eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
713 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
190 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱تقدیری به نام دوست داشتن اینکه کسی را زیاد دوست داشته باشند، بخشی از تقدیر آن فرد و جامعه است. شما را دوست داشتند. «اسم‌هایی ‌وجود دارد که وقتی آنها را به یاد می‌آوری، دوست داری طرز نشستنت را درست کنی و انگار داری با همان شکوه و شیفتگی اولیه با آنها صحبت می‌کنی». بعد از نبود پدرشان، به شما نگاه می‌کردند. به شکلی مبهم حس می‌کردند شما که باشید، اوضاع روبه‌راه است. معجزه‌‌ای بودید؛ بیشتر از همه برای دختربچه‌ها ‌و پسربچه‌هایی ‌که بابایی بودند و حالا هیچ کدام پدری نداشتند. خودتان هم خوب می‌دانستید باید بیشتر به اینها سر زد و آغوشتان بوی پدرشان را بدهد و اگر در مجلسی بودید و اتفاقاً دخترکی هم آنجا بود، بی‌اختیار با دیدن شما خاطراتش با پدرش برانگیخته می‌شد و به سمت شما می‌آمد و خودش را توی آغوش‌تان می‌انداخت و آنقدر گریه می‌کرد که خیالش راحت می‌شد اگر پدر نیست، شما هستید. بعد که آرامش می‌کردید، با خودش می‌گفت از این به بعد می‌شود هر وقت خاطره‌‌ای از پدر یادم افتاد، به جای گریه، لبخند بزنم و یاد شما بیفتم و مهربانی و یتیم‌نوازی‌تان؛ هنوز یکی هست که حضورش مثل یک گوشه امن است و آدم را از هرچه اضطراب و دلتنگی است، خالی می‌کند. حاجی! تو چند نفر بودی که خاطر همه آن دختربچه‌ها ‌و پسربچه‌ها ‌با دیدنتان راحت می‌شد؟ مگر می‌شود پدر همه آنان، هم‌رزم شما بوده باشد که بچه‌های‌شان با دیدن شما هوایی می‌شدند و می‌خواستند اشکشان را بر شانه شما بریزند و عقده دل پیش شما باز کنند؟ مردی پرصلابت که هم و غمی جز وطن نداشت، وقت دیدار با فرزندان شهدا، حوصله به خرج می‌داد و یک به یک با همه سلفی می‌گرفت. با اشک می‌آمدند و با لبخندی بدرقه‌شان می‌کردید. اکنون همه آن دختربچه‌ها و پسربچه‌ها نوجوان و جوان شده‌اند، اما همه در ساحت درد هستند. «از دور صدای گریه دختربچه‌‌ای می‌آید. گریه‌‌ای که تمام زوایای خانه را بیدار می‌کند». مگر آدم چند بار یتیم می‌شود! ✍️فاطمه رجبی بهشت آباد @AFKAREHOWZAVI
🌱شهید سلیمانیِ حداقلی ✍زینب نجیب، عضو تحریریه مجتهده امین دشمن برای دشمنی حربه‌های متعددی دارد. گاهی تخریب... گاهی ترور... گاهی تحریف... گاهی در مرحله‌ای هدفش حاصل می‌شود و گاهی مجبور است هر سه را با هم، یا یکی را پس از دیگری عملیاتی کند. مانند دشمنی با رسول الله (ص) ابتدا به خیال خام خود، در اوج حماقت، به پیامبر مکرم اسلام اهانت کردند تا شاید به روش تخریب، شخصیت ایشان را تحقیر کنند. آنها نمی‌دانستند که مشتی خاک به سوی آفتاب پاشیدن نه‌تنها از درخشش خورشید نمی‌کاهد بلکه خاک به سوی خودشان باز می‌گردد. در وهله‌ی بعد نقشه‌ی ترور حضرت را کشیدند که این نیز موفق نشد. بعد از آن تصمیم گرفتند در کنار ایشان سکوت کنند و ادعای ایمان داشته باشند اما در هر فرصتی به تحریف ایشان و دین مبین اسلام مبادرت ورزند که البته در این زمینه به موفقیت‌هایی دست یافتند. یکی از همین تحریف‌ها