eitaa logo
نوشته‌ها
838 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
593 ویدیو
26 فایل
اینجا به یاری خدا از خانواده، زنان، سیاست، مبانی تمدن غرب و نقد اندیشه‌ها می‌نویسم. «اللهم اجْعَلنی مُجَدِّد دینک و مُحیِ شَریعَتِک» نقدی داشتید اینجا بهم بگید👇 https://harfeto.timefriend.net/16922168455136 @ma_3461 ایتا اینستاگرام @maryam_ordouei
مشاهده در ایتا
دانلود
https://www.instagram.com/s/aGlnaGxpZ2h0OjE3OTEyNDQ1ODU3MTMxMjgw?story_media_id=2735190159734719960_23612653275&utm_medium=share_sheet این هم رشته‌ استوری که قبلا در مورد رانندگی زنان در پیج بهش پرداخته بودم
نوشته‌ها
تبلیغات چه چیزی به خورد ما می‌دهند؟ .. قبل‌تر در قالب یک رشته استوری به مسئله‌ی مادری و رانندگی به صورت مبسوط پرداخته بودم. رانندگی زنان اگرچه به عنوان توانمندسازی زنان در جامعه مطرح می‌شود، اما آنچه در عمل اتفاق می‌افتد، حذف مردان از جایگاه سرپرستی خانواده و واسپاری نقش‌ها و مسوولیت‌های آنان به زن خانواده است. این یعنی درهم آمیختگی تکالیف زن و مرد در ساحت خانواده و ورود زن به دنیایی مردانه با تکالیفی مردانه و کمرنگ شدن مرزهای جنسیتی و بالتبع آن نقش‌های جنسیتی. اما تفکراتی که همواره جنسیت را برساخت اجتماع دانسته و خاستگاهی طبیعی برای این نقش‌ها قائل نیستند، چه در نهادهای رسمی آموزشی، چه در قالب فیلم‌های سینمایی و سریال‌ها و چه در قالب تیزرهای تبلیغاتی به دنبال تزریق این تفکر به جامعه هستند که زن و مرد با هم برابر که شبیه همند. در این مسیر خود زنان نیز با خدمت به چنین جامعه‌ای مردسالار، مسیر این بیگانگی زنان از خویشتن را تسهیل می‌کنند. آنچه در این تیزر کوتاه تبلیغاتی قابل مشاهده است، جدای از استفاده‌ی ابزاری از زن برای تبلیغ یک کالا، القاء مفهوم‌هایی به مخاطب است که خواسته یا ناخواسته ریشه در تفکراتی فمنیستی دارد. مادری مجرد و مستقل که فرمان زندگی را خود به دست گرفته و پا در دنیایی کاملا مردانه(کارواش) گذاشته است. زنی که هماورد مردان شده و مستقل از وجود یک مرد در کنارش، بار زندگی را به دوش می‌کشد و در عین حال کاملا شاداب و سرحال است. این‌گونه زن بودن در دنیایی مردانه خواست فمنیسم‌های لیبرالی است که جامعه‌ی آرمانی از نظر آنان، جامعه‌ای است که تفاوت‌های جنسیتی را نشان نمی‌دهد و راه حل دست‌یابی به چنین جامعه‌ای، سوق دادن افراد به سوی بروز هر دو دسته از صفات مردانه و زنانه است. زیرا اگر همه دوجنسیتی یا آندروژن باشند، دیگر دلیلی پذیرفتنی برای تبعیض!! بر مبنای جنسیت وجود نخواهد داشت. اما باید دید نتیجه‌ی این تحولات هویتی و عدم هماهنگی با نظام تکوین و تشریع چه نتایجی را به دنبال خواهد داشت. به طور قطع اولین پیامد این تحول که به سوی بر هم خوردن مرزهای جنسیتی پیش می‌رود، ضعف بنیان‌های اعتقادی است. چراکه چنین تصویر جدیدی از هویت جنسی سبب می‌شود تا افراد هنگامی که با آموزه‌های دینی که بر تفاوت نقش‌ها و حقوق و تکالیف اصرار دارد، مواجه می‌شوند، آنها را برنتابند و بر علیه آموزه‌های دینی شوریده و به مخالفت با شریعت ناب برخیزند. از سوی دیگر به گفته‌ی کاستلز، انقلاب جنسی غرب که سبب افزایش روابط نامشروع به ویژه هم‌جنس‌گرایی، افزایش طلاق و زندگی‌های فردی گردیده، ثمره‌ی همین تحول در هویت جنسیتی بوده است. ✍مریم اردویی @zananegiii
