eitaa logo
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
150 دنبال‌کننده
147 عکس
31 ویدیو
2 فایل
You made me hate this city . https://daigo.ir/secret/21380842165
مشاهده در ایتا
دانلود
(هرثانیه ممکنه بگم گور بابای درس، سریال ببینم، نقاشی بکشم، کتاب بخونم و بخوابم)
حالا درسته من غر می‌زنم، ولی برام دوست‌داشتنیه. اینکه تب می‌کنم و رو پاهام آب یخ نگه می‌دارم و دوست‌دارم. وقتی که آب شیر خیلی داغه و دلم نمی‌خواد دستمو از زیرش بکشم کنار خوش می‌گذره. وقتی که هزارتا قرص و دارو سرماخوردگی می‌خورم و با سر سنگین کل روز و عمیق می‌خوابم برام لذت‌بخشه. اینکه سردم می‌شه و میرم زیر لحاف سنگین واقعا حس زندگی می‌ده. بخور آب داغ با اون داروی تندی که تو آبه رو دوست‌دارم‌. از صدای غرغره کردن آب‌نمک خوشم میاد. اینکه هنوز مثل بچگیم بالای شلغم و می‌برم و توش چاله می‌سازم و عسل می‌ریزم و در شلغم و می‌ذارم، و بعد پنج‌شیش ساعت می‌خورمش بهم کیف می‌ده. (من دیوونه نیستم، فقط دارم سعی می‌کنم دلیل کافی پیدا کنم)
واقعا ویسای بهار >>>>>>>>>
هدایت شده از 𓏲 𝗨𝘀 ִֶָ ࣪ ִ˚.༄ 🎄
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی تو آیینه‌ست که نمیشناسیش .
So if you really wanna know When I'm away from you , I'm happier than ever .
And the stars are always here.
خودمو هدر دادم
بچها من یه روز تمام آدم هایی رو که کمتر تلاش کردن، ولی نشستن به جای کسایی که خیلی خیلی بیشتر تلاش کردن، و جاشونو پر کردن، از جمله کسایی که سهمیه‌ی اینطوری دارن رو میبندم به تردمیل تا بدوعن و بدوعن و بدوعن و هیچ‌وقت نرسن. بدوعن و از گشنگی و تشنگی و خستگی بمیرن .
چی‌شد که انبوهی از آدم‌ها بی‌وجدان شدن ؟
می‌دونم که داشتی اذیت می‌شدی راستش یه‌جورایی منم همین‌طور؛ ولی حسش شبیه این بود که انگار توی بهشت بودم .
آدم‌ها فکر‌می‌کنند که لازم نیست به خودشان سر بزنند. آدم ها فکر می‌کنند چون کنارِ خودشان به‌خواب می‌روند و از خواب بیدار می‌شوند، دیگر اهمیتی ندارد که باخودشان حرف بزنند و حال‌ش را بپرسند‌. فکر‌می‌کنند چون آن را احساس کرده‌اند، حالا کامل می‌دانند که چه حالی دارد. اما متوجه خواهند شد، که سال‌هاست خودشان را ندیده‌اند. سال‌هاست که نمی‌دانند ترس‌هایش، خوشحالی‌َش، غم‌هایش، زخم‌هایش، علایقش، واقعا چه‌چیزهایی هستند. آدم ها سال‌هاست که خود را گم‌‌کرده اند و همگی لباس‌هایی رنگارنگ و تو خالی هستند که در خیابان ها سردرگم راه می‌روند. لباس‌هایی که می‌خواستند جان داشته باشند. همه دارایی ها و دانایی هایی هستیم که می‌‌خواستیم مالِ یک انسان باشیم. مالِ یک مغز. مالِ یک دست. می‌خواستیم یک "من" باشیم؛ "من"،همانی که سال‌ها گمش کرده‌ایم . راستش ، در خیابان نیست. بیا جای‌دیگری را دنبالش بگردیم...