eitaa logo
ࡃߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡍ߭ ߊ߬ܧߊ‌ܨ 128
542 دنبال‌کننده
941 عکس
820 ویدیو
11 فایل
بسم رب الحسین🖤 _____ اینجا؟ یه کانال برای امام حسین که اگر بمونی میتونیم‌ عشقِ امام حسین رو با هم تقسیم کنیم🙂❤️‍🩹 _____ کپی؟ حلالت رفیق : ) _____ خادم کانال : @zarimalekizm _____ ناشناس کانال:https://daigo.ir/secret/7440349832
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الحسین(ع)🖤
بخونیمش؟🥺❤️‍🩹
- دعــٰای فــرج💚^^'! -بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم'🤍!🫴🏻:))) 🌸-الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ-🌸. -اللهُمَّ عَجِّلَ لِوَلیِکَ الفَرَج'🫴🏻!🩷:)))
امروز، سه‌شنبه💚 3 مهر 1403 20 ربیع‌الاول 1446 24 سپتامبر 2024 ذکر روز:یا ارحم الراحمین 『 @aghaye128h
📢 هر روز بخوانیم. 🔹 امروز؛ صفحه بیست و ششم قرآن کریم سوره مبارکه البقرة. 『 @aghaye128h
Quran-page-026.mp3
3.61M
ترتیل صفحه بیست و هفت قرآن کریم💚
خوشابه‌آنانان‌که‌پر‌پر‌شده‌اند😞♥️ 『 @aghaye128h
˼ازدوست‌داشتنۍ‌هایت هرچہ‌بیشتر‌قربانۍ‌ڪنے حسینے‌ترمیشوي(:♥️🌱˹ .سد‌علے 『 @aghaye128h
ࡃߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡍ߭ ߊ߬ܧߊ‌ܨ 128
_
Γ💔 ⃟ ੈ -دلتنگ‌شب‌هاے‌ بین‌الحرمین'ڪنج‌‌‌حرم💔!- ... 『 @aghaye128h
فاطمه با دیدن لبخند قشنگی که روی لبش نشسته بود جون تازه گرفته بودم. یخورده خودم و بالا کشیدم و به بالشت پشت سرم تکیه دادم. اومد کنارم ایستاد و سلام کرد.جوابش و دادم و دسته گل قشنگی که طرفم گرفته بود و ازش گرفتم. _چه خوشگله! نگاهش و ازم برنمی داشت که گفتم: ایندفعه رو باورم نمیشه اگه بگی، خوشگل تر شدی. بلند خندید. یخورده به مامان اینا نگاه کرد. نگاهشون و که از ما گرفتن محمد خم شد و سرم و بوسید. بغلش کردم که گفت:خدایا شکرت. نشست پیشم و آروم کنار گوشم گفت: نور چشام قدم نو رسیده ات مبارک باشه. میخواست بچه رو تو بغلم بزاره که گفتم :کنار گوشش اذان گفتی؟ +نه هنوز _خب اذان بخون براش بعد بده بغلم همه با چهره ی خندون نگامون میکردن رفت وکنار پنجره ایستاد.چشماش و بست وکنار گوشش اذان گفت زل زد بهش و گفت:تصدقت بشه بابا، دختر خوشگل من صورتش و چندین بار بوسید و بچه رو تو بغلم گذاشت. به خودم چسبوندمش وبا بغض قربون صدقه اش میرفتم. دستش و گرفتم و:سلام نفس مامان،خوش اومدی. میدونی چقدر منتظرت بودم کوچولوی من؟ گریه اش گرفته بود.دستاش و تکون میداد و گریه میکرد. دلم برای صداش ضعف رفت. موهاش و با انگشتم مرتب کردم و آروم گفتم :مرسی که بیشتر شبیه بابات شدی. محمد که کنارم ایستاده بود دستش و گرفت و گفت:جان دلم بوسیدمش و با گریه ای که از شوق دیدن دخترم بود گفتم: وایی چه بوی خوبی میدی تو کوچولو مامان گفت:قربونت برم باید به دختر نازم شیر بدی محمد تا این و شنید رفت بیرون و با یه بطری آب برگشت. بچه روداد بغل مامانم و اومد کنارم. آروم گفت:عزیزدلم همیشه با وضو به زینب شیر بده. رو دستم آب ریخت و با کمکش وضو گرفتم. همه دور مامان جمع شده بودن و حواسشون به زینب بود .محمد گونه ام و بوسید و آروم گفت: دیگه الان بهشت زیر پاته برو حالش و ببر خندیدیم و بچه رو دوباره تو بغلم گذاشت. زینب اسمی بود که محمد خیلی دوسش داشت رو دخترش بزاره. خیلی حس خوبی بهم دست میداد وقتی دخترم و زینب صدا میزدم و محمد با لبخند نگام میکرد. انقدر حالم خوب بود که احساس میکردم هیچی نمیتونه حال قشنگم و ازم بگیره. من عاشق خانواده ی سه نفرمون شده بودم.