نوشته‌ها
. شاید شما هم زیاد با قیاس‌هایی در مورد میزان دین‌داری مردم مواجه شده‌اید و شاهد محاورات عامیانه در مورد کاهش دین‌داری مردم بعد از انقلاب در قیاس با قبل از انقلاب بوده‌اید. معتقدم اساسا این نوع قیاس، قیاسی مع‌الفارق است؛ چراکه دین‌داری کنونی از نظر ماهیت با آنچه در زمان حکومت پهلوی جریان داشت بسیار متفاوت است. یکی از مهترین دلایل تفاوت این نوع دین‌داری را در حدیثی قدسی به نقل از امام محمد باقر علیه‌السلام می‌توان دریافت. حضرت می‌فرمایند:« خدا تبارك و تعالى فرمايدمحققاً من عذاب كنم هر فرد رعيتى را در اسلام كه گردن نهد به ولايت و حكومت هر پيشواى جائر و خلاف كار و ستم‌كارى كه از طرف خدا نيست و اگر چه رعيت در كردار خودش نيكوكار و با تقوى باشد و محققاً بگذرم از هر رعيتى كه در عالم مسلمانى گردن نهد به ولايت و حكومت امام عادل منصوب از طرف خدا و اگر چه خود آن فرد رعيت نسبت به خودش ستمكار و بد كردار باشد». تفاوت عمده‌ی این دین‌داری به بحث پذیرفتن ولایت طاغوت و یا ولایت الله برمی‌گردد، چرا که ولایت یکی از اصول پنج‌گانه‌ای است که اسلام بر آن بنا شده است. طبیعی است که با پذیرش چنین ولایتی، شما در خط مقدم جهادی قرار می‌گیرید که محل درگیری اصلی حق و باطل است. در واقع انقلاب اسلامی دین‌داری فردی را به یک دین‌داری جمعی و کلان تبدیل کرد و امت را در مقابل کفر مدرن به صحنه‌ی درگیری کشاند. عاشورا را از تکیه‌ها، در کوچه پس‌کوچه‌ها به عرصه‌ی بین المللی کشاند، و ملتی که روضه‌ی اباعبدالله را در حد دارالشفاء فهم کرده بودند به خالقان حماسه‌ی نه دی ارتقاء ایمان داد. آخرین نکته این‌که نمی‌توان بر حجم تبلیغات، گسترش رسانه‌ها، تغییر مراجع فکری، ترویج ادبیات مدرن در سطح جامعه، خیانت برخی کارگزاران، حماقت برخی دوستان، جهالت برخی مدعیان انقلابی‌گری و....هزار مؤلفه‌ی دیگر چشم بست و سپس در مورد دین‌داری مردم نظر داد. تمام فشارهایی که از سوی کفر مدرن به مردم وارد می‌شود به سبب نوع متفاوتی از دین‌داری است، که مردم نجیبانه جلوی این فشارها ایستاده‌اند. ✍مریم اردویی @zananegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات رهبری در رابطه با دو فوریت در مسائل خانواده