اعتقاد به دین حداقلی است، دینی که فقط ساحت فردی انسان را پوشش می‌دهد و در برابر مسائل اجتماعی منفعل است. دین سکولار یا به قولی اسلام رحمانی دینی که ظاهری جذاب دارد و باطنی پوشالی که حتی قدرت حفظ خودش را هم ندارد. حال امروز که دشمن از تخریب و حتی ترور حاج قاسم ناکام مانده، دست به تحریف او زده است. او که بی‌شرمانه و بزدلانه شخص او را ترور کرد امروز در پی حذف شخصیت حقیقی اوست. به‌هوش باشیم و بدانیم او فراجناحی بود اما به‌شدت انقلابی بود. اصلاً انقلابی و انقلابی‌گری خط قرمزش بود. جمهوری اسلامی را حرم می‌دانست و اطاعت از ولایت فقیه را یکی از شئون عاقبت بخیری. یادمان باشد خلق دوگانه‌های "امت و ملت" در وصف او حربه‌ی دشمن است. محدود کردن او تنها به عنوان یک قهرمان ملی حداقلی کردن اوست. 🍃او قهرمان ملت بود و الگوی مقاومت امت🍃 @AFKAREHOWZAVI
🔖مکتب حاج قاسم، تراز انقلابیگری ✍️آمنه عسکری منفرد، عضو تحریریه مجتهده امین امام‌خمینی (ره) بر پایه‌ی دین مبین اسلام و مکتب رهایی‌بخش آن و تمسک به اصول نابی همچون خط سرخ حسینی و در جهت تحقق عدالت علوی، خاستگاه شجره‌ی طیبه انقلاب اسلامی شد. انقلابی که به معنی واقعی کلمه، معجزه‌ی قرن به شمار می‌رود و از آن‌جاکه معجزه، تاثیری فرامرزی دارد، پیام فطری الهام‌بخش و سیال این مکتب که با اندکی خردورزی می‌تواند در جان‌ودل هر انسانی بنشیند، به مرزهای ایران اسلامی محدود نشد و طیف گسترده‌ای از آزادی خواهان شرق و غرب دنیا را با خود همراه نمود و فرهنگ و اندیشه‌ی انقلاب اسلامی را از ایران به سرزمین‌های دیگر صادر کرد، تا جایی‌که در عرصه‌ی مقاومت و شجاعت، ایران اسلامی را به «محور مقاومت اسلامی» در منطقه و شهید حاج قاسم سلیمانی را به «اسم رمز برانگیختگی بسیج مقاومت در دنیای اسلام» تبدیل کرد. سپهبد شهید قاسم سلیمانی عصاره‌ی ناب هشت سال دفاع مقدس بود که رهبر انقلاب در نخستین پیام خود به‌ مناسبت شهادت این شهید عزیز، او را شاگرد مکتب امام‌خمینی (ره)، فرزند انقلاب و نمونه‌ی انقلابیِ تراز، در مسیر پویش آرمان‌ها و ارزش‌های ایرانی اسلامی برای نسل جوان معرفی کرد. این شهید بزرگوار نمادِ تحققِ واقعی ارزش‌هایی نظیر؛ صدق و اخلاص، بصیرت و ولایتمداری بود که درواقع به‌عنوان نماد و نمایه‌ی مکتب سلیمانی بشمار می‌رود. ایشان درحالی از منظر رهبر انقلاب به‌عنوان «مکتب» معرفی شد که نماد و تحقق واقعی ارزش‌هایی چون مقاومت، ایثار و ازخودگذشتگی، اعتماد به وعده‌های الهی بود که همه‌ی این عوامل، در میدان مبارزه‌ی حق علیه باطل به‌خصوص داعش و رژیم صهیونیستی در او تجلی عینی پیدا کرد. مکتب حاج قاسم به همه فهماند که میدان مبارزه‌ی حق علیه باطل، طول و عرض جغرافیایی نمی‌شناسد و هر جای جهان که باشی همان‌جا خط مقدم نبرد حق و باطل است. می‌توان چنین ادعا کرد که جنس مکتب شهید سلیمانی بیش‌از آن‌که ناظر به میدان جنگ سخت باشد، از جنس گفتمانی است که اسارت ناشی از اندیشه‌ی استبداد و استکبار را در میدان مبارزه‌ی نرم، از پای ذهنیّت ملت‌ها برداشته، تا با خودآگاهی اسلامی، معنویت‌گرایی، تعهد و ایمان، شجاعت و