eitaa logo
خرابات
358 دنبال‌کننده
76 عکس
10 ویدیو
0 فایل
روزی؛ امروز، خرابات payamenashenas.ir/Safir
مشاهده در ایتا
دانلود
بی وفایی شد جواب مهربانی؛ حیف شد خواستی از پای آهو بند بگشایی؛ گریخت I فاضل نظری @admin1f
و صلی الله علی الحسین…
من در غم بی‌تکیه‌گاهی زینبم... 💔 | @admin1f
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم وصیت می‌کنم شاید نیایی با باد صحبت می‌کنم شاید نیایی دارد مسیرت را نشانم می‌دهد باد از روی دروازه تکانم می‌دهد باد با داغ بی اندازه می‌گِریم که برگرد از بِین این دروازه می‌گِریم که برگرد با سر میان کوفیان مهمانم آقا تا لحظه‌ای که میرسی می‌مانم آقا روزی که می‌آیی مرا بشناس وقتی از روی این دروازه آویزانم آقا هر روز سنگم می‌زنند از دور و نزدیک بازیچه‌ی تمرین این طفلانم آقا هر روز یک دندان من کم می‌شود تا قربان دندانت شود دندانم آقا شرمنده‌ام اینجایم و بال و پَرم ریخت دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت من با چه رو گویم نیا رویی نمانده قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده دستی که بیعت داد دستم را شکسته از بس مرا زد زخم بازویی نمانده طفلان من از گوشه‌ای دیدند من را از زخم‌های کوفه اَبرویی نمانده نزدیک نه از دور کوفی دوره‌ام کرد آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده تا دق نکرده زینب از بیراهه برگرد گهوراه تا نشکسته با ششماهه برگرد هرچیز کم باشد در اینجا غم زیاد است در کوفه می بینی که نامحرم زیاد است از خیزران و تازیانه حرف کم نیست از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاداست ششماهه نه حتی برای مردها نیز.. یک تیغه از تیر سه شعبه هم زیاد است دست نوازش با یتیمی نیست اما پنجه برای گیسوی درهم زیاد است آبی برای تشنگان اینجا ندارند در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم شد بسته دستم دستگیری را بفهمم هی سنگ خوردم زخم خوردم فحش خوردم تا رنج بازار و اسیری را بفهمم من را به زنجیرش میان کوچه گرداند تا زخم‌پاهای کویری را بفهمم دندان من خون شد به یادِ دختر تو تا درد دندانهایِ شیری را بفهمم دلها در اینجا سنگ دیوار است برگرد وقتِ حراجی‌های بازار است برگرد I حسن لطفی @admin1f
هرچی بخونم و بلرزم میزارم اینجا هم این محرم…
علی ندیده وفا از اهالی این شهر نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟ I مجتبی خرسندی - @admin1f
جوون بود؛ رشید؛ هیکلی؛ چارشونه؛ خوشتیپ؛ فوتبالیست؛ خوش‌برخورد بود… دیشب مابین روضه خبر فوتشو شنیدم. غریب فوت کرده بود، بعد از رفتن مادرش این دو سه ماه منزوی‌ بودنش عادی شده بود…شمایل صورت و بدنش بعد از فوت تغییر کرده بود؛ خراب شده بود… برادرش فقط دیده‌ش موقع شناسایی. سر خاک اجازه نداد خواهرش صورتشو ببینه که درهمه… خواهرش خیلی بی‌تابه، خیلی… خیلی…. @admin1f
سعی ام این است ببینم بدنت را، اما چه کنم! شمر نشسته جلوی خواهر تو I @admin1f
خدارشکر که زینب هم ندیده پس… خدارشکر انشاالله که ندیده زینب حسین رو…
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به ماها سر زدی، سر زده اومدی کو بدنت؟ مگه پر زده اومدی؟ I - @admin1f
به دخترهای شامی گفته بودم من پدر دارم عزیزم حیف شد شب آمدی، خوابند دخترها @admin1f
اینجا بهانه های زدن جور میشود کافیست زیر لب پدرت را صدا کنی I @admin1f
صورتم یک مختصر نیلوفری شد عمّه جان این چنین بر دیدنش آیم بگو آیا بد است؟ @admin1f
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی @admin1f
تو را در خواب دیدم شانه کردم گیسوانت را نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را چرا نا باورانه از میان طشت میگریی مگر تا حال بی معجر ندیدی دخترانت را | @admin1f
سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت... I @admin1f
شنیدی؟ "جانِ بابا" گفت، این همسایه بر طفلش تو هم میگویی از نیزه به من "جان پدر" یا نه؟ I @admin1f
کنج خرابه، سوخته موی مرا ببوس تو محرمانه سرّ مگوی مرا ببوس مثل لب تو خورده ترک دور چشم من ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس یک ماه می‌‌شود که نبوسید‌ه‌ای مرا قربان روی ماه تو، روی مرا ببوس زنجیر‌ها گلوی مرا زخم کرده‌اند ای مرهم رقیه گلوی مرا ببوس زهرا تکاند خاک روی چادر مرا پس چادر بدون رفوی مرا ببوس بابا! عمو که رفت خداحافظی نکرد بابا اگر که دیدی، عموی مرا ببوس I @admin1f
بابا عمو که رفت خداحافظی نکرد…
چشم انتظار میهمان، زد زیر گریه بغضش شکست و ناگهان زد زیرگریه دیگر توان ایستادن هم ندارد طفلک نشست و بی امان زد زیرگریه در کوچه‌های شام، شامش که ندادند پیچید وقتی بوی نان، زد زیر گریه دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد افتاد یاد خیزران، زد زیر گریه انگشتر بابا به یادش مانده بود و تا دید دست ساربان، زد زیر گریه خیلی دلش پر درد از بزم شراب است پنهان ز چشم دیگران زد زیر گریه می‌گفت بابا، باز بابا، باز بابا با هق هق و لکنت زبان زد زیر گریه با دیدن او حرمله زد زیر خنده با دیدن شمر و سنان زد زیر گریه سیلی، غم بازار، نامحرم، اسیری با گفتنش هم روضه‌خوان زد زیر گریه شیرین زبان قافله از دست رفت و آمد کنارش عمه جان زد زیر گریه I @admin1f