eitaa logo
مواد ولوازم سوسیس کالباس
1.1هزار دنبال‌کننده
837 عکس
135 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در مورد اعتکاف هم براتون مطلب میذارم ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله جاودان: شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن واجبه ... اینا بعدا حساب میشه ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹علامه حسن زاده آملی:انقلاب اسلامی ایران، بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان است. اگر ظهور دفعی واقع می شد، بشریت ظرفیت تحمل نور وجودی ایشان رانداشت.
مواد ولوازم سوسیس کالباس
🌹علامه حسن زاده آملی:انقلاب اسلامی ایران، بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان است. اگر ظهور دفعی واقع
من اولین بار که این مطلب رو دیدم شاید ده بار خوندمش و لذت بردم .... خیلی برام جالب بود ؛ بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان ....
شب ۲۲ بهمن بود 🇮🇷... به بچه ها گفتم فردا صبح زود بیدار شین باید سریع صبحانه بخورین که بریم راهپیمائی ... اگه زود بیدار شدین برا هر کدومتون یه بادکنک 🎈🎈بزرگ میگیریم بچه ها هم که عشق بادکنک ، خوشحال شدن و منتظر فردا ....😃 ساعت ۹ و ۱۰ صبح با سلام و صلوات رسیدیم میدان امام حسین جمعیت خیلی زیاد بود و صدای سرودهای انقلابی از بلندگوهای ایستگاه های صلواتی اجازه نمیداد صدا به صدا برسه همسرم گفت بیاین از طرف خیابان پشت مطبخ بریم ظاهرا اونطرف جمعیت کمتره؛ زدیم سمت پشت مطبخ .... روبه روی موزه ، یه بادکنک فروش دیدیم که چند تا چوب بزرگ دستش بود که به هر کدوم به قول بچه ها ، یه عالمه بادکنک وصل بود ؛ بچه ها دویدند سمت اون اقا ... بچه های زیادی دور بادکنک فروش جمع بودن .... یکی میگفت آبی میخوام یکی سفید یکی .... بچه های من میگفتن قرمز ،بادکنک قرمزه رو که میداد پشیمون میشدن 🤦‍♀،میگفتن سفید خالخالی ... سفید خالخالی رو میداد ، میگفتن نه آبیه قشنگتره 😧 بادکنک فروش یه نگاهی به ما کرد و یکی از چوبها که ۶۰-۷۰ تا بادکنک بهش بسته بود داد به همسرم و گفت ببین بچه هات کدوما میخوان ، بده بهشون بقیشو بیار بده به من .... چوب بادکنکو اوردیم انتهای پیاده رو ... و حالا بچه ها خوشحال از اینکه این همه بادکنک دست پدرشونه 😃😃 اما بیشتر دل دل میکردن ... کوچیکه می‌گفت ابی میخوام ، میدادیم بهش بزرگه میگفت زرد میخوام ... کوچیکه یه نگاهی به بادکنک زردی که دست داداشش بود میکرد ، میگفت منم زرد میخوام زردو میدادیم بهش ، بزرگه میگفت من نمیخوام بادکنکم مثل مهدی باشه😇 از اونو میگرفتیم و خلاصه یه بساطی ...