تدبیر، ملت‌ها را به راه روشن عزتمندی و آزادگی رهنمون سازد. ایشان یک مجاهدِ دائمی بود که همواره اخلاص داشت و «انقلابی‌گری و انقلاب خط قرمز واقعی او بود. او در عالم انقلابیگری به شدت پایبند به انقلاب و خط مبارک و نورانی امام بود.» (بیانات رهبر انقلاب ۱۵تیر ۱۴۰۱). مکتب او نیز نمای کاملی از راه روشن انقلاب، جهتِ تحققِ «تمدن نوین اسلامی» و شکل‌گیری «امت واحده‌ای» است که در عصر انتظار، مقدمات ظهور منجی بشریت را فراهم می‌کند. @AFKAREHOWZAVI
🍃🌹 او قهرمان جنگ ها بود قلبی بزرگ و مهربان داشت چون کوه، سخت و پای برجا در سینه اش آتشفشان داشت تاریخ، مانندش ندیده آن سوتر از جغرافیا بود لبنان، فلسطین، شام، ایران در حیرتم؛ اهل کجا بود؟! با دشمن خونخوار، عمری در جبهه های جنگ، جنگید در غربت شام و فلسطین با داعش دلسنگ جنگید خود را فدای راه حق کرد تا آنکه شد سردار دل ها از او گرفته زیور امروز «فرماندهی» در کشور ما در سینه ی آزاد مردان دارد حضوری سبز دایم پاینده می ماند همیشه نام و مرام «حاج قاسم». 💠 💠 @shaeranehowzavi
🥀غم ثانیه‌ها ✍️ فاطمه شکیب رخ، عضو تحریریه مجتهده امین وای امشب که چقدر ثانیه‌ها غم دارند... لحظه‌های گذران، دل به تلاطم دارند... رفته بودی که مهیای خداوند بشوی سهم آن موشک و خمپارهٔ دشمن بشوی قدَمت سایهٔ سنگین به دل شیطان بود حلق بسته‌شدهٔ دشمن خلق الله بود کاش برگردی و بازم به حرم جان بدهی پرو بالی به دلِ رفته زحالم بدهی گو از آن روضهٔ ناگفته که مکشوفه نشد قدمی مانده به صبح بود که بشکفته نشد خون پاکی که ز تو ریخت، ره آوردی داشت حاصلِ نسل خراسانی قاسم را داشت @AFKAREHOWZAVI
🔖تشییع نامه پرده‌ی اول چهارده خرداد ۱۳۶۸ بود با صدای گریه‌ی پدر و مادرم از خواب بلند شدم. مادرم مثل مرغ پرکنده شده بود، با گریه و بی‌قراری داشت پیراهن مشکی پدرم را آماده می‌کرد. خواهر و برادرم از مدرسه برگشته بودند. خبر، تلخ و سنگین بود. امام امت، امام خمینی به ملکوت اعلی پیوسته بود. امامی که مُراد تمام مردم جنگ‌زده‌ی آن روزها بود. پدرم با چند نفر از اقوام و دوستانش راهی تهران شد. ما هم به همراه مادر جلوی تلویزیون نشستیم و با زمزمه‌های مادرم گریه کردیم. سیل جمعیتی بود که به سمت بهشت زهرا روانه شده بود. سه روز و سه شب برای وداع مردم با پیر و مرادشان در نظر گرفته بودند. جسم بی‌جان امام را در تابوتی شیشه‌ایی قرار داده بودند، تا مردم یک دل سیر با امام‌شان وداع کنند. سه روز و سه شب در بیابان‌های بهشت زهرا ماندند و گریه کردند و روضه خواندند و این شد باشکوه‌ترین تشییع تا آن زمان. پرده‌ی دوم صبح روز جمعه سیزدهم دی ماه ۱۳۹۸ خبر شهادت سردار را با صدای گریه‌های بلند همسرم که تا آن روز هیچ وقت شاهدش نبودم، شنیدم. قلبم در فشار غیر قابل تحملی بود. تلفن را برداشتم تا به مادرم خبر را برسانم، اما صدای مادرم با گریه همراه بود و این به معنای این بود که خبر را زوتر از من شنیده است. دقایقی نگذشته بود که سیل تماس‌ها جاری شد و اولین سؤالی که همه همراه با گریه می‌پرسیدند این بود: خبر شهادت حاج قاسم واقعیت دارد؟! تشییع سردار از روز شنبه ۱۴ تا چهارشنبه ۱۸ دی در شهرهای کاظمین، بغداد، نجف، کربلا، اهواز، مشهد، تهران، قم و کرمان نزدیک به پنج روز طول کشید و نهایتا پیکر مطهر او در نیمه شب ۱۸ دی در گلزار شهدای کرمان در مزاری که از قبل توسط خودشان مشخص شده بود آرام گرفت. پرده‌ی پایانی در طول این سی سال از رحلت امام خمینی تا شهادت سردار، علما و فضلای بسیاری به ملکوت اعلی پیوستند، اما تاریخ چهل ساله‌ی انقلاب با شکوه تر از این دو تشییع به خود ندید که این نشان از فتح قلوب این دو عزیز داشت. همان‌طور که حضرت آقا در سخنرانی خودشان فرمودند: سردار سلیمانی سردار دل‌ها بود. ✍🏻 زهرا کبیری پور @AFKAREHOWZAVI
✍️زهره قاسمی به خدا قسم که هرگز، غمت انتها ندارد پُرم از غم و شکایت، وطنم تو را ندارد دل آسمان تپیده، تن بی سرت که دیده چه شده است ماه گردون، نفس دعا ندارد پروبال مرغ مجنون، جلوی نگاه لیلی به جز از شرر کشیدن، هنر و بها ندارد گل لاله قد کشید از، قطرات غیرت تو پر از انفجار نوری، کفنت که جا ندارد سفرت شده دراز ای، پدر دلاور من چه شب بدی شد امشب، غزلم صفا ندارد... @AFKAREHOWZAVI
🥀ناآشنای،آشنا ✍️صدیقه عالیپور باز باران چشم، با ترانه دل‌تنگی و گوهرهای فراوان می‌خورد بر دشت خانه، برای عزیز سفرکرده، نام آشنا که دیر او را شناختیم. اما می‌دانی او که ناآشنایی برای مردم دیارش بود، آشنای عالم شد؛ چون برای خودش نمی‌جنگید، برای اسلام، شیعه و مسلمانی، حق ، عدالت و...درتکاپو وتلاش بود، نه ترس و واهمه‌ای داشت، نه اضطرابی و نه در پی شهرت و مقام بلکه خودش را وقف ایثار و مقاومت کرده بود، به درستی که او تربیت شده مکتب علوی ومالک اشتر زمان بود. دنبال شباهت می‌گردی، او عاشق علی و مطیع کلامش بود، معاویه‌های زمان را شناخته بود وبا شمشیر بر آن‌ها می‌تاخت، تا بار دیگر قرآن‌ها برنیزه نرود. باردیگر واقعه تلخی چون واقعه حره در مدینه برای دیگر مسلمانان رخ ندهد! @AFKAREHOWZAVI
روایت دست... اغلبِ گره ها را با دست باز میکنند و برای همین هم به شخصی که گره مشکلات دیگران را می گشاید،دستگیر می گویند... شهدا هم بعد از همنشینی سفره رزق الهی در عرش،دستشان برای دستگیری از اسیران کره خاکی بازتر و توانمندتر میشود.... چه خام اندیش بودند آنانی که با توطئه به شهادت رساندن سرداردلها، تصور کردند دست‌های کارگشای حاج قاسم را از یاری امام زمانش کوتاه کرده اند! دستهای جهادگر حاج قاسم،روی زمین خاکی دنیا جا ماند تا گواه صادق "حیّ بودن"مردی از تبار حلّاج صفتان برای همیشه تاریخ بشریت باشد! دستی که هنوز هم علمدار لشگر رهبر بینا ضمیری است که حاج قاسم را یک مکتب میداند ... "مکتب زمینه ساز ظهور" آری... عَلَم از دست علمدار،نیفتاده هنوز!! ✍️زهرا سعادت @AFKAREHOWZAVI