یکی از پاشنه آشیل‌ها در بحث خانواده، پافشاری و توجه بیش از حد به مسئله‌ی قانون و تعیین حد و مرز بین زوجین است که متأسفانه این رویکرد در میان نخبگان و دغدغه‌مندان مسائل زن و خانواده به وضوح دیده می‌شود. چنین نگرشی محصول تأثیرپذیری از مدرنیته و گفتمان غرب در رابطه با مسائل خانواده است. چرا که در غرب تفاوت بنیادین ساختار خانواده و جامعه نادیده گرفته شده و اساسا انسان در دو ساحت فردی و اجتماعی قابل تعریف است. آسیب چنین نگرش و رویکردی سبب می‌شود که آنچه در اجتماع اصالت دارد در خانواده نیز به عنوان اصل پذیرفته شود. آرمان جامعه، برقرای عدالت با تعیین حد و مرزهای قانونی است، زیرا اصولا در یک جامعه افراد به دنبال تأمین منفعت خویش هستند و ما برای جلوگیری از تجاوز افراد به حقوق یکدیگر نیاز به وضع قوانین داریم. اما هدف از تشکیل خانواده رسیدن به وحدت روحی است و برای دست‌یابی به این هدف، آنچه اصالت دارد محبت و مودت است. در واقع یک خانواده‌ی توحیدی، خانواده‌ای است که در آن حد و مرزهای اخلاقی،جای حدود قانونی را پر کند و ایثار، همدلی،گذشت و محبت مرزها را به سمت یکی‌شدن بردارد. چراکه اساس شکل‌گیری خانواده با برقراری پیوندهای عاطفی بوده و تا علقه‌ای بین زن و مرد شکل نگرفته باشد، خانواده‌ای هم تشکیل نخواهد شد. بنابراین اولین و مهمترین راهکار برای اعتبار بخشیدن به جایگاه خانواده بالا بردن درک متقابل زوجین از رشد مشترک است که این مهم نیاز به فعالیت های فرهنگی دارد نه رشد قارچ‌گونه‌‌ی قوانین. پیوند زن و مرد از جنس دوست داشتن است، لذا اگر این جنس پیوند توأم با جهالت شد، آسیب‌زا می‌شود. به عنوان مثال در ماجرای مونا، نمی‌توان منکر دوست داشتن مونا توسط سجاد بود. اما دوست‌داشتنی آمیخته با جهل که قادر است تا مرز بریدن سر پیش رود. اما کنش‌هایی که ما پس از این ماجرا توسط نخبگان جامعه شاهد بودیم همه از جنس توجه به اصلاح قوانین بود و کمتر به لزوم سرمایه‌گذاری در جهت اصلاح فرهنگی و بالا بردن سطح آگاهی در چنین جوامع و قومیتی هایی توجه شد. اعتبار بخشیدن به خانواده و بالا بردن جایگاه زن و کرامت‌بخشی به زوجین نیاز به نگرشی بومی مبتنی بر توجه به تفاوت‌ها و طبیعی بودن خانواده دارد نه نسخه‌ای وارداتی و قانون‌محور مبتنی بر برابری غربی. البته این به معنای بی‌توجهی نسبت به اصلاح قوانین نیست، بل‌که هدف توجه همزمان به اصلاح فرهنگی و اصلاح قوانین است. اما در مسیر اصلاح قوانین نیز نبایست طبیعی بودن این نهاد مقدس مورد غفلت قرار گیرد و حقوق با نگاهی برابری‌طلبانه وضع و اصلاح شوند. در بیانات رهبر انقلاب نیز علاوه بر تاکید به اصلاح قوانین اما توجه به اصلاح آداب و سنن، خلقیات، بالا بردن کرامت زن در چشم همسر، برادر و پدر که لزوما باید با کار فرهنگی محقق شود، برای اعتبار بخشیدن به خانه و خانواده از وزن بیشتری برخوردار است. ✍مریم اردویی @zananegiii
نوشته‌ها
شهید آوینی در کتاب رستاخیزجان وقتی قلمش حول «ادبیات آزاد یا متعهد» می‌چرخد، به نقل از کامو می‌نویسد:«کلمه‌های آزادی و برابری را، هم بر سردر زندان‌ها می‌نویسند و هم بر سردر معابد بازرگانی، با این همه به فحشا کشاندن کلمه‌ها با عواقب آن همراه است». ما امروز شاهد عواقب همان امری هستیم که کامو می‌گفت؛ به فحشا کشاندن کلمات. آری! قصه‌ی اکنون غیرت نیز، ابتلای به فحشا است. گویی غیرتی که خود به معنای غیرزدایی است، نیاز به غیرزدایی از فحشایی