در این حین کلی بابا و مامان و بچه هم قیمت بادکنک ها رو می‌پرسیدند و ما لابه لای سروکله زدن با بچه هامون ، بهشون می گفتیم یه اقاست سر خیابون ، ایشون فروشنده ست.. بالاخره بچه ها انتخاب کردن 🤲 همون موقع یه بچه از کنار بچه ها رد شد دو تا بادکنک داشت ... مهدی گفت منم دو تا بادکنک میخوام😬 پسر بزرگم گفت اگه برا مهدی دو‌تا گرفتین منم دو تا میخوام .... 😬 یه منبر ۵ دقیقه ای براشون رفتم که اگه شما دو تا داشته باشین بقیه بچه ها دلشون میسوزه و .... قانع شدن😃 همسرم چوب بادکنک ها رو برداشت و در حالیکه بچه ها روحشون تو اون چوب رویائی که کلی بادکنک رنگارنگ و پرباد اویزش بود ، رفت که هزینه بادکنکها رو حساب کنه و بادکنک ها رو هم تحویل اون بنده خدا بده و بریم.... ولی با کمال تعجب دیدیم نه اون اقا هست نه بادکنک هاش 😳 خیلی بعید بود تو این زمان ، تونسته باشه اون همه بادکنک رو بفروشه ... پس کجا رفته ؟ 🤔 یکم این طرف اون طرفو نگاه کردیم ولی اصلا اثری از آثارش نبود .... یه پلیس اونجا ایستاده بود ، رفتیم سراغ بادکنک فروشو ازش گرفتیم ، گفت ماشین سد معبر اومد بادکنکهاشو گرفت و برد 😡😡 هم کلی برا اون اقا ناراحت شدیم هم مونده بودیم این بادکنک ها رو چیکار کنیم؟! همون پلیس گفت بادکنک ها رو ببرین بدین به بچه ها و یه پولی براش صدقه بدین 😬😬 (آخه صدقه که نون و آب نمیشد برا اون بنده خدا) چاره ای نبود ... با چوب پر از بادکنک راه افتادیم سمت میدان امام و به هر کی قیمت میپرسید ، قیمت میدادیم و پولشو میگرفتیم که به نیت بادکنک فروش ، رد مظالم بدیم ...🤦‍♀ بچه های خودم هر کدوم ۵-۶ تا بادکنک برداشتن و شاد و خوشحال و پر ابهت از کنار بچه ها رد میشدن ... هر چند باز هم سر اینکه کوچیکه اون رنگو میخواست و بزرگه بهش نمیداد ، با هم بحث میکردن .......😬😬
تصویری از خیابان سپاه امروز ...بخاطر ازدحام جمعیت، ما نتونستیم وارد میدان امام بشیم 😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه خانگی - امام کاظم(ع) - 948.mp3
10.46M
🎙با حال خسته گوشه زندان چه می کشید ... 🔻روضه علیه السلام 👤حاج میثم # روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ای آن که مَلک بوده به درگاه تو دائم جبریل شده بر حرم و کوی تو خادم 🌹 در عشق نباشد به جز از مهر تو لازم عالم به فدایت شود ای حضرت کاظم
اقامون موسی بن جعفر سالها داخل زندان مطامیر بودند .... مطامیر نه جای نشستن داشت نه جای ایستادن ... باید به صورت خمیده انجا سر میکردند حتی برای نماز ... ویژگی زندان مطامیر اینجوره .... یاباب الحوائج یا موسی بن جعفر
🌹 ♦️این‌نماز رو امروز که روز شهادت هست سعى كنيد بخوانيد. نماز امام موسی کاظم(ع) که مجرّب برای حوائج است وطریقه نماز: ♦️دورکعت نماز که درهر رکعت یک بارحمد و12مرتبه توحید میخوانی بعد از سلام نماز صد صلوات میفرستی وبه روح امام کاظم هدیه میکنی ♦️ بعدبه سجده میروی ومیگویی: اَللهمَّ بِحقِ المَسجونِ بِسِجنِ هارون أِقضي حاجَتي (12مرتبه) 🌹 دعای بعداز نماز ♦️«إِلهِي خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَيٍ مِنْكَ، وَهَرَبَ كُلُّ شيٍ إِلَيْكَ، وَضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَمَلأَ كُلَّ شيٍ نُورُكَ، فرانتَ الرَّفِيعُ فِي جَلالِكَ، وأَنْتَ البَهِيُّ فِي جَمالِكَ، وَأَنْتَ العَظِيمُ فِي قُدْرَتِكَ، وأَنْتَ الَّذِي لايَؤُودُكَ شَيٌ، يامُنْزِلَ نِعْمَتِي، يامُفَرِّجَ كُرْبَتِي ♦️ وَياقاضِيَ حاجَتِي، أَعْطِنِي مَسْألَتِي بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِي، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يامَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِي دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِي إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِي سُلْطانِهِ قَويُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَآلِهِ» ♦️سپس حاجت خود را می طلبی وبه حول وقوه الهی و به برکت باب الحوائج ان شاالله حاجت روا میشوی. برای این نماز آثار وبرکات فراوانی است ان شاالله حاجت رواباشید ما را هم از دعای خيرتان فراموش نكنيد. 📚مفاتیح الجنان
مواد ولوازم سوسیس کالباس
🌹#نماز_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام ♦️این‌نماز رو امروز که روز شهادت هست سعى كنيد بخوانيد. نماز امام
محدث قمی رحمه الله علیه فقط طریقه نماز و دعای بعد از اون رو اوردن ؛ صلوات و دعای سجده تو مفاتیح نیمده ؛ به قصد رجا انجام بدیم
🔻در روایت دارد كه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام خودشان زندان رفتن را انتخاب كردند. دليلش اين بود كه بر حضرت عرضه شد كه بنا شده است بلائي بر سر شيعه بیاید. گویا شیعیان خلاف تقيه عمل كردند و اسراری فاش شد و مستحق بلا شدند، حضرت فرمودند كه خدايا اين بلا را از شیعیان من برگردان، من خودم آنرا به دوش می کشم. 🔸لذا حضرت مخيّر شدند به اينكه خودشان زندان باشند و براي شيعه بلائي نيايد يا اینکه خودشان آزاد باشند اما آن بلا را شيعه تحمل كند. حضرت فرمودند كه خودم زندان را قبول مي‏كنم و چندین سال در زندان به بدترین شکنجه ها و عذاب ها مبتلا شدند. 🔹این مطلب خيلي حرف است، خيلي عنايت بوده است كه يك امام اين جور برای شیعیان خودش فداکاری کند. (الكافي، ج۱، ص: ۲۶۰) ‌ ‌ حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری
🔻ما غالبا، يک وابستگی و دِینی به حضرت موسي بن جعفر عليه ‏السلام، داريم و خودمان خبر نداريم. چونکه قم و ولايت حضرت معصومه عليها السلام بابي از ابواب ولايت حضرت موسي بن جعفر عليه ‏السلام است. هر چه هست از آنجاست و همه مهمان آن بزرگوار هستند. 🔸این اتصال شبيه به اين است كه حضرت موسي بن جعفر عليه ‏السلام دائم در حرم حضرت معصومه عليها السلام حضور داشته باشند و عنايات و بركات از آن كانال بايد به ما برسد. يكي از شاخه‏ ها و يكي از طرُق اتصال به آقا موسی بن جعفر علیه السلام حرم قم است. 🔹در قيامت تازه بعضي متوجه مي‏شوند كه بسيار زياد مهمان حضرت موسي بن جعفر علیهما السلام بوده ‏اند و خبر نداشته‏ اند. ‌ ‌ حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری
محبین اقا امیرالمومنین .... ❣ شبهای جمعه قرائت سوره واقعه و هدیه به ان حضرت رو فراموش نکنید ... یــا علــی 💛
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶از مادربزرگش ...🔶 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی حلقه بزرگی از شاگردانش در مسجد بزرگ دمشق، گِرد او جمع شده بودند. درس پایان یافته بود و مثل همیشه، شاگردانش اطرافش را گرفته بودند و سوال‌بارانش میکردند. او هم با سعه صدر به سوالات مهم‌شان جواب میداد. -استاد در این ایام غیبت صغری چه کنیم؟ -آنگونه که به ما رسیده، به زودی غیبت کبری آغاز میشود. اگر از منِ پیرمردی که هفتاد هشتاد سال عمر خودش را در علوم مختلف صرف کرد می‌شنوید، در تحصیل علم و دستگیری از یتیمان آل محمد که همان شیعیان هستند کوشا باشید. کاری به جز دستگیری و خدمت به مردم به ما یاد نداده‌اند. -استاد چرا به بیت المقدس برنمی‌گردید؟ مگر شما متولد بیت المقدس نیستید و سالهای زیادی در حلب و بیت المقدس زندگی نکردید؟ چرا دمشق؟ -به خاطر علم پسر جان. علم. اگر هفتاد هشتاد سال دیگر هم عمر کنم، مانند تشنه ای که دنبال آب حیات است، دنبال علم خواهم رفت. هنوز به پنجاه سال نرسیده بودم که لقب کشاجم را برای خود انتخاب کردم. کاف اشاره دارد به کاتب بودن، شین اشاره دارد به شاعر بودن، الف اشاره دارد به ادبیات، جیم اشاره دارد به علم جدل و منطق، میم اشاره دارد به متکلم و منجم بودن. سالها بعد وقتی در طب به جایی رسیدم که حرف اول را در حلب و دمشق و بیت المقدس میزدم، طاء به اول اسم خودم افزودم و شدم «طکشاجم» همه شاگردان لبخند زدند و استاد را ستودند. یکی از شاگردان سوالی پرسید که سبب شد طکشاجم برای لحظاتی سرش را پایین بیندازد و سکوت کند. آن شاگرد پرسید: «استاد! چرا شعر؟ منکر طبع لطیف شما نیستم اما بنظرتان شاعر بودن با علوم بزرگی که در سینه دارید، جمع میشود؟» طکشاجم پس از اندکی سکوت، سر بلند کرد و گفت: «شعر را از مادربزرگمان داریم. همانگونه که ایمان و اسلام را از آن بانو داریم. اصل و نسب ما به یهودیانی میرسد که ... بگذریم ... مادر بزرگی داشتم. سالها با مردی بی رحم زندگی کرد. مردی که تخصصش شکنجه و زندان‌بانی بود. اینقدر حرفه ای شیعیان و مخالفان عباسی را شکنجه میداد که معمولا کسی در برابرش مقاومت نمیکرد و زود میشکست. تا اینکه ماموریتی به او رسید. زندانی به او سپردند که مرد خاصی بود. از او دنبال حرف نبودند. فقط قصدشان شکستن او بود. قصدشان حذف او از پیشِ چشم و انظار شیعیان بود. به مدت هفت سال در دو زندان زندانی اش کردند اما جواب نداد. انواع و اقسام عملیات روانی علیه او انجام دادند ... از آوردن زنان آوازخوان و رقاصه گرفته تا تبعید و تهدید خانواده اش ... هیچ اثری بر آن زندانی نداشت. پدربزرگم احساس شکست میکرد. شش ماه وقت گرفت تا فکری به حال آبرویش کند. آن زندانی شده بود قاتل آبروی پدربزرگِ یهودی ما که نامش سِندی بن شاهک بود. سندی بن شاهک به اورشلیم رفت. به نزد اساتید و فحولِ و چیره دستان یهود مراجعه کرد. از آنان مشورت گرفت. آنان به او گفتند که تا زندانی را وارد خانه‌ات نکنی و مدام تحت نظر نداشته باشی، زندانی فرصت استراحت و تنفس پیدا میکند. وقتی زندانی فرصت تنفس و برخورد با نور را پیدا کند، عقل و مشاعرش کار میکند و تبدیل به رقیب میشود و کارِ شکستن او دشوارتر میگردد. آنان به او پیشنهاد ساختن مطامیر دادند. 🔺مطامیر چیست؟ در زیرزمین خانه ها چاهی را حفر میکردند که به جای این که مستقیم در زمین فرو برود، به حالت پلکانی و کَج تا عمق بیست سی متر در قعر زمین میرفت. با عرضی به اندازه نشستن یک نفر. یعنی پله ها به اندازه رفتن فقط یک نفر جا داشت. تهِ این مطامیر مخوف، سقفی کوتاه، یعنی به اندازه نصفِ ایستادن یک انسان معمولی ارتفاع داشت. خب در چنین شرایطی نه میتوان خوابید و نه میتوان ایستاد. فقط باید خود را جمع کرد و به دیوار آن گودال تاریک تکیه داد.» اشک، تمام صورت طکشاجم را فرا گرفته بود. دستی به صورت و محاسنش کشید و ادامه داد: «روزی مادربزرگم دیده بود که سِندی به همراه یک نفر وارد منزل شد. سربازان حکومتی آن دو نفر را به منزل رسانده بودند و رفته بودند. مادربزرگم از سندی پرسیده بود که این مرد کیست که با چشم و دست بسته به زیرزمین بردی؟ سندی گفت: این مرد همان کسی است که آبروی چهار خلیفه را برده. آبروی مرا هم برده. نه میشکند و نه حرف میزند. اینقدر اینجا میماند که یا جنازه او مطامیر خارج شود یا جنازه من! ادامه مطلب👇
مادربزرگم با وحشت گفت: یعنی آن مرد قرار است در گودال زیرزمین حبس شود؟! فکر نمیکردم خانه ام زندان شود و از حالا من و تو و بچه ها بشویم زندان بان! سندی گفت: حق ندارید به طرف مطامیر بروید. روزی نصف نان و جرئه ای آب از بالا ... از سوراخی که از درش ساخته ایم، به قعر آن بینداز و برو! مادربزرگم میگفت از وقتی آن مرد در سیاه چال خانه ما حبس شد، قلبم آرام و قرار نداشت. وقتی سندی در خانه نبود، به نزدیکی‌های زیرزمین میرفتم. هر روز آن مرد، وقتی از عبادتهایش فارغ میشد، با سوز و آه، شروع به خواندن ابیات و اشعاری میکرد که جان را میسوزاند. در یکی از ابیاتش خود را موسی بن جعفر معرفی کرده بود. مادر بزرگم به مادرم گفته بود که شنیدم که چند مرتبه در اشعارش خود را موسی بن معرفی کرد. روزها از پیِ هم میگذشت و مادربزرگم هر روز، به محض رفتن سندی از خانه، خود را به پشت درِ مطامیر میرساند و به مناجات و اشعار موسی بن جعفر گوش میداد. تا این که کم‌کم طبع شعر مادربزرگم گل کرد و شروع به سرودن اشعاری در مناقب موسی بن جعفر کرد. مادرم میگفت وقتی مادرش برای آنان لالایی میخوانده، از موسی بن جعفر میگفته. از اجداد معصومش که در اشعار موسی بن جعفر بوده برای مادرم و دیگر بچه هایش میخوانده. تا این که این طبع لطیف را سینه به سینه از مادربزرگم به مادرم و از مادرم به من منتقل شد و به همین خاطر است که اکثر اشعارم در مدح موسی بن جعفر است. هر کدام از شاگردان طکشاجم خود را به گوشه ای از کلاس درس انداخته بود و مشغول ناله و گریه بودند. اما از آن روایت جانسوز، خودِ طکشاجم که در سنین پیری به سر میبرد، بیشتر از همه خُرد شده بود و اشک میریخت. وقتی شاگردان کنار رفتند و طکشاجم میخواست از مسجد خارج شود این جملات را زیر لب میگفت و آهسته آهسته قدم برمیداشت و مسجد را ترک کرد: «اگر آن مادربزرگ نبود، اگر محبت آن زندانی در قعر سجون به دل مادربزرگمان نمی‌افتاد ... نه ما طعم اسلام می‌چشیدیم و نه لذت شیعه بودن ... و نه سینه‌مان مملو از علوم آل محمد میشد. رحمت و غفران الهی به آن مادربزرگ و آن لالایی ها و ... درود بی حد و حصر پروردگار عالم به موسی بن جعفر و اجداد و اولاد طاهرینش.»
محمود بن حسین کشاجم (متوفی 360ق)، مکنی به ابوالفتح، از شاعران و ادیبان عرب بود. او نوه یا از نوادگان سندی بن شاهک، از دشمنان امام موسی کاظم(ع) است، ولی در عقیده با سندی مخالفت دارد و شیعه است. لقب کشاجم حکایت از تسلط او در علوم کتابت، شعر، ادب، جدل و منطق و نجوم دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزشهای آشپزی و قنادی با بهترین کیفیت و کمترین هزینه با ما همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434 آی دی مربی: @SarAshpaz_Admin فروارد با ذکر لینک آزاد است. 💠 ما آموزشامونو ضمانت میکنیم 💠