🍃مرد خدا ✍الهه دهقانی حاجی عاشق بود، عاشق خدا، به همین دلیل تمام کارهایش رنگ خدایی داشت. از کارهای شخصی گرفته تا ماموریتهای دولتی. همه‌جا رنگ خدا موج می‌زد. وقتی هدف انسان الهی باشد، ابعاد وجودیش وسعت پیدا می‌کند. رنگ و نژاد، زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان نمی‌شناسد. همه را به یک چشم نگاه می‌کند و برای همه ارزش و احترام قائل است. همانگونه که برای خانواده و هموطن خود دلسوزی می‌کند و خواستار صلاح و رستگاری آنان است، دوستار غیرهموطنش نیز هست و در بحبوبه‌ی خطر به یاریش می‌شتابد. از نظر او همه‌ی انسان‌ها برابرند و حق زندگی دارند. در هرکجا که مظلومی مورد ستم واقع شد باید به کمک او شتافت. او همواره خدا را حاضر و ناظر بر اعمالش می‌دید؛ به‌همین‌دلیل، زمانیکه با تیم همراهش برای انجام ماموریت در خانه‌ای سوری که اهالی‌اش آن را از ترس داعش ترک کرده بودند، مستقر شدند، بعد از اتمام ماموریت شماره‌ی همراه خود را روی یک برگه برای صاحبخانه یادداشت کرد تا حق او را ادا کند و از او حلالیت بطلبد. شاید به ذهن کمتر کسی برسد که در بحبوحه‌ی جنگ و در یک منزل متروکه هم ممکن است، حق‌الناسی به گردن انسان بماند. اما نفس محاسبه‌گر حاجی هیچ‌چیزی را نادیده نمی‌گرفت او مصداق "حاسِبوا قَبلَ اَن تُحاسبوا" بود. حاج قاسم نه‌تنها خود مرد عمل بود و در گفتار و رفتارش رنگ خدایی داشت بلکه در وصیت‌نامه‌اش به دیگران هم توصیه کرده‌ است که رنگ خدایی را بر هر رنگی ترجیح دهند. او اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت‌فقیه را مصداق رنگ خدا می‌داند. آری هرآنچه و هرکس رنگ خدایی گرفت، جاودانه باقی خواهد ماند. او نیز برای همیشه در قلبها سربلند و جاودان باقی می‌ماند. @AFKAREHOWZAVI
🍃علمدار ✍🏻 زهرا کبیری پور از جایم بلند می‌شوم وقت آن شده است که از شما چیزی بنویسم. چشمانم را می‌بندم. اشکِ حلقه زده در چشمانم از لا به لای پلک‌ها، بر گونه‌ام سُر می‌خورد. تا قبل از ساعت یک و بیست دقیقه‌ی بامداد سیزدهم دی ماه سال ۹۸ از شما چه می‌دانستم؟! دانسته‌هایم را زیر و رو می‌کنم. تمام دانسته‌هایم از شما در یک کلمه خلاصه می‌شود، امنیت! هر جا که نام شما تیتر اخبار آن روزها بود، کلمه‌ی امنیت در سرتاسر آن موج می‌زد. آن آرامش محض، آن اطمینانی که از چشمان شما بر قلب‌ها سرازیر می‌شد، آنچنان امنیتی را به ارمغان می‌آورد که قابل وصف نیست. حتما تمام علمدارها این گونه‌اند. عباس هم وقتی بود، امنیت در تمام خیمه‌ها پا بر جا بود. دخترانِ کربلا شب‌ها با یادآوری اینکه هنوز عمو عباس هست و علمش، چشمانشان را در آرامشی محض به روی شب می‌بستند. عباس که بود دل زینب هم قرص و محکم بود. عباس که بود حسین نیز خیالش راحت بود. علمدار کربلا، نوید امنیت و آرامش بود. علمدار ما نیز علمدار کربلا عباس که رفت. خیمه‌ها سوخت. حسین شهید شد. زینب اسیر. دختران آواره. علمدار ما هم که رفت. فکر و خیال دخترانمان غارت شد. خیمه‌های عزایمان را به آتش کشیدند. عفت و حیای دخترانمان را ربودند. تو نبودی حاج قاسم حریم حرم‌هایمان با خون شهدا گلگون شد. حالا که تو به آسمان رسیدی حالا که امام حسین را دیدی به سیدالشهداء بگو این کشور دیگر علمدار ندارد، دریابشان. @AFKAREHOWZAVI
