امشب که وسط بحث با بچها بودم سر اینکه "من همیشه به اون تکیه میکنم" ، میگفتن که غیرممکنه. ولی فکر کنم واقعا دربرابر تو غیرممکن نباشه. انگار مثل خانوادمی. دعوا کردیم ولی هنوز راها بازه، از هم متنفریم ولی راها بازه، گند زدیم تو زندگی هم ولی راها بازه، چرا همیشه راهارو برام باز میذاری؟ چرا همیشه امیدتو جمع میکنی و میریزیش تو قلب من؟
امشب داشتم فکرمیکردم حتی اگه دیروز محکم زده باشی توی گوشم، امروز که به بنبست بخورم زنگمیزنم و میگم خونهای؟ میشه بیام پیشت؟ مامانم رام نمیده. و تو بازم کتری رو میذاری جوش بیاد تا برسم .)
شاید تو زندگیم اشتباهای زیادی کرده باشم ولی هیچوقت وقتی یکی داشت برام از خودش میگذشت نرفتم به دوستام بگم که وای اینو کجای دلم بذارم
شاید تو زندگیم اشتباهای زیادی کرده باشم ولی هیچوقت جوری رفتار نکردم که بهترین دوستم بترسه از اینکه کنارمه
شاید تو زندگیم اشتباهای زیادی کرده باشم ولی هیچ وقت به یه بدبخت تو بدترین برهه زمانی زندگیش که بهم اعتماد کرده بود نگفتم که درداتو واسه خودت نگه دار
آره خوبی، قشنگی، عزیزی، ولی از دور
تو بذار برو منو. هرکاریم کردم عزیزم، وظیفم بود .
آره تو تهِ بزرگی نجابت وجناتی،
تو ته اختلاف طبقاتی ، ما ته چاه ؛
تو پرنور، تو خودِ ماه تو تهِ دریا،
ما اما جلو شما قطراتیم .
تو ته نور ، ته پاکی و احساس
من اونی فدات شد چون دلش خواست.
تو ته خوب، تهِ حساس ،
من همونم که تو عشقت داره وسواس .
من بعد از اینکه تصمیم میگیرم خوشحال باشم و همه چیو بگیرم به کتف چپم همون لحظه مامانم:
از این به بعد اگه حالتون بد شد به جای اینکه فکرکنید چه چیز بدی خوردید به این فکر کنید که چه کار بدی کردید/دل کیو شکستید
ممنون