دلم برای اون دختربچه با موهای قارچی، که اون طرف خیابون تو پارک بازی میکرد و همیشه دلش میخواست با بچههایی که لباس آبی تنشونه دوست بشه، تنگ شده .
امشب که وسط بحث با بچها بودم سر اینکه "من همیشه به اون تکیه میکنم" ، میگفتن که غیرممکنه. ولی فکر کنم واقعا دربرابر تو غیرممکن نباشه. انگار مثل خانوادمی. دعوا کردیم ولی هنوز راها بازه، از هم متنفریم ولی راها بازه، گند زدیم تو زندگی هم ولی راها بازه، چرا همیشه راهارو برام باز میذاری؟ چرا همیشه امیدتو جمع میکنی و میریزیش تو قلب من؟
امشب داشتم فکرمیکردم حتی اگه دیروز محکم زده باشی توی گوشم، امروز که به بنبست بخورم زنگمیزنم و میگم خونهای؟ میشه بیام پیشت؟ مامانم رام نمیده. و تو بازم کتری رو میذاری جوش بیاد تا برسم .)
شاید تو زندگیم اشتباهای زیادی کرده باشم ولی هیچوقت وقتی یکی داشت برام از خودش میگذشت نرفتم به دوستام بگم که وای اینو کجای دلم بذارم
شاید تو زندگیم اشتباهای زیادی کرده باشم ولی هیچوقت جوری رفتار نکردم که بهترین دوستم بترسه از اینکه کنارمه
شاید تو زندگیم اشتباهای زیادی کرده باشم ولی هیچ وقت به یه بدبخت تو بدترین برهه زمانی زندگیش که بهم اعتماد کرده بود نگفتم که درداتو واسه خودت نگه دار