خبر شهادت ✍️فاطمه میری دیشب را نخوابیدم. از ترس سه سال پیش، از ترسی که صبحش خبر شهادتت تو باشد. ترس شنیدن خبر بد خبر شهادت تکه‌ای از جان وطن. ترسیدم از خوابی که ما را فرا گرفت و دشمنی که تو را از ما. اما بیدار شدیم از شهادتت، فهمیدیم دشمن تو شوخی ندارد. بیم ندارد که دستش را به خون عزیزان دلِ ایرانم تر کند. حاجی کجایی؟ دلم برایتان تنگ شده، خیلی. راستش را بگویم حسودی می‌کنم به مقام شما. دلم تنگ است برای خودم، دلم برای خودم می‌سوزد، چرا کاری نکردم برای ایران عزیزم، منِ ادعایی، قدمی برنداشتم قلمی نزدم. دلم مرگی بسان تو را می‌خواهد. حاجی به مردم شهرت حسودی می‌کنم که همشهری آنان بودی. حاجی! به محبت درون دل نوجوانم حسودی می‌کنم، حسودی می‌کنم که تو را بهتر از من شناخته. من حسودی می‌کنم به کل مردم ایران، که تو را دوست دارند. اما خوشحالم که دوست داشتنیِ من عزیز دل مردم است. خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید از حدیث دیگران والعزه لله جمیعا و عزت از آن خداست. برای عزتمندی هر چه بیشتر مردمان نجیب ایران دعا کن. تو که آن بالا نشستی و متنعم به خوان حضرت زهرا(س) هستی، برای مرگ ما هم دعا کن. مرگی چنین میانه میدانم آرزوست. @AFKAREHOWZAVI
📌وقتی قلم به مدار انسانیت نچرخد امروز ۱۳ دی سالروز شهادت بزرگ مردی بنام قاسم سلیمانی بود مردی که فراتر از مرزها قدم می گذاشت تا معرف مردانگی و غیرت ایرانی مسلمان به مظلومان جهان باشد.. اما چه می شود که در گرامی داشت اسطوره ای ملی چو او، قلم برخی روزنامه نگاران این سرزمین، به تسلیتی نمی چرخد؟! در حالی که سوگواری جانانه ی مردمی از جنس انقلاب، سعی در جبران جای خالی معرفت نداشته مدعیان می کند!!! ما کجا بدنبال ریشه معضل های فرهنگی و اخلاقی فعلی می گردیم در حالی که نگارش با بی اخلاقی عده‌ای از قلم بدستان پیمان بسته! چرا جایگاه ادب و اخلاق، با چنین نزولی در جامعه مواجه گردید؟ مسیر را اشتباه نرویم بسیاری از کج روهای جوانان امروزی از پشت تفکر و نوشتار همین مدعیان اندیشه است که سر به آسمان کشیده! پی نوشت:عکس مربوط به عزاداری ملت غیور در کرمان است. ✍🏻فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI
«هر چه دارم، از مادرم دارم» ✍آمنه عسکری منفرد روزهای کودکی‌ام قرین شده بود با روزهای دفاع مقدس. همان روزهایی که اغلب اوقات پدرم به خاطر حضور در جبهه‌ها حضور فیزیکی در خانه نداشت، اما به خاطر توجهات و رسیدگی های عاشقانه مادر، جای خالی‌اش، کمتر ما را آزار می‌داد. راستش، بیشتر دلتنگی‌ بود که گاهی امانمان نمی‌داد و باعث می‌شد با گریه‌ و بهانه‌جویی‌های گاه و بی‌گاه، مادر صبور و عاشق را هم بی‌تاب دیدار روی ماهش کنیم. هر چه بزرگتر می‌شدم بیشتر احوالات مادرم و خانمهایی چون او توجهم را جلب می‌کرد. خانمهای به ظاهر ساده، بی‌آلایش و بی‌مدعا؛ اما فکور، قوی، متعهد و انقلابی. همانها که از روزهای ابتدایی انقلاب، با خدا عهد بسته، همراه و هم‌قدم همسرانشان شدند و با وجود فرزندان خردسال، از صحنه‌های حضور در راهپیماییها و تظاهرات انقلابی دور نمی‌شدند و تا روزهای جنگ و دفاع مقدس، خوبِ خوب آبدیده شده بودند. اصلا انگار جنس این خانمها، از پولاد است اما پولادی که ظاهری به درخشندگی الماس و به عِطر و لطافت گلهای یاس دارد. او که در خانه، انیسی همراه است که گرد خستگی و تلاطم‌های