#حکایت_خوبان
سفیر رضاخان و رفتار سید ابوالحسن با او
هدایایی از طرف رضاخان آورده بود. عینک، عصای مزین به طلا و مقداری پول که پس از ابلاغ سلام رضاخان تقدیم سید کرد و گفت: «ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.» سید فرمود: «لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم، بردارید و ببرید.» هرچه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت و آنان رفتند. آقا فرمود: «میخواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به اذیت و آزار آنان بپردازند.» به فاصله کمی، مرد عربی وارد شد. دست آقا را بوسید. مقدار زیاد، پول تقدیم آقا کرد و رفت. سید فرمود: «آقای علیاری! اگر من آن پول را گرفته بودم، حال خداوند چنین پول پاک و طاهری را نصیبم نمیکرد.»
منبع: سیره علما
راوی: آیتالله میرزاعلی غروی علیاری
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
پیادهروی مثل امام موسی صدر
وقتیکه امام موسی با پای پیاده از نجف به کربلا میرفت، در این سفر، حضوری عاشقانه داشت. در وقت دعا و زیارت عاشورا، از همه باحالتر بود و هنگام گریه، چشمانش از شدت گریه سرخ میشد. وقتی نوبت ذکر مصیبت و خواندن اشعار و نوحهسرایی به او میرسید، با حال جانکاهی در مصیبت اهلبیت (ع) اشعار فارسی و عربی فصیحی میخواند.
هنگام کار و حمل اثاثیه سفر، وی بیش از همه کار میکرد و هنگام شوخی و مزاح، مزاحهایی بیان میکرد که بعد علمی و اخلاقی جالبی داشت.
منبع: فارس
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
کوچکی در عین بزرگی
من آن لحظه را اصلاً از یادم نمیبرم... داشتم در مسجد برای امتحان فردا مطالعه میکردم که حاجآقا وارد شد؛ «داری چه کار میکنی؟» دارم کتاب میخونم. «کتابت را بده.» از همان صفحهای که جلویم باز بود، سؤالی پرسیدند؛ جوابش را نمیدانستم و...! گفتند: «پس کتاب نمیخوانی، کتاب میبینی! یک صفحه انتخاب کن. یک بار من میخونم، شما از من سؤال بپرس، یک بار هم شما بخوان، من میپرسم.»
این صحنه را هِی با خودم تکرار میکنم؛ مجتهد روحانی مسجد جلیلی و یکی از مبارزانِ ترازِ اول و زنداندیده انقلاب، حالا خودش را کوچک کرده... کوچکِ کوچک؛ تا «منِ نوجوان» با او بزرگی کنم.
منبع: کتاب پدرانه، مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
جواب نخواهم داد!
فرستاده محمد پهلوي به نجف آمده است تا از آب گلآلود، ماهي بگيرد. ماجرا ازاینقرار است كه مرجع بزرگ مسلمان آيتاللهالعظمي حكيم از دنيا رفته است و حکومت پهلوي قصد دارد با فرستادن پيام تسليت به يكي از مراجع بزرگ نجف و دريافت جواب، ذهن مردم مسلمان را متوجه خود سازد.
فرستاده پهلوي كه حسب سفارشهاي دريافتي بايد سعي كند نظر موافق آیتالله خوئي را جلب كند خدمت ايشان ميرسد و عرض میکند: «حضرت آقا اعلیحضرت قصد دارند به مناسبت درگذشت آقاي حكيم براي شما پيام تسليت بفرستند، البته بهشرط آنكه ...»
ميفرمايد: «بهشرط چي؟» ميگويد: «بهشرط آنكه حضرتعالی هم لطف كنيد و پاسخي درخور به آن بدهيد!»
میفرماید: «نيازي به پيام نيست. ارسال هم شود، جوابي نخواهم داد!» شجاعت مثالزدنی آقا، فرستاده پادشاه را به شگفتی آورد.
منبع: منبرک
آیتالله سید ابوالقاسم خوئی
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
پشت در مکتبخانه
شهيد مطهري از سن ۵ سالگي اشتياق و علاقه خود را به مکتبخانه و درس نشان ميداد، بهطوریکه در يک شب مهتابي که نور ماه حياط را روشن کرده بود، او به خيال اينکه صبح شده است، دفتر و کتابش را برداشته، بهسوی مکتبخانه روان شد. هنگاميکه با در بسته مکتبخانه مواجه گرديد، همانجا به خواب رفت. صبح فردا پدر و مادر متوجه شدند که مرتضي در خانه نيست، با نگراني در کوي و برزن به دنبالش گشتند و سرانجام او را در پشت مکتبخانه درحالیکه آرام خوابيده بود، يافتند.
منبع: تبیان
علامه شهید مرتضی مطهری (ره)
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
احترام به قرآن
در یکی از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبهرویم. میخواستم کتاب دیگری را باز کنم، امّا چون احتمال داشت آن صفحه موردنظر قرآن بسته شود و آن را گم کنم، قرآن را پشتورو روی زمین نهادم. علامه طباطبایی که نگاه میکرد، فوری قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت: «دیگر از این کارها نکنید.»
منبع: خبرگزاری تسنیم
راوی: حجتالاسلام سید محمدباقر موسوی همدانی
مفسر بزرگ قرآن، علامه سید محمدحسین طباطبایی
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
اهل محاسبه باشیم
ما باید اهل محاسبه باشیم، هرچند اهل توبه نباشیم و تدارک نکنیم، خودِ محاسبه مطلوب است. اگر بدانیم فلان روز حسینی و فلان روز یزیدی هستیم، بهتر از این است که اصلاً ندانیم یزیدی هستیم یا حسینی. سرانجام ممکن است روزی به خود بیاییم و بخواهیم تدارک کنیم. با توجه به عیوب خویش و اصلاح آنها، فرصت رسیدگی بهحساب هر روز خود را نداریم، چه رسد به حساب مردم!
«أَفْضَلُ الناسِ مَنْ شَغَلَتْهُ مَعایبُهُ عَنْ عُیوبِ الناسِ؛ برترین مردم کسی است که پرداختن به عیوب خودش، او را از پرداختن به عیوب دیگران بازدارد.»۱
به فکر خود باشیم، خود را اصلاح کنیم. اگر به خود نرسیدیم و خود را اصلاح نکردیم، نمیتوانیم دیگران را اصلاح کنیم.
منبع: کتاب رحمت واسعه، ص ۱۷۲، به نقل از مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله بهجت
آيتالله محمدتقی بهجت فومنی
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
دردِ سینه
در اوایل دوران تحصیل، به ناراحتی سینه دچار شده بودم، حتی گاه از سینهام خون میآمد. سل مرض خطرناک آن دوران بود. بیماری من احتمال سل داشت، دکتر و دارو افاقه نمیکرد. یک روز تمام ذخیرههای خود را که از کار برایم باقیمانده بود، (حقوق روزی یک ریال میشد. نیمی از آن را خرج و نیم دیگر را ذخیره میکردم) صدقه دادم. شبهنگام در عالم رؤیا حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه را زیارت کردم و به ایشان التجا بردم. دست مبارک را بر سینهام کشید و فرمود: «این مریضی چیزی نیست، مهم مرضهای اخلاقی آدم است و اشاره به قلب میفرمود.» سینه بهبود یافت. بعد که به خدمت آیتالله میر سید علی حائری رسیده و جریان را بازگو کردم، خیلی تشویق فرمود و اضافه کرد: «اما مواظب باش كه ناپرهيزي نكني.»
منبع: تارنمای رسمی آیتالله حقشناس (ره)
استاد بزرگ اخلاق، آیتالله میرزا عبدالکریم حقشناس (ره)
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
صبر کنید تا خانم بیایند
مرحومه خدیجه ثقفی همسر امام خمینی (ره) درباره نوع رفتار ایشان با خود گفته است: حضرت امام (ره) به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند، هیچ حرف بد یا زشتی به من نمیزدند... امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند.
همیشه جای خوب را به من تعارف میکردند، همیشه تا من سر سفره نمیآمدم، خوردن غذا را شروع نمیکردند، به بچهها هم میگفتند: صبر کنید تا خانم بیایند.
منبع: خبرگزاری فارس
امام خمینی (ره)
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
از توپ و تانک رژیم نترسیدم، از شما بترسم؟!
مهدی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی در خاطرهای نقل میکند: تقی شهرام (یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق) با پدر جلسه مخفی میگذارد، مسئله انشعاب سازمان را بیان میکند. بعد پدر را تهدید میکند اگر دست از حمایت از سازمان برداری میکشیمت.
آیتالله طالقانی جواب میدهد: «از توپ و تانکهای رژیم نترسیدم از شما بترسم؟!»
منبع: خبرگزاری فارس
آيتالله سيد محمود طالقانی، اولين امامجمعه تهران
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#عنایت_امام_زمان_به_مردم_ایران_
مرحوم سید عباس تهرانی نقل کرد:
برادرم یکی از روسای ارتش روس را در مهمان خانه ای دیده بود که از روی ناراحتی با صدای بلند فریاد می کشد و می گوید: #اقا_خوب_ولی_شماها_بد_
برادرم میگفت: نزد آن فرمانده نشستم، مترجم او مطالبش را به فارسی ترجمه میکرد. از او پرسیدم :مقصود او از این جمله چیست که آقاخوب ولی شماها بد؟ گفت :ما قصد داشتیم به ایران حمله کنیم، روزی که می خواستیم وارد مرز ایران شویم کشتی بزرگی را دیدیم سر راه ما ایستاده، این مطلب برای ما تازگی داشت زیرا قبلا بررسی کرده بودیم و چنین کشتی ندیده بودیم. نزدیک که امدیم مشاهده کردیم کسی در کشتی نیست، فقط آقایی روی بام کشتی مشغول عبادت است. وقتی به او رسیدیم به ما گفت :برگردید #ایران_صاحب_دارد_
ما کنار رفتیم و فکر کردیم شاید خیال باشد چشممان را مالیدیم و دوباره برگشتیم دیدیم همان کشتی با همان کیفیت موجود هست. به مرکز مخابره کردیم،دستورآمد که برگردید.
روزنه هایی ازعالم غیب (ایت الله خرازی) ص29، 28
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
فرزند شهید مطهری:
✨ از پدر پرسیدم چرااسمی از شما نیست؟ ولی دیگرانی که کمتر از شما برای انقلاب زحمت کشیدهاند خیلی از شما معروف ترند؟ خندید و گفت :((اینها که مهم نیست من کاری را که باید انجام بدهم . هر قدر هم کمتر مطرح شوم، راحت ترم.
سعی می کنم غیر ازموارد ضروری در اجتماعات حاضرنشوم)) .
خانه مطهر ص 46
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
خانم زهرامصطفوی:
✨امام به جهت تمیزی که دارند دمپایی های مختلفی دارند، یعنی پنج، شش تا دمپایی دارند. دمپایی اتاق، حیاط، و دستشویی ایشان همگی جداست.
یک روز من گفتم :شما میگویید ساده در صورتی که شش_هفت جفت دمپایی دارید، اما ما یک جفت داریم، گفتند: ((شما یک جفت دارید یک سال می پوشید من ۷ جفت دارم هفت سال می پوشم، اسراف نکردم. اما دمپایی که توی آشپزخانه می پوشم با توی اتاق فرق میکند. شما هم همین کار را بکنید)) .✨
کتاب مهر وقهر ص190
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#همسر_شهید_بهشتی
✨ به نشاط من و بچهها خیلی توجه داشت. در سالهای طاغوت، محیط های تفریحی، خیلی برای خانوادههای مذهبی مناسب نبود. او ما را سوار ماشین می کرد و به اطراف تهران، جاهای خلوت و خوش آب و هوا می برد و یکی، دو ساعتی قدم میزدیم. برای بچه ها شیرینی و بستنی میخرید و با آنها بازی می کرد تا خستگی هفته از تن شان بیرون برود و برای درس هفته بعد آماده باشند.✨
کتاب او یک ملت بود ص121
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
چرا باید نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟
شهید شیخ فضلالله نوری با شم قوی خود دستهای پنهان و مرموز دولت انگلیس را در غوغای مشروطه میدید و فریاد میزد: «اگر بنای مشروطه بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضوی از روس پول میگرفت و دیگری از انگلیس؟»
شیخ فضلالله نوری میپرسید: «اسلام دنیا را به عدل و شورا گرفت؛ آیا چه اتفاق افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید!»
منبع: روزنامه کیهان
۱۱ مرداد ۱۲۸۸ شهادت شیخ فضلاللّٰه نوری
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
سرابِ دنیا
در سالهای آخر عمر آیتالله کاشانی که شایعات و شانتاژها علیه ایشان به اوج خود رسیده بود، یکبار همراه ایشان برای نماز به مسجد پامنار رفتم. همینطور که زیر بغل ایشان را گرفتم که از پلهها بالا ببرم، به من گفتند: «پسر جان! ریاست و انزوای این دنیا هر دو سرابی بیش نیستند و هیچ ارزشی ندارند. روزی در همین مسجد، مردم برای بوسیدن دستم چنان فشار میآوردند که نزدیک بود دندههایم خرد شوند! اما امروز حتی به من سلام هم نمیکنند! اما این را بدان که اینها، هر دو سراب هستند و ارزش فکر کردن ندارند».
در روزهایی که شایعات و تبلیغات علیه پدرم در اوج خود بودند، ایشان مکرر میگفتند: «من خاک پای جدم امیرالمؤمنین (ع) هم نیستم که ۷۰ سال بر سر منابر، کوچه و بازار، ایشان را لعن کردند!»
------------------
در محضر عارفان
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
اسلام با صداقت رشد میکنه نه دروغ!
الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵ خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم میچسبه!
شهید بهشتی بدون تعلل گفت: «با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد میکنه نه دروغ!»
منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت به نقل از شبکه اطلاعرسانی راه دانا
آیتاللّٰه شهید سید محمد بهشتی
------------------
در محضر عارفان
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
۲۰ ساعت مطالعه در شبانهروز!
علامه امینی در کتابخانه یکی از شهرهای عراق به مطالعه پرداخته بود. چون این کتابخانه در هر شبانهروز تنها چهار ساعت بیشتر باز نبود و جناب امینی هم نمیتوانست بیش از چهار روز در آن شهر بماند، با توافقی كه میان وی و رئیس کتابخانه برقرار شده بود، علامه امینی هر روز به هنگام ظهر، یعنی ساعت تعطیل کتابخانه وارد آنجا میشد، کتابدار در را به روی او میبست تا روز بعد ساعت ۸ صبح که در را به رویش میگشود.
درنتیجه، او روزی بیست ساعت در این کتابخانه کار کرد و با لقمه نانی که همراه داشت و جرعه آبی که کتابدار در اختیارش میگذاشت، توانست از میان چهار هزار نسخه خطی، مأخذ دلخواه خود را بیابد.
بله. علامه امینی با چنین پشتکاری توانست کتاب گرانسنگ الغدیر را که شامل موثقترین و استوارترین مستندات در اثبات حقانیت امامت امیرالمؤمنین (ع) است، گردآوری کند.
منبع: منبرک
مرزبان حریم تشیع، علامه شیخ عبدالحسین امینی
------------------
در محضر عارفان
@aflaakyaan
#حکایت_خوبان
شوخیهای لازم
به یاد دارم جوانی به منزل ما آمد و سؤالی از پدرم پرسید ولی پدرم متوجه شد که سؤالی که این جوان مطرح کرده، سؤال اصلی او نیست، بلکه چیز دیگری میخواهد بپرسد، ولی ابهت ابوی موجب شده بود که نتواند سؤالش را بهدرستی بیان کند. پدرم به سؤال ایشان جواب نداد و شروع به صحبت کردن و احوالپرسی صمیمانه کرد و کمی هم با او شوخی کرد. به طوری که این جوان توانست سؤالات خود را مطرح کند. زمانی که او رفت، از پدرم پرسیدم این جوان را از قبل میشناختید؟ گفتند: «نه!»، گفتم پس چرا با او این شوخیها را کردید؟
گفت: «وقتی این جوان آمد به دلیل استرسی که داشت، نمیتوانست سؤال خود را بهدرستی بپرسد، ازاینرو سعی کردم با این رفتار شرایط را بهگونهای فراهم کنم که بتواند سؤال خود را مطرح کند.»
