راستش فکر کنم روز بدی داشتم. قهوه رو رد کردم، پنج قسمت سریال دیدم، پردهی اتاقم کشیدهست، خاک گلام خشکن، فکر کنم از صبح همینجا کف زمین دراز کشیدم. و شاید پنج ساعت از وقتی که خورشید توی آسمون بود رو خوابیدم. ناخونام و از ته گرفتم. بیشتر از یک ساعت توی حموم بودم. سفیدهی چشمم خونی شده. و برای بار سوم توی روز دارم هدفونم رو شارژ میکنم.