از شدت سرما از دماغش آب می‌چکید و نوک دماغش قرمز شده بود.. با تمام آنچه که آن زمان از عشق می‌دانستم، عاشقش بودم.. گفته بود عاشق آب‌نبات چوبیِ خروس قندی‌ست.. من هم رفتم و گشتم و در یکی از بقالی‌های بازار، خروس قندی پیدا کردم.. رفتم با تمام پول تو جیبی‌هایم برایش یک عالمه خروس قندی خریدم و چیدم در یک جعبه و برایش بردم.. در فلان چهار راه با هم قرار گذاشتیم، رفتم سر قرار ایستادم.. برف می‌آمد طبیعتاً سوز هم می‌آمد.. اما آنقدر گرم عشق بودم که ذره‌ای سرما را احساس نکردم.. آمد و جعبه را دادم، خوشحال شد و بغلم کرد.. عاشقانه بغلش را دوست داشتم.. فکر می‌کردم آن روز بهترین روز عمرم است و تا مدت‌ها بود.. اما یک‌روز ناگهان غیبش زد! بدون هیچ دلیلی.. و آن روز فکر می‌کردم بدتر از این اتفاق قرار نیست در زندگیم رخ دهد.. فکر می‌کردم از عشقش می‌میرم، اما نمردم.. نمردم و زندگی کردم و حتی یادم رفت..! تمام آن روزها را یادم رفت.. طوری یادم رفت که انگار هیچ‌وقت نبوده‌است.. جای هیچ گله ای نیست، "یاد" یکی از کارهایش این است که برود.. شاید آدمیزاد فقط مرگ عزیزان را فراموش نمی‌کند و حتی آن هم گاهی فراموش می‌شود.. بقیه‌اش می‌گذرد، فراموش می‌شود.. درست مثل برفِ همان روز، آب می‌شود، می‌رود.. آفتاب می‌آید و بهار و تابستان می‌شود و هوا طوری گرم می‌شود که انگار هیچ‌وقت زمستان نبوده است.. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌤 🌻🌻🌻 زبان بند 💎🍀🍀به نیت شخص مورد نظر  دعای زیر را قرائت کنید. ❄️صمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْلمونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَفقهُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَنطقُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَتکلّمُونَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.....زاییده شکم .....(نام شخص مورد نظر و نام مادرش)❄️        🌟ختم هاي   🌟 گويند:هر كس به اين ختم اعتقاد داشته باشد و آن را تا سه روز انجام دهد،حاجت او روا  شود و آن بدين شرح است.  ابتدا بگويد: ✨اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم✨ و آنگاه اية الكرسي را بخواند و سپس بگويد:✨اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم، ✨ سوره حمد را بخواند و پس از آن،5 مرتبه سوره اخلاص را از بسم الله الرحمن الرحيم تا آخر،بخواند و آنگاه 11 مرتبه سوره كوثر را قرائت نمايد و سپس صد صلوات بفرستد كه ـ ان شاء  الله ـ به خواست خدا طي سه روز حاجت او روا مي‌گردد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
پائولو کوئیلو : همیشه می ترسیدم کسانی را که دوست دارم، یک روزی از دست بدهم. اما باید از خودم بپرسم، آیا کسی هم هست بترسد از اینکه من را یک روز از دست بدهد . . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
خواب بعد از ظهر بچه‌های قدیم ! می‌بینم که خاطرات خیلیا زنده شد😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😂 چند روز پیش مامانم میره بانک برا کارت عابر بانکش که تاریخ انقضاش تموم شده..کارمند بانک شماره موبایلشو میپرسه مامانمه شماره رو میگه بعد کارمند بانک میگه نگا کنید ببینید براتون پیام اومد یا نه..(تازه براش گوشی لمسی گرفتیم هنو زیاد یاد نداره باهاش کار کنه واسه همین بیرون نمیبره با خودش) خلاصه مامانمم الکی داخل کیفشو نگا میکنه میگه اره اره اومد دستتون درد نکنه..بعد اقاهه میگه خب لطفا رمزی که تو پیامه بخونید تا بزنم تو سیستم و کارتتون فعال شه..مامانم میگه دلم میخواست زمین دهن وا کنه برم توش که با این سنم دروغ نگم😁 بعدم خیلی شیک و مجلسی راستشو میگه..میگه فک کردم الکی میخواین سخت گیری کنین منم الکی گفتم گوشی همرامه و پیام اومد که کارتون راه بیوفته😁 وقتی تعریف کرد داداشم که دوستش کارمند همون بانکه کلا با مامانم قهر کرد و رفت بیرون😁🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد.. و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت... 💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! 💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود. مواظب قضاوتهایمان باشیم.... چه زيبا گفتند: برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحے لازم نیست و برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحے اضافه است آنانکه می فهمند  عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند 🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه جمله معروف هست که میگه؛ با '' خوک '' کشتی نگیرید . به دوعلت : اول اینکه کثیف می شید دوم اینکه"خوک " از این کار خوشش میاد یه جمله معروف دیگه هم هست که میگه ؛ خودتون رو به " زور" تو" دل " کسی جا نکنید اول اینکه " جا " نمی شید دوم اینکه " مچاله "میشید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
عزیزم به خدا تسو حمله کرده بود نشنیدم :)))😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😂 یه بار با شوهرم بودیم نزدیک مغازه کتونی فروشی بودییم یه پسره هندزفری توگوشش روبه رو داشت میومد منم یکم پیچیدم برم تو مغازه یه جوری شد ناخودآگاه بدجور خوردیم به هم پسره یه دفه بغلم کرد نخورم زمین یه دفه شوهرمو دید از ترسش پرتم کرد سکته کرد معذرت خواهی کرد و رفت  جلو مغازه کتونی فروشی اول دل سیر خندیدم بعد رفتیم مغازه دارا هم با ما میخندیدن به کار پسره که اول بغل کرد بعد پرتم کرد. البته بگم پسره خیلی محترم بود بیچاره فقط ترسید😁😁😁😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
 قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد… یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: آقا ابراهیم قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم… آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش… همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: شما چی میخواین مادر جان؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: لطفا” به اندازه همین پول گوشت بدین آقا… قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان… پیرزن یه فکری کرد و گفت: بده مادر… اشکالی نداره… ممنون… قصاب آشغال گوشت‌های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم… اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد رو به خانم پیر کرد و گفت: مادر جان اینارو واسه سگتون می‌خواین؟ خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: سگ؟!!! آقای جوان گفت: بله… آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره… سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!! خانم پیر با بغض و خجالت گفت: میخوره دیگه مادر… شکم گرسنه سنگم میخوره… آقای جوان گفت: نژادش چیه مادر؟ خانم پیر گفت: بهش میگن توله سگ دو پا… اینا رو برای بچه‌هام میخوام اّبگوشت بار بذارم خیلی وقته گوشت نخوردن! با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد… یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر… خانم پیر بهش گفت: شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟ جوون گفت: چرا مادر… خانم پیر گفت: بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر… بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت………… •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه روز بابام هی میومد تو اتاقم نفس عمیق میکشید میرفت بیرون اتاق خالی میکرد گفتم چکار میکنی :گفت میخوام اکسیژنت تموم شه بمیری :/// دو روزه خواب به چشام نمیاد😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⏰لحظه تحویل سال 1403 ساعت 06 و 36 دقیقه و 26 ثانیه بامداد روز چهارشنبه 1 فروردین 1403 هجری شمسی بفرست واسه همه تا اولین نفر باشی! اژدها 🐉حيوان سال 1403 🐉 🐉 اژدها نماد انرژی، انگیزه، و روزهای پر از امید و شادی است🐉 شعار اژدها 🐉 : "من سلطنت میکنم" فقط ۱۲۰ روز باقی مونده😊 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
مواظب باش.... اینجا فضاى مجازى است نکند در عمق تنهایی ات چمدان دل‌ تنگیهایت را به نغمه‌ نغمه‌های پوچ و غيرواقعی دلخوش کنی! يادت باشداينجا هرکه و هرچه می‌خواهد،می‌ تواند باشد! قاضی، وکیل، نویسنده، شاعر هنرپیشه، خواننده، مشاور، دکتر، متخصص ،استاد..... وبدترازهمه درنقاب انسانیت اینجاعناوین پرطمطراق زیاددارد.حتی به خودتونسبت میدهند.بی جهت ازتوبت میسازند.ستایشت میکنند.تحسینت میکنند.برایت کف میزنندوگاهی هم درحضوربقیه لگدمالت میکنند! اینجادنیای توّهم وخیال است اينجا حتى آدمها به راحتى تغيير جنسيت مى دهند. زنها مرد مى شوند و مردها زن اما تو باور نکن قشنگی‌‌های اینجا فقط در همان چهار چوب بى اساس خودشان قشنگ هستند.زشتیهایش راهم بمرورخواهی دید.باور كن این آشفته بازار، مثل اين دنياى مجازى، یک موسیقی پایانی مضحک بی پایان است. نکند خودت را آنقدر درگیر کنی‌. باورکن خبری نیست. نذارگولت بزنند. احساست رافقط برای خودت نگهدار غارتگران روح آدمی تعدادشان بیشترازاختلاس گران رنگارنگ شده است. عمرت رارایگان ازدست مده نکند همهٔ عمردرفضای سراب گوشی ات زل زده باشی..... اینجابرایت هورامیکشند.عده ای مامورلایک کردنهای الکی هستند. عده ای درکمینت هستند.تالغزندگیهایت راجاربزنند. خوبیهات رانمیبینند.بدیهای نداشته ات راهوارمیکنند.جارمیزنند.به راحتی آبرویت راکف نگاه دیگران به حراج میگذارند.خودشان راجلوه گرمیکنند. چگونه ؟؟ بابازیچه قراردادن احساس پاک تو!!!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
با دست‌های خالی به دنیا آمده‌ایم با دست‌های خالی هم از دنیا خواهیم رفت پس نگران چیزهایی ڪه آرامش را از تو می‌گیرند نباش نگرانی ، مشکل فردای تو را از بین نخواهد برد اما آرامش امروزت را قطعاً از تو خواهد گرفت ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩای ندیده‌ات ﻧﺒﺎﺵ ! ﺧﺪای ﺩیروز و اﻣﺮﻭﺯﺕ , ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ خدا بزرگتر از هر چیزی است بزرگتر از هر چیزی که فکرت را مشغول کرده تنها چیزی که از فردا می‌دانم این است که خدا قبل از خورشید بیدار است ... خیالت راحت ! ☀️
همیشه ڪه نباید همه چیز ، خوب باشد ! در دلِ مشڪلات است ڪه آدم ، ساخته می شود . گاهی همین سختی ها و مشڪلات ؛ پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها . در مواقعِ سختی ، نا امید نباش . برایِ آرزوهایت بجنگ . و محڪم تر از قبل ، ادامه بده ... چه بسیارند ؛ جاده های همواری ، ڪه به مرداب ختم می شوند ، و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛ ڪه به زیباترین باغ ها می رسند . تسلیم نشو ... ! شاید پله ی بعد ؛ ایستگاهِ خوشبختی ات باشد ....
😁 سلام بر بانوان سرزمینم🥰🥰🥰 اون زمان که تازه پرتقال پیوندی (قرمز)اومده بود عموی بابام تو  روستازندگی میکنه و مغازه نبوده که خرید کنند و برای خرید یا باید به شهرهای اطراف میرفتن یا ماشین داری برای فروش به روستاها میرفته این بنده خدا از ماشین داری که داخل روستا بوده یک سبد پرتقال پیوندی میخره ولی نمیدونسته که پیوندی هست سبد رو میبره خونه و شروع میکنه به پوست کندن و هی می بینه داخلشون قرمز هست و هی پرتاب میکرده سمت گاو و گوسفند هااااا بعد پدر من از اونجا میگذشته ایشون رو دیده که ههمچین کاری میکنه علت رو جویا میشه از عموی گرامی ایشون با ناراحتی تمام میگه پدر....‌(جا خالی رو خودتون پر کنید 😉😉)🤣🤣 یک سبد پرتقال خراب به من فروخته که پدر من شروع به خنده میکنه😂😂😂 و جریان رو بهشون توضیح میده بعد از فهمیدن موضوع تازه شروع به فحش دادن خودش میکنه🤣🤣🤣🤣
عمر میگذرد ؛ و من بیشتر می‌فهمم که هیچ چیز در دنیا ارزش گریه کردن را ندارد! ما آدمها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم ؛ در سرزمین افکارمان می‌چرخانیم و دوره می‌کنیم و همین باعث میشود ؛ در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم! شاید کلمه رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده‌اند... از غصه هایت فرار کن. در ناکجا آباد درونت رهایش کن و به دنبال هر چیز که شادت می‌کند روانه شو... زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد، چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد. فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی...
