●○ مشتـاق ظھور ○●
🍃🌷 #چهله_زیارت_عاشورا🌷🍃 🔶 #روز_چهارم 🔸4 فروردین 🔶 #شهید_سعید_انصاری ✨شادے ارواح طیبہ شهدا صـلوات✨
#شهدا ؛ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ بودند ...
تو کار خیر ؛ شب عملیات برای خط شکنی از هم سبقت می گرفتند ...
#فرمانده دستور داد ؛
هر چه میتوانید راجع به #شهدا بنویسید و کار هنری کنید ...
#یا_علی_مدد
رفتن به سمت ماچِ سوم توى روبوسيای عید، يكى از بزرگترين ريسکهاى زندگى هر ايرانيه
چون در 60 درصد موارد یا دماغا میره تو چشما یا طرف جاخالی میده جلو همه ضایع میشین 😂😂😂
#خنده_حلال ☺️
l @adventt l
بسم الله الرحمن الرحیم✨🌺
سلام دوستان و همراهان گرامی🌹
آسمانی شدن تعدادی از هموطنان عزیزمون رو در حادثه سیل تسلیت عرض میکنیم و از خدای متعال برای این عزیزان طلب آمرزش و مغفرت داریم😔
صلوات و فاتحه ای رو تقدیم میکنیم به روح این درگذشتگان و با خانواده های داغدار ابراز همدردی میکنیم😔
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨🌼
#پنـدانہ✨
✨🌹استاد پناهیان:
هـر وقت تونستی
ڪفشای کسیـو که باهاش مشکل داری
جفـت ڪنے؛
اون روز آدم شدے...🙂
#استاد_پناهیان
#سلامتیشون_صلوات
#از_ڪـــربـــلا_تــا_شــــهادتــــღ
●○ مشتـاق ظھور ○●
#پنـدانہ✨ ✨🌹استاد پناهیان: هـر وقت تونستی ڪفشای کسیـو که باهاش مشکل داری جفـت ڪنے؛ اون روز
یا
ایام عید هم هستیم
از ته دلمون محکم ماچش کنیم 😁
میتونیم ؟
✨🍃🌷🍃✨
روز پنج شنبه است شاخه گلی بفرستيم برای تموم آنهايی كه در بين ما نيستند ولی دعاهاشون هنوز كارگشاست،
يادشون هميشه با ماست و جاشون بين ما خاليه،
دلمون خيلی وقتها هواشونو می كنه,
اما دیدارشون میفته به قیامت,
شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه همراه صلوات...
🌺و انّه غیر منقوص ما اعطیت🌺
اگه کسی، باده نخورده، مست این عبارت بشه، اصلا نباید بهش خورده گرفت!
والا
از بس این عبارت، با دل بازی میکنه.
ینی 👈 وقتی بخوای بدی، نه تنها کم و کسر و نیمه و ناقص نمیدی. درست میدی. پر و پیمون میدی. خدا کنه بخوای بدی. جوری میدی که آدم دلش میخواد همش ازت بخواد و قسمت بده...
و هم از داشته هات کم نمیشه و ورشکست نمیشی ...
به یاد ندارم چیزی بهم داده باشی اما به نفعم نباشه.
اگه هم یه درصد احتمال میدادم به نفعم نیست، مال بچگی و نفهمی خودمه. نه مال آقایی تو...
#کاش_ماه_رجب_تمدید_میشد
کاش یکی دو هفته دیگه هم طول میکشید
کاش آمرزیده بشیم😭
کاش پاک بشیم
کاش خوب بشیم
خدایا از بابت همه ناشکری ها
#معذرت_میخوام
#میبخشیم؟!
❁﷽❁
امروز رضا ز سوز جگر گریه میکند
مانند سیل ز ابر بصر گریه میکند
تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گریه میکند
🔳شهادت غریبانه امام موسی کاظم (علیه السلام) تسلیت باد
#امام_کاظم_شهادت
سلام بر دوستان عزیز...عیدتون مبارکا باشه ان شاءالله که دلاتون شاد و لباتون خندون باشه😊🌺میریم واسه روز 14 هم چهله مون💪از همگی قبول حق باشه🙏🙏
دوران کودکی را در کنار پیامبر(ص) پشت سر گذاشتم و دوران نوجوانی را تجربه می کردم که خدای متعال آن بزرگوار را در چهل سالگی برای پیامبری برگزید.
آن روزها که پیامبر(ص) بار این رسالت را بر دوش میکشید، من در میان خاندان او جوانترین بودم و همچنان در خانه رسول خدا (ص) و تحت تربیت وی به سر میبردم و پیوسته در خدمت آن بزرگوار بودم.
رسول خدا(ص) همه خاندان عبدالمطلب را به توحید و پذیرش رسالت خود فراخواند و این دعوت را با کوچک و بزرگ آنها در میان گذاشت؛ اما آنان روی برتافتند و رسالت وی را انکار کردند. به انکار هم بسنده نکردند و از سر دشمنی رودرروی رسول خدا ایستادند و به طور جدی با ایشان مقابله کردند؛ تا جایی که رفت و آمد خود را قطع کردند و از ایشان دوری جستند و هرگونه مودت را از ایشان دریغ کردند.
وقتی نزدیکترین خویشاوندان آن حضرت این گونه با وی رفتار کردند، گروههای دیگر نیز چون تاب تحمل دعوت ایشان را نداشتند و اندیشه خود را به کار نمی گرفتند تا حقیقت پیام ایشان را درک کنند و پذیرش این دعوت برایشان سنگین بود، به مخالفت با آن حضرت رو آوردند و از پذیرش آن سر باز زدند. در چنین وضعی دشواری، من به تنهایی و بیدرنگ و با شور و شوق، دعوت رسول خدا (ص) و اطاعت از ایشان را پذیرفتم و چنان به حقانیت ایشان یقین داشتم که کمترین شک و تردیدی در قلبم راه نداشت.
سه سال با رسول خدا(ص) و خدیجه که او نیز دعوت رسول خدا(ص) را با جانودل پذیرفته بود، همراه بودم و با هم نماز می خواندیم. باید تأکید کنم در آن زمان غیر از ما سه نفر، کس دیگری روی زمین نماز نمی خواند.
روز دوشنبه نبوت بر رسول خدا (ص) ابلاغ و آن حضرت به رسالت مبعوث شد و من صبح روز سه شنبه اسلام آوردم و ایمان خویش را به رسول خدا (ص) اعلام کردم. از آن روز به بعد رسول خدا به نماز میایستادند و من در سمت راست ایشان میایستادم و با آن حضرت نماز می خواندم. در آن روزها هیچ مردی با آن حضرت همراه نبود، جز من.
درآغازین روزهای رسالت پیامبر(ص)، اسلام هنوز به هیچ خانه ای راه نیافته بود، جز به خانه رسول خدا (ص) که فقط سه عضو داشت: پیامبر(ص) و همسر ارجمندشان، خدیجه، و من. آن زمان، فقط ما دو نفر به رسالت پیامبر(ص) ایمان داشتیم. صدای شیطان
در آن روزها ،من نور وحی را مشاهده و عطر نوبت را استشمام میکردم. هنگامی که وحی بر رسول خدا (ص) نازل میشد، ناله شیطان را می شنیدم؛ لذا روزی از رسول خدا(ص) پرسیدم: این ناله چیست؟
فرمودند: صدای شیطان است. او از زمانی که دریافت بر من وحی میشود ، مأیوس شده است از اینکه مردم از او فرمان برداری کنند.
پیامبر(ص) در ادامه این سخن فرمودند: آنچه من می شنوم ،تو نیز می شنوی و آنچه من می بینم تو نیز می بینی؛ اما تو پیامبر نیستی، یار و یاور من هستی و راه خیر را طی خواهی کرد.
کتاب #علی_اززبان_علی(ع)، استادمحمدیان
#مبعث (قسمت اول)
l @adventt l
شما یاران اصحاب رسول خدا (ص) خوب به یاد دارید و می دانید که در میان شما، من اولین کسی بودم که به خدا و رسولش ایمان آوردم و پس از من، شما به تدریج وارد اسلام شدید. از آن روزها سالها میگذرد؛ ولی هنوز این خاطره برایم شیرین است که جز رسول خدا(ص) کسی در اقامه نماز بر من پیشی نگرفته است و یاد کرد این خاطره باعث می شود به درگاه خدا رو کنم و با امید به لطف و رحمت او بگویم:
بار پروردگارا، من نخستین کسی هستم که به سوی تو روی آوردم و دعوت رسول تو را شنیدم و اجابت کردم و در اقامه نماز، جز رسول تو کسی بر من پیشی نگرفت!
چنان که گفتم، در بین امت اسلام
غیر از رسول خدا(ص) کسی قبل از من خدا را نپرستید. در همان روزهای آغازین بعثت که نوجوانی بیش نبودم، روزی در کنار رسول خدا (ص) مشغول عبادت بودم. هر دو به سجده رفته بودیم که پدرم، ابوطالب، وارد شد و ما را در آن حالت عبادت مشاهده کرد. با شگفتی گفت: سرانجام راهی را که می بایست، آغاز کردید! سپس رو به من کرد و گفت: حواست را جمع کن و با تمام وجود، پسرعمویت محمد(ص) را یاری کن. مبادا او را تنها گذاری و از همراهی او دریغ کنی! پدرم با این سخنان ، مرا به یاری رسول خدا (ص) و همراهی با او و حمایت از او تشویق کرد.
رسول خدا (ص) در شبانه روز، دو زمان را به صحبت کردن با من اختصاص داده بودند: یک نوبت در روز و یک نوبت در شب، خدمت ایشان می رسیدم و دربارۀ موضوعات مختلف با هم گفتگو می کردیم.
همۀ یاران رسول خدا (ص) میدانستند که آن بزرگوار برای هیچ کس چنین برنامه ای نداشتند، جز برای من! بیشتر این جلسات در منزل من تشکیل میشد و رسول خدا (ص) تشریف میآوردند. گاهی نیز من به منزل آن حضرت می رفتم که در این صورت ، خانه را خلوت میکردند و همسر خویش را به جای دیگری می فرستادند تا کس دیگری در مجلس نباشد؛ اما وقتی ایشان به منزل ما می آمدند، همسرم، فاطمه، و پسرانم را بیرون نمی فرستادند.
هرگاه از ایشان پرسشی داشتم، پاسخ میدادند و هنگامی که پرسشهایم تمام میشد و خاموش می ماندم، ایشان سخن را آغاز می کردند. هر آیۀ قرآن که بر رسول خدا(ص) نازل میشد، ایشان حتماً آن را برای من میخواندند و املا میکردند تا من با خط خود آن را بنویسم . علاوه بر این، آن حضرت تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام آن را برای من تعلیم می دادند
و از درگاه خدا می خواستند تا فهم آن آیه و توان حفظ آن را به من عطا فرماید. از وقتی که چنین دعایی فرمودند، نه آیه ای از قرآن را فراموش کردم، نه دانش و علومی که به من املا کرده بودند و من آنها را نوشته بودم
📚 #علی_اززبان_علی (ع) استاد محمدیان
#بعثت (قسمت دوم)
l @adventt l