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه
راوی: حجتالاسلاموالمسلمین سید محمد سعیدی، فرزند شهید
------------------
در محضر عارفان
@aflaakyaan
یعیان بر سر زنید، شد عزای دیگری
کشته ی زهر جفا شد امام عسکری
از جفای معتمد، پر زخون دل ها شده
در عزای عسکری، سامره غوغا شده
شهادت امام حسن عسکری(ع) تسلیت باد
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
آقا ردای سَبزِ امامتت مُبارک
پوشیدَنِ لِباسِ خِلافَتت مُبارَک
ای آخرین ذَخیره زهراییِ حَسَن
آغاز روزگار اِمامتت مبارَک...
💐 سالروز آغاز امامت و زعامت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بر شیعیان جهان و تمامی آزادمردان دنیا مبارک باد.
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
✍️مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند: هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد.
بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد و دلی کند.
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
📌زمینه سازے ظـهور = قدمی برداریم
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
آیت الله مجتهدی فرمودند:
✨آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی امام جماعت مسجد گوهرشاد بودند. اذکار رکوع و سجود را هفت مرتبه میگفتند، صلوات و دعا های بعد از آن را هم می گفتند، اگر هم کسی یا الله میگفت دوباره همه این اذکار راتکرار میکردند، نماز ایشان آنقدر طولانی بود که شخصی گفت: مادرم در رکوع پنج شمع نذر کرده بود که آقا زودتر از رکوع بلند شود. یکی دیگر میگفت :اگر کسی اول نماز صبح ایشان برودغسل کند و برگردد به جماعت می رسد، از ایشان پرسیدند شما چرا رعایت اضعف مامومین را نمی کنید. فرمودند : اضعف از خودم کسی را نمی بینم، زیرا ایشان در آن موقع صد سال عمر داشتند✨.
آداب الطلاب ص378
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
#حکایتی_از_وجود_خدا
✨ حاج حسین خندق آبادی می فرمودند:روزی به حمام رفتم وقتی دلاک مرا کیسه میکشید تقاضای موعظه کرد، من گفتم :یک دستگاهی آمده از این طرف علف میریزی، از طرف دیگرش فرش و جوراب و لباس و کاپشن و ماست و کره و پنیر و سرشیر و چیزهای دیگر بیرون میآید. با تعجب پرسید چه دستگاهی است و چه کسی آن را ساخته است؟ گفتم: آن دستگاه گاو و گوسفند است و سازنده اش هم خدا است.✨
آداب الطلاب ص479
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan
آیت الله حق شناس (ره) :
✨شبی شیخ مرتضی زاهد را خواب دیدم در خدمت ایشان وارد مسجد جامع شدیم. با هم آمدیم تا به حوض مسجد رسیدیم. حوض مسجد یخ زده بود. شیخ مرتضی از روی آب کر یخ زده رد شد، ولی ما همه ترسیدیم و از کنار حوض حرکت کردیم. وقتی به ایشان رسیدیم، عرض کردیم شما چگونه به این مقام رسید ید، فرمود: با#انجام_واجبات_و_ترک_محرمات_
✨از خواب بیدارشدم. صبح خدمت ایشان رسیدم و خواب رد شدن ایشان از حوض را نقل کردم و پرسیدم :شما چگونه به این مقام رسیدی؟ ایشان گفت: با انجام واجبات و ترک محرمات.✨
گلشن ابرار ج8ص434
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
@aflaakyaan