حدودا 35 سال پیش داداشم کلاس اول ابتدایی بود و معلمشون ی خانم بود هر روز میومد می‌گفت خانم این کار رو گفته انجام بدیم اون کارو انجام بدیم پدر منم آدمه شوخیه برگشت گفت برو به خانمت بگو بابام میگه زن من میشی 🤣🤣🤣 داداشم فرداش رفته بود به خانم معلمش گفته بود همون روز ی نامه داده بودن دست داداشم که ببر بده مامانت هیچی دیگه مامانمو دعوت کرده بودن بیا مدرسه وقتی رفته بود معلمش گفته بود پسرت همچین حرفی میزنه😂😂😂 بیچاره مامانم هنگ بوده که چی بگه گفته بود بچه از خودش میگه 😂 اینا رو منم از بابا و مامانم شنیدم بعدش دیگه بابام هیچی نمی‌گفت تا ماها درسمون تموم بشه 😂😂😂
آدمی که خوبی رو نمیفهمه، بدی هم حالیش نیست..! یه نگاه دوباره بندازین به روابطتون؛ فرقی نمیکنه از چه نوعی باشه، عاشقانه، دوستانه، فامیلی.. اگه طرفتون خوبی و وفاداری و احترام سرش نمیشه، رفتن و بی‌وفایی و بدیتونم نمیفهمه.. پس با خیال راحت توی دنیای حماقتاش، جا بذارینش و یه نفس عمیق بکشین و تنهایی به راهتون ادامه بدین.. 👌🏻✨
‏خیلی بچه بودم، از مامانم پرسیدم عشق چیه؟ گفت یه چیزیه مثل آبله مرغون! گفتم یعنی مریضیه؟! گفت نه عزیزم، یعنی فقط یه بار تو زندگیت مبتلاش میشی.. :)
😂 تو مسجد سهله می خواستیم نماز مقامارو بخونيم رسید به حضرت ادریس من و چندتا از دوستام حضرت ادریس ابلیس شنیدیم نیت حضرت ابلیس کردیم، آخری که می خواستیم از مسجد بيام بیرون گفتم برم از رییس کاروان بپرسم این ديگه باز کدوم حضرت وقتی گفتم غش کرد از خنده که دستتون درد نکنه واسه شیطان نماز خوندید آبرومون رفت 😂😂😂😂😂😂😂
❣واقعا ارزش خوندن داره خیلی لذت بخشه ❣چکمه مهربانی 🌼🍃در یکی از دهکده‌های ترکیه ، دانش‌آموزی یک جفت چکمه پلاستیکی از معلمش هدیه میگیرد. خوشحالی بی‌پایان این کودک، این عکس را به یکی از زیباترین عکسهای دنیا تبدیل می‌کند. ❣اما ماجرای این عکس و جایزه‌ی زیبا 🌼🍃معلم از دانش‌آموزان میخواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود یک انشا بنویسند و قول میدهد که به بهترین انشا جایزه بدهد. همه بچه‌ها، انشای خود را می‌نویسند و معلم بعد از خواندن آنها، از آنجا که همه انشاها را زیبا می‌یابد نمیتواند یکی را انتخاب کند؛ سپس تصمیم میگیرد به قید قرعه، برنده‌ی جائزه که این کفش‌ها بوده را مشخص کند! 🌼🍃معلم از دانش‌آموزان میخواهد اسامی خود را داخل چکمه بگذارند، تا او یک اسم را بیرون بکشد همین که میخواست اسم را بخواند همه بچه‌ها دست می‌زنند! و معلم با صدای بلند اسم "عایشه" (بچه‌ای که در عکس دیده ) را می‌خواند. 🌼🍃معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح میداد اشک ریخت و چنین ادامه داد وقتی بقیه اسمها را نگاه کردم متوجه شدم تمام بچه‌ها فقط اسم عایشه فقیرترین بچه کلاس را نوشته بودند ❣کودکان مهربانترند ‌‌‎‌