تعداد موضوعهای حلنشده ای که میفرستمشون ته مغزم تا یه روز سراغشون برم و حلشون کنم داره از تعداد موهای سرم بیشتر میشه.
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
,, The smile that you gave me even when you felt like dying ,,
باشه ولی من نداده بودم خودمو بهت که خرابش کنی و همونجوریکه میخوای بسازیش و بعدش پرتش کنی تو سطل آشغال و بگی بهدردت نمیخوره. بگو چیکار کنم الان با این منِ زخموزیلیِ رها شده؟