هدایت شده از first of March
از وسطِ گریههای بیصدا ، از پشت چینِ پردهها ، میاد خدا .
من همیشه میتونم ببخشم، همیشه زود میبخشم و قلبمو از سنگینیش راحت میکنم. ولی تورو خیلی وقته انداختم ته ته زبالههای افکارم و نمیتونم حتی بهش فکر کنم که ببخشمت. و این واقعا بهم حس حقارت میده. واقعا حس حقارت میکنم که نمیتونم ببخشمت.
چجوری وقتی میبینی بار روی دوشم چقدر سنگینه، انقدر سنگین میشی و تلنبار میشی روش ؟
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
چجوری وقتی میبینی بار روی دوشم چقدر سنگینه، انقدر سنگین میشی و تلنبار میشی روش ؟
(بعدش همیشه جبرانش میکنی، لال میشم)