زمانه را می زداید و قلب و جانِ مرد خانه را تسکین می‌دهد و روح و جسمِ فرزندان را نوازش می‌کند، همان اندازه بااراده و ایمان در میدان مبارزات انقلابی، چون کوه استوار است. اصلا بهتر است او را به رودی روان تشبیه کنم که هم جریان دارد و هم جریان ساز است، سنگهای کوچک و بزرگی که سر راهش قرار می‌گیرند، یا با او همراه می‌شوند و چند قدم جلوتر از پا می‌افتند یا از همان ابتدای مسیر، تسلیم سیلان و جریان آب رود می‌شوند. آبی که مایه‌ی حیات است و سرچشمه‌ی پاکی‌ها... همه‌ی بچه‌ها از همان دوران کودکی، عاشق نوازشهای گرم و صدای محبت آمیز مادر می‌شوند و اگرچه گاه به اقتضای احوالات نوجوانی و غرور بی‌جای جوانی، می‌‌خواهند خودی نشان دهند، اما همه خوب می‌دانند حضور این فرشته‌ی آسمانی است که سنگ تراز خانه را همیشه ترازِ تراز نگه می‌دارد، طوری‌که هم جان و تن خسته‌ی مرد خانه را، مایه‌ی آرامش است و هم بدقلقی‌های گاه و بی‌گاه فرزندان را سامان می‌بخشد و با سرانگشتان ظریف زنانه‌اش، رشته‌های گره‌خورده و در هم تنیده‌ی زندگی را چنان سرو سامان می‌دهد که آب از آب تکان نمی‌خورد. درست مثل مادرم در روزهای نبود پدر در خانه! در همان روزهای دفاع مقدس که با قلبی پر تپش و پر التهاب، لباس رزم بر تن برادر تازه جوانم کرد و او را به خدای حسین سپرد. هنوز یادم هست که چطور با عشق و دلهره برادر ۱۶ساله‌ام را به قرآن سپرد و تمام وابستگی‌های مادرانه‌اش را با کاسه‌ی آبی که از عطر گلبرگهای یاسِ رازقی باغچه، معطر شده بود، پشت‌سرش ریخت. حالا که خودم مادر شدم، میفهمم که قطعا مادرم با این کار، چقدر بزرگ شد. بزرگ نه به اندازه و مقدار که به رتبه و درجه در نزد پروردگار. همه‌ی زنانی که با عشق، همسران و پدران و برادران و پسرانشان را راهیِ میدان‌های جنگ با استکبار می‌کردند و رنجِ مقدسِ پاسداری از حریم خانه را به دوش می‌کشیدند تا در حفظ انقلاب و اسلام ادای تکلیف کنند. درست مانند همسران و مادران شهدای مدافع حرم خانم زینب (سلام‌الله علیها) که از تربیت شده دامان پرمهر مادرانی بزرگ از جنس پولاد بودند. ظریفی می‌گفت :«اگه زن باشی، اگر مادر باشی میفهمی که مادرخیلی حواسش به تو هست. خوب سفارشت میکنه که زیبا و اربا اربا در محضر رب الارباب حاضر بشی. شاهد دارم...حسینش را ببین...حاج قاسمش را ببین...» این کلام خیلی به جانم نشست و قلبم را تکان داد و دوباره من را برد پیش این عکس... و باز سوالهایی از جنس نور و عشق. عکس مادر شهید سلیمانی که به راستی خود او چگونه بود؟ چگونه زنانگی‌اش را زیسته بود که مادرانه توانست چنین گوهری در دامان پاکش تربیت کند؟ مگر خدا به او چه توان و قدرتی داده که از کنج خانه و انجام تکلیف زنانه‌اش می‌تواند این‌اندازه بزرگ، باعظمت، پرقدرت، باصلابت و تاثیر گذار باشد؟ او هم خود بزرگ است و هم می‌تواند مردانی بزرگ تربیت کند که معادلات عالم مادی را برهم زند و سربازانی از جنس حاج‌قاسم برای امامش تربیت کند؟ به راستی «زن» کیست؟ قدر و رتبه‌ی «مادری» تا کجاست؟ چرا شهدایی همچون شهید سلیمانی معتقدند هر چه دارند، از مادرشان دارند؟! @AFKAREHOWZAVI