خوانش اسم زمان مضاف به جمله
سؤال: هنگامی که حُمران بن أعیَن از زیارت مرقد سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام بازگشت امام باقر علیه السلام به دیدارش رفتند و به او فرمودند: «أَبْشِرْ يَا حُمْرَانُ، فَمَنْ زَارَ قُبُورَ شُهَدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ يُرِيدُ اللَّهَ بِذَلِكَ وَ صِلَةَ نَبِيِّهِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»؛ [بحار الأنوار، ج 98، ص 20]. یعنی ای حمران، تو را مژده میدهم که هر کس قبر شهدای خاندان پیامبر را زیارت کند در حالی که در پی جلب رضای خدا و پیوند با پیامبر خدا باشد از گناهانش بیرون میآید مانند روزی که مادرش او را زاده است. ظاهرا ضبط «یوم» اشتباه است، آیا نباید مجرور باشد؟
جواب: خیر، صحیح است. توضیح اینکه تعدادی از اسمهای زمان هستند که میتوانند به جمله اضافه شوند، مانند «یوم» و «لیلة» و «حین» و «زمان» و «وقت». در این صورت دو وجه در آنها جایز است:
١.اعراب
٢.بناء بر فتح.
مثالهای زیر را دقت کنید:
1️⃣در حدیث یادشده «یوم» به جمله بعد از خودش یعنی «ولدته أمه» اضافه شده است و لذا یوم جائز الوجهین است:
١.معرب و مجرور لفظا (كيومِ ولدتْه أمُّه).
٢.مبنی بر فتح و مجرور محلا (کیومَ ولدتْه أمُّه).
2️⃣در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین میخوانیم: «فِي لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ مَا مَرَرْتُ بِمَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا قَالُوا يَا مُحَمَّدُ مُرْ أُمَّتَكَ بِالْحِجَامَة»؛ [بحار الأنوار، ج ۵٩، ص ٣٠٠]. در اینجا نیز دو وجه جایز است:
١.في ليلةِ أسريَ بي
٢.في ليلةَ أسريَ بي
3️⃣چنانکه «حین» در شعر نابغه ذبیانی «علی حينَِ عاتبتُ المشيبَ» هم به فتح نقل شده است هم به کسر.
گفتنی است اگر صدر جمله مضاف الیها فعل مبنی مثلا ماضی باشد _مانند سه مثالی که گذشت_ بناء اسم زمان بهتر از اعراب آن است. قال ابن مالك:
و ابنِ أوَ اعرِب ما كإذ قد أُجرِيا
و اختَر بِنا متلوِّ فعلٍ بُنيا
و قبلَ فعلٍ معربٍ أو مبتدا
أعرِب، و مَن بَنى فلن يُفنَّدا
@adb_arb
هنجارگریزی در حدیث شریف کِساء
سؤال:
در حدیث کساء تنها دو پسر از حضرت زهرا یعنی حسنين عليها و علیهما السلام زیر کساء آمدند، پس چرا خداوند به صورت جمع بیان میکند و میگوید: «هُم فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها»؟! آیا به جای «بنوها» نباید «اِبناها» گفته میشد؟
جواب:
تثنیه در کلام عرب ثقیل و قلیل الدوَران و کمکاربرد است. بدین روی بسیاری از اوقات _به شرط مصون بودن از اشتباه_ از تثنیه به جمع عدول میشود، مثلا گفته میشود: «هو رجلٌ عظیمُ المَناکِب» یا «غلیظُ الحَواجِب»، مناکب جمع مَنکِب به معنای شانه و حواجب جمع حاجِب به معنای ابروست. این در حالی است که انسان دو شانه و دو ابرو بیشتر ندارد.
چنانکه گاه از «طرفَي النهار» یعنی اول و آخِر روز تعبیر به «أطراف النهار» میشود و هر دو تعبیر در قرآن آمده است.
همچنین درباره حکم داود و سلیمان میفرماید: «و داودَ و سليمانَ إذ يَحكمانِ في الحرث ... و كنّا لِحكمهم شاهدين» [انبیا، ٧٨] با اینکه علی القاعده باید گفته میشد: «و کنّا لِحکمهما شاهدین».
در آیه «فإن كان له إخوةٌ فلأمّه السدس» [نساء، ١١] نیز بالاجماع مقصود از إخوة، أخَوان است.
و شواهد دیگری از نظم و نثر که ذکر همه آنها به طول میانجامد. از این رو پیامبر اکرم در روایتی میفرماید: «اَلاِثْنَانِ وَ مَا فَوْقَهُمَا جَمَاعَةٌ»؛ [معانی الأخبار، ص ٨۵].
افزون بر این، کاربست بنوها به جای ابناها، کلام را مسجع و آهنگین و دلنشین کرده و بر حسن و طراوت آن افزوده است؛ هُم فاطمةُ و أبوها = و بعلُها و بنوها.
نکته: به آیاتی از قبیل «صغت قلوبکما» و «فاقطعوا أیدیهما» و مانند آن استشهاد نکردم تا این شائبه پیش نیاید که جواز عدول از تثنیه به جمع اختصاص به جایی دارد که مثنی به مثنی اضافه شده باشد (قلبان+کما=قلباکما و یدَین+هما=یدیهما). بله، ثقالت در این موضع دو چندان است و لذا عدول به جمع در آن به مراتب بیشتر از مواضع دیگر است ولی این بدان معنا نیست که عدول در این مورد قیاسی و در سایر موارد سماعی باشد، کما وقع فیه عدد لا يستهان به، كيف والشواهد أكثر من أن يحاط بها.
📝محمد نادری
@adb_arb
منتشر شد:
«معنای کاد و محاکمه فاضل سامراء»
علاقهمندان به مباحث ادبی و قرآنی مطالعه یادداشت فوق را از دست ندهند.
@adb_arb
بلاغت حذف در قرآن
سؤال: در آیات «فَأَرۡسِلُونِ يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ أَفْتِنَا»؛ [یوسف، ۴۵_۴۶] چه چیزی حذف شده؟ و چرا؟
جواب:
مقدمه: آیات ذکر شده در واقع گفته ساقی پادشاه همان زندانی سابق و همبند حضرت یوسف است که پس از مدتها یوسف را به یاد میآورد و از پادشاه درخواست میکند او را به زندان بفرستد تا تعبیر خوابش را از یوسف جویا شود.
با حفظ این مقدمه، دست کم یک اسم و یک ظرف و سه جمله، بعد از فأرسلون حذف شده و در اصل چنین بوده: «فأرسلونِ [١.ي ٢.إلى السجن ٣.فأرسلوه ٤.فأتی یوسفَ ٥.فقال:] يوسف أيها الصديق أفتنا».
دو انگیزه برای این حذف میتوان برشمرد:
١.ایجاز: پایه کلام عرب ایجاز است و در حالت عادی سخن کوتاه و فشرده ارزش زبانی و بلاغی بیشتری از کلام مطنب دارد.
٢.دلالت بر سرعت انتقال: نبود فاصله بین درخواست ساقی و گفتوگوی او با یوسف نشانگر سرعت انتقال او به زندان است، یعنی درخواست ساقی همان و موافقت با درخواست او همان.
@adb_arb
تعبیری چالشبرانگیز در خطبه فدکیه
سؤال:
حضرت زهرا علیها السلام پس از ایراد خطبه فدکیه از مسجد بیرون میآید و راهی منزل میشود. آنگاه روایت میفرماید: «اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ». مقصود از آرام و قرار گرفتن خانه چیست؟! به نظرتان نباید اینطور گفته میشد: اسْتَقَرَّتْ بِالدَّارِ، یعنی حضرت در خانه آرام و قرار گرفت، نه اینکه خانه به سبب حضرت آرام و قرار بگیرد. ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید.
جواب:
روی هم رفته سه پاسخ به عنوان احتمال داده شده است:
١.مقصود آرام و قرار گرفتن خانه است؛ زیرا جمادات هم در نگرش توحیدی دارای ادراک و شعورند و لذا خانه با رفتن حضرت مضطرب و بیقرار شده بود و با رجوع آن حضرت آرام و قرار گرفت. جمله یادشده، بر طبق این احتمال، حقیقت است.
٢.مقصود آرام و قرار گرفتن اهل خانه است. طبق این احتمال جمله مشتمل بر مجاز حذف است، به معنای استقر بها أهلُ الدار، مانند آیه شریفه «واسأل القریة».
٣.مقصود آرام و قرار گرفتن حضرت زهراست؛ طبق این احتمال جمله مشتمل بر قلب است، مانند «أدخلتُ الخاتَمَ في إصبعي».
برای اطلاع از این پاسخها میتوانید به بحار الأنوار و من فقه الزهراء مراجعه نمایید.
لکن به باور نگارنده مقصود چیز دیگری است و احتمالات یادشده گر چه از لحاظ ادبی مشکلی ندارند لکن استعمال عرب آنها را تایید نمیکند. جمله «استقرت بها الدارُ» ویژه خطبه فدکیه نیست بلکه جملهای است پرکاربرد و در قد و قواره مثَل سائر و معنای واضح و روشنی هم دارد.
استقرار در تعابیری مثل «استقرت بها الدارُ» و «استقرت بك النوی» و «استقر به المجلسُ» و ... به معنای آرام و قرار گرفتن در مقابل مضطرب و پریشان و بیقرار بودن نیست بلکه به معنای مستقر شدن در مقابل متحرک بودن است. لذا این تعبیر و نظایر آن برای بیان به خانه رسیدن یا از مسافرت برگشتن یا اقامت کردن یا به خانه اندر شدن یا نشستن به کار برده میشود که جامع همه این معانی، مستقر شدن و از حرکت بازایستادن است. نمونههای زیر را ملاحظه کنید:
١.ثُمَّ اِنْكَفَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَيْهِ وَ يَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَيْهِ فَلَمَّا اِسْتَقَرَّتْ بِهَا اَلدَّارُ قَالَتْ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ اِشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ اَلْجَنِينِ [الاحتجاج، ج١، ص١٠٧].
