💠 #سیره_امام | عابد پانزده ساله
🔶 خویشاوندان امام که از پانزده سالگی با ایشان بودند، می گفتند: «از پانزده سالگی ایشان که ما در خمین بودیم، آقا یک چراغ موشی کوچک می گرفتند و می رفتند به یک قسمت دیگر که هیچ کس بیدار نشود و نماز شب می خواندند.» خانم می گویند: «تا حالا نشده که من از نماز شب ایشان بیدار شوم.» چون چراغ را مطلقاً روشن نمی کردند. نه چراغ اتاق را روشن می کردند، نه چراغ راهرو را و نه حتی چراغ دستشویی را. برای اینکه کسی بیدار نشود، هنگام وضوی نماز شب، یک ابر زیر شیر می گذاشتند که آب چکه نکند و صدای آن کسی را بیدار نکند.
✅️@agha_ruhollah
سیره انبیای عظام، خصوصاً نبی اکرم و اصحابش در طول تاریخ، فدا شدن در راه اسلام بوده است و مردم ما هم این سیره را پیش گرفته و از آنان تبعیت میکنند.
این زمزمههایی که گاهی میشود مبنی بر اینکه گرفتاری زیاد است و- مثلًا- گرانی زیاد شده است و مردم دلسرد شدهاند، بیاساس است.
این چیزی نیست جز اینکه این انقلاب، اسلامی و مربوط به اسلام است. اگر این انقلاب مثل سایر انقلابها مربوط به طایفه و حزبی خاص بود و یا عدهای با کودتا قدرت را به دست میگرفتند، ممکن نبود که ملت این طور یکپارچه دنبالش حرکت کنند و از آنها حمایت کنند و این نعمتی است که اسلام به ما عنایت فرموده و ما باید قدر این عنایت خدا را بدانیم.
امام خمینی (ره)؛ 03 آذر 1361
✅️@agha_ruhollah
💠 #سیره_امام | انس با دوستان
🔶 امام در زمان جوانی، طلبۀ خشکی نبودند که همیشه مثلاً روزه بگیرند و ذکر بگویند و نخندند و تفریح نکنند. تفریح هم داشتند، تفریحاتی نظیر اینکه شبهای پنج شنبه دور هم جمع بشوند و یک طاس کبابی درست کنند یا در مدرسه یک کته ای درست کنند.
ایشان این جلسات را مایۀ نوعی کمک و ورزیدگی ذهن و آمادگی آن می دانست. یک روز ایشان می فرمود: «در دوران جوانی، پنجشنبه و جمعه ای بر ما نگذشت مگر این که با دوستان جلسۀ انسی تشکیل می دادیم و به خارج از قم و بیشتر به سوی جمکران می رفتیم. در فصل برف و بارانی در حجره خود به برنامه انسی اشتغال می ورزیدیم و هنگامی که صدای مؤذن به گوش می رسید همگی به نماز می ایستادیم» (شهید فضل الله محلاتی، آیت الله جعفر سبحانی)
✅️@agha_ruhollah
مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم. و شما می دانید که من به شما عشق می ورزم؛ و شما را می شناسم؛ شما هم مرا می شناسید.
در شرایط کنونی آنچه موجب امر (پذیرش قطعنامه) شد تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرۀ خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود.
و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. عزیزانم، شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدّم ندارم (پیام قطعنامه)
✅️@agha_ruhollah
💠 #سیره_امام | ولو کان بهم خصاصه
🔶 یادم هست من کوچک بودم، روزی پیرمردی برای باغچۀ منزل ما خاک آورد. ما سر سفره بودیم که او آمد. امام گفتند که این پیرمرد ناهار نخورده است. غذای ما زیاد نبود. بعد بشقابی از توی سفره برداشتند و #خودشان چند قاشق از غذایشان را در بشقاب ریختند و به ما گفتند: بیایید هر کدام چند قاشقی از غذای خود را در این بشقاب بریزید تا به اندازه غذای یک نفر بشود
ما آن روز غذای اضافی نداشتیم، اما به این ترتیب غذای آن پیرمرد را آماده کردیم. در عالم بچگی آنقدر از این کار خوشم آمد که نهایت نداشت.
✅️@agha_ruhollah
خداوندا، تو می دانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند.
خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همۀ تکیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی.