#شھیدانهـ💔
قراربودراهتراادامهدهیم؛
ببخشیداملایمانضعیفبود؛
بهجایِ #راهت، #راحت نوشتیم...😔🖐🏻؛
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره📜
🌹پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت.
هرچند مادر از ما می پرسید:چرا ابراهیم مرخصی نمی آید؟
بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم!
🌹می گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیاد و...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم.
تا اینکه یکبار مادر آمد داخل اتاق.
روبروی عکس ابراهیم نشسته واشک میریخت!جلو آمدم. گفتم:چی شد!؟
گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم!
ابراهیم الان توی این اتاقه!
همینجاست...
🌹وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمانم که ابراهیم #شهید شده.
ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود.
چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت را بگوید.
🌹آن روز حال مادر به هم خورد.
ناراحتی قلبی اش شدیدتر شد و درسی سی یو بیمارستان بستری شد!
سال ها بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود.
به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست.
🌹هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت.
بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد ابراهیم اسیر نشده و شهید شد،مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر ؛ دکتر گفت : مادر شما هیچ مشکلی ندارند.بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟
🌹گفتم:یکی از پسرهایش دو سه ماهی است مفقود شده ؛دکتر گفت این یخ و برفک یخچال میخورد چون جگرش دارد میسوزد دکتر گفته بود ممکنه قلبش از داخل منفجر بشه.همینطور هم شد.
○|خاطرهاے از شهید💔
ابراهیم هادی🕊|○
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
رفتم اون گروه میخواستم لینکو به یکی ازدوستام بدم توگروهه اعلام کردم لینکو میخوام که مدیرش اومد پی وی
....
پروفایلشو چک میکردم اینکارخیلی اشتباهه
سر یکی ازخداحافظیا شوهر من گوشیمو برداشت و تمام چت های مارو خوند متاسفانه با اینکه هیچوقت بین من و اون آقا حرفای ممنوعه رد و بدل نشد اما همسرمن به شدت نسبت به من بی اعتماد شد اون شب یادمه شب نیمه شعبان بود ومن شکست همسرمو دیدم دیدم که چطوری اشک می ریخت 😭😭
ومیگفت من دوست داشتم من عاشقت بودم چرا بامن اینکارو کردی (من حامله بودم)همسرم برام آب قند آورد چون خیلی ترسیده بودم اون روز و هیچوقت یادم نمیره هنوزم که یادآوری میکنم تمام بدنم میلرزه
تایه مدت همسرم به شدت بمن بی اعتماد بود و به قول خودش تا منو نبخشید فکرش اروم نشد (البته ناگفته نماند همسرمن خیلی آدم قد ومغروریه من خیلی دوست داشتم بهم بیشتر توجه کنه یامن قهرکنم و اون بیاد منت کشی یا برام هدیه بخره وقتی میاد خونه برام گل بخره وخیلی چیزای دیگه که هرزنی دوست داره
متاسفانه زندگی ما خیلی زود رنگ روزمرگی دید و نمیخوام توجیه کنم اما بی ارتباط نیست رفتارهمسر با خیانت مخصوصا که همسر مذهبی هم باشه و بالذات اهل خیانت نباشه
همسرمن بیشتر درگیریاش مربوط به زندگی پدرومادرش بود بیش از حد خودشو درگیر زندگی اونا کرده بود به حدی که من ازشنبه منتظر آخر هفته بودم که اخرهفته هم ایشون میرفت مغازه پدرش و من ازشون بی بهره بودم
باتوجه به اینکه منزلمون نزدیک خونه پدرشوهرم اینا بود معنی استقلال نمیفهمیدم ،حتی من و همسرم هرمسافرتی باهم رفتیم باپدر و مادرش میرفتیم حتی اولین مشهدی که رفتیم دوران عقد با پدرومادرش رفتیم جوری بود که من حس میکردم زندگیمون وقف پدرومادرش شده و ازین ماجرا به شدت ناراحت بودم خلاصه همسرمن نمیتونست تعادل بین من وخانوادشو رعایت کنه!! واین خودش بسترسازاین بودکه من به سمت گوشی کشیده بشم وقتی با اون آقا چت میکردم اصلا برام مهم نبودکه شوهرم بهم بی توجهی کنه اصلا ازخدام بود سمت من نیاد )
بعداون ماجرا متاسفانه من باز با اون آقا ارتباط گرفتم تو اینستاگرام و پنهانی باهاش چت کردم اون مدام ابراز علاقه میکرد و میگفت بیا ببینمت اما من قبول نمیکردم یادمه یبار بهم گفت مریض شدم و برای مریضیم پنج میلیون پول لازم دارم من گفتم من همچین پولی ندارم گفت خطرناکه مریضیم واین حرفا اما من زیربارنرفتم و گفتم اگه همچین پولی داشتم دریغ نمیکردم میدونستم داره دروغ میگه
خلاصه این رابطه ادامه داشت اونم نصف ونیمه هرچن ماه یبارمیومد بهم سرمیزد من خیلی سراین عشق مجازی داغون شدم واقعا داشتم ذره به ذره اب میشدم
تا اینکه یه بار ازمن عکس بی حجاب خواست ومن قبول نکردم که اون آقا گفت پس حالا هرچیدیدی ازچشم خودت دیدی !!!
منم به خدا توکل کردم گفتم خدایا من برای رضایت تو بهش گفتم نه تو ام خودت مراقب من باش بااینکه خیلی ازتهدیدش ترسیدم چون اون آقا عکس هرچند باحجاب اما ازمن داشت که میتونست پخششون کنه 😱😞
باز اشتباهی که کردم این بود که بلاکش نکردم بعد این حرف باز اون آقا اومد و بازهم چت کردیم تا اینکه نمیدونم سرچه موضوعی باهم حرفمون شد واون بلاکم کرد این باعث شد جوری فراموشش کنم که انگار نه انگار سه سال دوسش داشتم
بعدها فهمیدم اون آقا باخانومای زیادی در ارتباط بوده وچه خوب شد که فریبشو نخوردم
خانوما میخواستم بگم صرف گروه مذهبی داشتن کسیو تطهیرنمیکنه مخصوصا که این فضا فضای مجازی ومیشه راحت میشه هر نقابی به صورت زد......
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️
✉️ #شاید_تلنگر👇
سلام خسته نباشید
من ۱۶ سالمه و چند ماهی میشه که ازدواج کردم
خانمی که گفتن تو گروه مختلط بودن
منم متاسفانه اینجوری بودم و خیلی وابسته به گوشی بودم طوری که اصلا دیگه مسجد نمیرفتم تو جمع دوستام شرکت نمیکردم یا اگرم تو جمعشون بودم فقد گوشی دستم جایی که میرفتم و نت نداشتم دیوونه میشدم دقیقا مثلا مادری که بچه پیشش نیست
من تو اون دوران با دوست پسر یکی از دوستای مجازیم اشنا شدم
دوستم بهم گفت ما میخوایم بهم بزنیم باهم و خیلی حالاش بد بود
پیوی دوست پسرش رو داد به من گفت برو باهاش حرف بزن و منم این کار رو کردم 😔😔
که ای کاش نمیکردم و از همونجا اشنایی من و اون اقا شروع شد به عنوان دوست نه به عنوان خواهر رو برادر باهم بودیم
خــیلی بابت این قضیه پشیمونم خیلی 😔😔
هرچی که میگذشت منو به اصطلاح اون،داداشم بیشتر بهم وابسته میشدیم
و.....
منم به واسطه،اون دوست مجازی رفتم گروه مختلط و با نامحرم چت کردم
و خیلی اشتباهات مرتکب شدم منی که حتی با نامحرم حرف نزده بودم
فقد خودمو گول میزدم
من دوبار رفتم راهیان نور
این بار که رفتم به شهدا خیلی قولا دادم که دور خیلی کارو خط بکشم!!
وقتی از راهیان برگشتیم کلا تغییر کردم. و بعد از یک ماه ازدواج کردم
واقعا خواست و اراده شهدا بود ازدواج من !!
الان که ازدواج کردم خیلی عذاب وجدان دارم با اینکه بعد ازدواج دیگه سمت اون کارا نرفتم ولی فکر به کارای گذشتم دیوونم میکنه !!
کسانی که پیام من رو میخونید برام دعا کنید تا به ارامش برسم
دعا کنید تا گذشته رو فراموش کنم
خواهشی که دارم همه زندگیتون رو نزارید پای مجازی
چون تهش تنها کسی که ضربه میخوره خودتونید!!
‼️‼️‼️‼️‼️‼️
🚫🚫🚫⛔️⛔️⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
حالا داره میفهمھ دلم..💔
داره واسه حـسين میزنہ
ⓙⓞⓘⓝ↴
🖤|→• @afsaranjangnarm_313
🎤حاج حسین #یکتا :
🎈✓جوان دیروز،✓جوان امروز،✓جوان فردا
جوان وسط #جنگِ سخت،جوان وسط جنگِ نرم، #جوان_عصرظهور
🎈جوان دیروز فرار میکرد بِره #جبهه..
دنبال این بود مادر پدرشو به هرطریقی #راضی کنه،شناسنامه شو📖 دستکاری میکرد که بِره جبهه..
🎈جوان دیروز با اینکه تو #خاکریز بود،شب🌙 قبل #عملیات درس میخوند📚..
🎈جوان دیروز دنبال #خدا بود..
دنبال این بود باخدا قاطی بشه💞.
باخدا #رفیق بشه..!!
🎈جوان دیروز #امام_زمان (عج) رو میخواست😔..
🎈سختی جنگِ سخت، باگریه های #نیمه_شب بچه ها،نرم میشد..!!
🎈جوان دیروز باگریه😭 نیمه شب معبر باز میکرد. #باضجه ش راه باز میکرد..
🎈جوان دیروز مثل #شهید_برونسی که #حضرت_زهرا(س) بهش میگفت چیکار کن..!
در جهاد اصغربا نگاه جهاد اکبرپیروز شدیم✌️.
🎈جوان امروز و #جهاد همه جانبه جنگ نرم.
#حضرت_آقا فرمودند:برویدوحقش را ادا کنید✊
🎈"شهید چمران: وقتی شیپور📣 جنگ زده میشود ، #مرد_از_نامرد شناخته میشود✔️.
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
{•🖤🔗•}
گفـٺ:
اولخودتـودرسـتکنبعدبروھیات:/
گفتـم:
چہبامـزه
پسبایدبگیماولسالمشوبعدبرودکتر !🚶♂
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
حسین↓
نزدطبیبرفتمودرمانتورانوشت
یڪکربلامـراببریخوبمیشم...🥀
#اربعین
ⓙⓞⓘⓝ↴
📱|→• @afsaranjangnarm_313