٢.فَأَلْقَتْ عَصَاهَا وَ اسْتَقَرَّتْ بِهَا النَّوَى/كَمَا قَرَّ عَيْناً بِالْإِيَابِ الْمُسَافِرُ
٣.لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى [دعای ندبه].
۴.فلما دخل و استقر به المجلس ...
۵.لَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهِ الدَّارُ بِالْيَمَن ...
بنابراین، تعبیر فلما استقرت بها الدارُ در خطبه فدکیه به این معناست: وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها به خانه رسید و در آن مستقر شد و ارتباطی به اضطراب و بیقراری و ناآرامی حضرت ندارد، هرچند در واقع چنین بوده باشد.
گفتنی است نسبت استقرار به خانه، مجاز در اسناد به علاقه مکانیت است.
@adb_arb
4_5798875649749816913.mp3
5.07M
💠درنگی بر تفاسیر معاصر💠
🎙️علامه فقید سید هاشم حسینی تهرانی، نویسنده موسوعه گرانسنگ علوم العربیة
@adb_arb
اشکال عجیب سید علی خان بر رضی
🔘بر پایه دیدگاه جمهور نحویان از جمله رضی استرآبادی کاربست واژۀ «کافَّة» به صورت مضاف نارواست و فقط منصوب به عنوان حال به کار میرود.
🗞️سید علی خان مدنی در شرح جمله «وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِي كَافَّتِهِمْ» از دعای ٢۶ صحیفه سجادیه چنین مینویسد:
«میگویم: فروغ حق در این بند از دعا تاریکی شک را درهم میشکند و همین گواهِ بسندهای است بر اینکه کَافَّة در سخن شیوا به صورت مضاف نیز به کار میرود زیرا امام سجاد علیه السلام شیواترین عرب در زمان خود بوده است. پس باید زمخشری پای بر گُرده خطاکارپنداران خود بگذارد و بگذرد. و بدین ترتیب، این سخن که عبارت زمخشری بسانِ روایت اوست ثابت میگردد. و شگفتی جز از رضی -که خدایش از او راضی باد- نیست، زیرا با وجود جایگاه بلند صحیفه در مذهب شیعه، بدین عبارت آگاهی نیافته و پنداشته کَافَّة تنها در سخن متأخران و کسانی که نمیتوان به گویش آنها اعتماد داشت اضافه شده است و خداست که حق را میگوید و راه را مینماید.»؛ [ریاض السالکین، ج ۴، ص ١۶۴].
🔍شگفتآورتر آنکه سید علی خان خود نیز در شرح صمدیه بر این عبارت از صحیفه سجادیه آگاهی نیافته است! [نک: الحدائق الندیة، ص ٣٢۴].
@adb_arb
الإنسان أسیر السهو والنسيان
همانگونه که میدانید کلمه «خمر»، طبق لغت فصیحه، مؤنث سماعی (مؤنث مجازی معنوی) است.
در عنفوان جوانی مشغول بحث لمعه بودم؛ به یاد دارم شهید اول رحمه الله در کتاب الغصب بارها ضمیر راجع به خمر را مذکر آورده بود!
شهید ثانی رحمه الله متفطن اشتباه شهید اول شده و تذکر میدهد و میگوید: کان علیه تأنيث ضمائر الخمر لأنها مؤنث سماعي.
اما جالب اینجاست که شهید ثانی خود در سطر بعدی گفته خودش را فراموش میکند و چندین بار برای خمر ضمیر مذکر میآورد!!
مرحوم کلانتر در حاشیهاش متوجه اشکال شهید ثانی میشود و میگوید: همان اشکالی که بر شهید اول وارد کردی بر خودت هم وارد است و لا عصمة إلا لله.
جالبتر اینکه مرحوم کلانتر هم در ادامه دچار لغزش میشود و نه یکی دو بار که بارها برای خمر ضمیر مذکر برمیگرداند!!!
@adb_arb
لغزش صرفی در ترجمه قرآن
هُدنا در آیه شریفه «إنا هُدنا إليك» [اعراف، ١۵۶] فعل ماضی معلوم، صیغه متکلم مع الغیر، از «هادَ يهودُ»، به معنای توبه و بازگشت است، یعنی ما به سوی تو بازگشتیم. شاعری گفته است:
يا راكبَ الذنبِ هُدْ هُدْ / و اسجُدْ كأنكَ هُدْهُد
برخی از مترجمان به اشتباه هُدنا را از «هَدیٰ يَهدي» و مجهول و به معنای هدایت شدیم گرفتهاند! در حالی که اگر از این ماده بود باید هُدينا میشد. چند نمونه از ترجمههای نادرست را ملاحظه میکنید:
ارفع: به سوی تو هدایت یافتیم
معزی: همانا هدایت شدیم به سوی تو
یاسری: البته ما راه يافتيم به سوى تو
صفارزاده: ما بهسوى تو هدايت شدهايم
جلال الدین فارسی: ما راه به تو يافتهايم
@adb_arb