#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
بر فرض از دلیل و از اثبات بگذریم
قرآن تویی! چگونه از آیات بگذریم؟
روشنترین دلیل همین اشک جاری است
گیرم که از متون و عبارات بگذریم
ما را نبود تاب تماشا، عجیب نیست
از صفحههای مقتل اگر مات بگذریم
تفصیلِ بند بندِ مصیبت نمیکنیم
انگشترت...، ز شرح اشارات بگذریم
یک خط برای روضهی گودال کافی است:
زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم
ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم
از انتقام خون تو هیهات بگذریم
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #مرز_ما_عشق_است
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
با صدای روضهخوان رفتم به جایی سوخته
روضهخوان میخواند اما با صدایی سوخته
باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر
واژههایی آتشین، زلفِ رهایی سوخته
حرف سنگین است، سنگین؛ روضهخوان سربسته گفت:
کاش کوچکتر نبود از تیر، نایی سوخته
گفت: «میبینم یکی افتاده عریان» بعد گفت:
«کودکانی ماندهاند و خیمههایی سوخته
کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها
ذوالجناج آمد ولی با یالهایی سوخته»
هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند
باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته
آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا(س)» گرفت
عطر زهرا(س) میوزد از کربلایی سوخته
#جواد_شیخ_الاسلامی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #بی_تو_نبودن
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
نذر #حضرت_عباس_علیه_السلام
بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم
در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم
بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم
روحالقدس! دوباره بیا شاعری کنیم
حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو
از روزگار قافله با محتشم بگو
باید دوباره گفت چه با کاروان شده
زخمی هزار ساله هماکنون جوان شده
از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده
هنگامِ راهبستنِ آبِ روان شده
شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را
از سر بگیر روضهی شطّ فرات را:
قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا
برخاستهست بانگ کف دشمنان، هلا
آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا
بستهست راه آب صف دشمنان، هلا
شاها! وزیر اول دربار را بخوان
وقتش رسیده است علمدار را بخوان
دریای دردهای تو را ساحل است او
در شام غربتت قمر کامل است او
الحق که مرز بین حق و باطل است او
سقای کربلاست، ابوفاضل است او
دارد به سوی خیمهسرا مشک میبرد
دشمن به استقامت او رشک میبرد
در کربلا گذاشته سنگ تمام دست
آورده است تا دم آخر دوام دست
هرگز نخواست تا بکشد از امام دست
آورده است آب ولی با کدام دست؟
مشکی پر از فرات به دندان گرفته است
مجنون دوباره راه بیابان گرفته است
زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش
گویی هزار اسب دواندند بر تنش
گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش
دردا بگو چهها گذراندند بر تنش
ماندهست جای خالی یک دوست در حرم
طفلی هنوز منتظر اوست در حرم
طفلان بینوا چه کشیدند بعد از او
روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او
دل از دل فرات بریدند بعد از او
تا گوشهی خرابه رمیدند بعد از او
میخواست رود را بکشاند به خیمهها
خود را نه! مشک را برساند به خیمهها
ویرانه دشت معجزهآباد را ببین
در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین
گلبرگهای پرپر در باد را ببین
طوفان خطبهخوانی سجاد را ببین
ناگاه بانگ خطبهی زینب بلند شد
از قعر چاهها مه نخشب بلند شد
#محمد_شکری_فرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #گشایش
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
خدا گواه که حیرانم، حسین کیست؟ نمیدانم
حسین کیست؟ نمیدانم، خدا گواه که حیرانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که من از این نام
اگر نگویم و ننویسم، تمام عمر پشیمانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که در این ایام
مگر غمش کند آرامم، که من همیشه پریشانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که همه کفرم
اگر به دور سرش دل را، طوافوار نگردانم
حسین کیست؟ نمیدانم، فقط همین که خدای من!
دلم که میلرزد، دارم من از حسین تو میخوانم
#سید_علی_لواسانی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #صبح_زود
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها
مجموعه شعر: #بی_تو_نبودن
شاعر: #جواد_شیخ_الاسلامی
انتشارات: #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چه در خوشخدمتیشان خوب میکوشند بعضیها
لباسی را که دشمن دوخت میپوشند بعضیها
هنوز این فتنه بیدار است، بیدار است، پنهانیست
نه خوابیدند بعضیها، نه بیهوشند بعضیها
«شتر دیدی ندیدی» چیست؟ وقتی باز میبینیم
هنوز از بچهاُشتر شیر میدوشند بعضیها
خدا را شکر قیصرهایمان هستند و برجایند
چه باک از این که خود را مفت بفروشند بعضیها؟
نگو، اینها پیِ وهماند، حرفت را نمیفهمند
به اين دلخوش نبايد شد كه خرگوشند بعضیها
اگر اينان نمیخواهند از این بیراهه برگردند
قضاوت با شما؛ جويند يا لوشند* بعضیها؟
* لوش: گِل و لای تهِ جویها.
#جواد_شیخ_الاسلامی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #بی_تو_نبودن
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha