یادته پرسیدی چرا هرجا میرم کاموا و قلاب و باخودم میارم؟ بهت گفتم همینجوری، ولی فقط بخاطر اینه که اگه توی جمع کسی حرفی باهام نداشته باشه، معذب کنندهست که به یهجا زل بزنم یا برم تو گوشی. بافتن نجاتم میده .
امروز یه غریبه ازم پرسید چرا معده درد داری؟ گفتم نمیدونم، ولی یاد اون شبایی افتادم که مثل جنازه برمیگشتم خونه ولی لیوان لیوان قهوه میخوردم که یه وقت وسط حرف زدن با تو خوابم نبره و بتونم تا صبح بیدار بمونم .
(چیزهایی که هیچوقت نمیفهمی)