دارد که مبتلابه شده است. امروز به جنون هر بی‌غیرتی که یک قمه به دست می‌گیرد و سربند حسادت جنسی‌اش یا حمیت جاهلی‌اش سر ناموسش را گرد تا گرد می‌برد، غیرت می‌گویند. بیماری روانی و مقهور طبیعت حیوانی‌ که با شهوت و خشم و غضبی که قمه به دستش داده، مشقِ خشونت می‌کند و نشرِ نجاست می‌دهد کجا نشان از غیرت دارد. غیرت مشق دوست داشتن است و نشر طهارت و غیور صفت خداوند است و هر کس به او منتسب است. غیرت خصلتی انسانی است و فضیلتی اخلاقی، که ریشه در فطرتی خداشناس دارد نه میلی نفسانی در درجات پایین حیوانی. غیرت احساسی در درجات عالی بشری است. غیرت، پاسبانیِ ناموس است از هر گزند و آفتی. نگهبانی نسل است از هر آمیختگی. غیرت دغدغه‌ای است متعالی در پی طهارت نسل و طهارت اجتماع. مردانگی است، پاسبان زنانگی. شوری است آمیخته باشعور. معنای غیرت را آن زنی می‌فهمد که میان شلوغی جمعیت، دست مردی برایش کوچه گشوده تا عبور کند. معنای غیرت را آن زنی می‌فهمد که سینه‌ی ستبر مردی، دیوار حائل عفافش شده آن وقتی که سیبل تیر زهرآگین نگاه و تمسخر نامحرمان بوده. معنای غیرت را آن زنی می‌فهمد که با دست مردی از اسارت گرگ‌ها رهانیده شده. معنای غیرت را زنی می‌فهمد که از میدان خشونت به ساحل امنیت رسیده. آری غیرت پل عبور ما زنان از خشونت، قضاوت، اذیت، حسادت، جهالت و تمام آفت‌هایی است که ریشه در نفسانیت دارند. غیرت اگر مبتلا به فحشا شد، فحشا مبتلابه اجتماع خواهد شد. غیرت را اینچنین با جهالت سر نبرید. ✍مریم اردویی @zananegiii
. چه کسی باورش می‌شد، روزگاری بیاید که آیه‌های قرآن را به صورت عینی زندگی کنیم. مثلا آیه‌ای از سوره اعراف را می‌خوانی: «قد جاءتکم بینه من ربکم هذه ناقه الله لکم آیه....دلیل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آمده، این ناقه الهی برای شما معجزه‌ای است..»، بعد ترجمه‌اش را در دنیایی می‌بینی که ساکنانش دچار اخلاد فی الارض شده‌اند؛ به یکباره انقلاب اسلامی همچون آیه‌ای الهی از میان کوه ایسم‌های شرقی و غربی سر برآورده؛ آیه‌ای به روشنی و عظمت ناقه‌ی حضرت صالح علیه السلام که با عنایت خداوند و دعای آن پیامبر بزرگوار از دل کوه زاییده شده تا اتمام حجتی باشد بر مستکبران و پشتیبانی برای مستضعفان. نزدیک جزء‌های آخر، به سوره مجادله برمی‌خوری که از قضا مدنی است و آیه‌ای دارد عجیب: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه...آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهای‌شان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده...» بعد در جایی دیگر، نقلی از روایتی را می‌خوانی که رسول خدا -که صلوات خدا بر ایشان و خاندان پاک و مطهرشان باد- به اصحاب‌شان خبر از آمدن امتی در آینده را داده که «یتحابون بروح الله...به برکت روح خدا یکدیگر را دوست می‌دارند»؛ بعد با خودت می‌گویی، خب امام ما، هم اسمش «روح الله» بود، هم خودش مصداق «روح الله». . تنها با تمسک به همین قرآن است که «ناقه‌ی روح الله» پی نخواهد شد و به دوران ظهور حضرت ولیعصر- روحی و ارواح المومنین لتراب مقدمه الفداء- خواهد پیوست. چه شرمنده خواهیم شد، اگر پیامبر اینگونه شکایت‌مان را به خدا ببرد که: «یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا.... پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند.» ✍مریم اردویی @zananegiii
🔰کوچ روانی به استادیوم طیف واکنش‌ها در رابطه با اولین حضور زنان در ورزشگاه بسیار متنوع و متفاوت است. از برخوردهای دگم و قضاوت‌های غیرمنصفانه تا تفسیرهای روشنفکرمآبانه و سهل‌اندیشانه تا طعنه‌هایی از این دست که «زور فیفا بر حوزه‌ی علمیه چربید». از سویی می‌توانی کلیدواژه‌ی «عادی‌سازی شد» را در میان ادبیات افرادی ببینی که به گفته‌ی خودشان به آرزوی دیرینه‌شان رسیده‌اند.این کنش‌ها، واکنش‌ها و تقابل‌ها همه درد مخاضی است که جامعه‌ی ایرانی برای گذر از سنت به مدرنیته از سال‌های توسعه‌ی رضاخانی متحمل شده است. از همان سال‌هایی که با برای پیاده‌سازی مدرنیته نیاز به نهادینه سازی فرهنگ توسعه بود. در کتاب «رضاخان و توسعه‌ی ایران» می‌خوانیم :«رژیم پهلوی اول درصدد دگرگونی ساختارهای فرهنگی و اجتماعی ایران بود و متأثر از ترکیه و غرب می‌خواست جامعه را به سوی نوگرایی و مدرنیسم سوق دهد....دست‌یابی به این هدف نیازمند آن بود تا اخلاق و رفتار عمومی که عمدتا سنتی و مذهبی بود تغییر یافته و دگرگون شود. برای این دگرگونی نیز ضروری بود تا فرهنگ و سطح نگرش عمومی متحول شود». از رهگذر همین اقدامات بود که تغییر صوری و ظاهری در فرهنگ ایران به وجود آمد و ماحصل این اقدامات، ظهور طبقه‌ی متوسط جدید شهری بود. افرادی که به استخدام ادارات مختلف درآمدند و با دیسیپلین رضاخانی کارمند عدلیه و بلدیه شدند. سیاست توسعه‌محوری که تلاش کرد با کلاه پهلوی دوران گذر از سنت به مدرنیته را با بسط شهرنشینی سرعت بخشد. طبقه‌ی متوسط شهری که از دل جامعه‌ی سنتی_مذهبی بیرون آمده بود، هم دل در گرو سنت و‌مذهب داشت و هم مرعوب مدرنیته و‌ جلوه‌های فرهنگی غرب بود. این شیوه از توسعه بر طبق نظریه‌ی جامعه‌شناس آمریکایی به تئوری نوگرایی شهرت دارد. بر طبق این نظریه جامعه‌ی سنتی به سمت جامعه‌ی بشری سکولار کوچ می‌کند و این امر به واسطه‌ی گسترش و نشر عناصر فرهنگی كشورهای غربی در كشورهای جهان سوم به وقوع می‌پیوندد. به عقیده‌ی لرنر این کوچ فرهنگی از کوچ جغرافیایی آغاز می‌شود و به کوچ طبقاتی و در نهایت به کوچ روانی می‌انجامد. تاکید لرنر در این کوچ روانی بر وسایل ارتباط جمعی و رسانه‌هاست. چرا که لازمه‌ی کوچ روانی، تغییر نگرش مردم یک جامعه است و بهترین ابزار استفاده از رسانه‌های جمعی است‌. طبقه‌ی متوسطی که در دوره‌ی رضاخانی ظهور پیدا کرد و از طبقه‌ی سنتی مولد روستایی به طبقه‌ی مصرف‌گرای شبه مدرن شهری تبدیل شد بعد از انقلاب و از میانه‌ی دهه‌ی هفتاد با سیاست‌های توسعه‌محور دولت‌های وقت، روز به روز فربه‌تر شد. ادبیات این قشر خیلی با ادبیات تکلیف‌محورانه‌ی انقلابی میانه‌ای ندارد و بیشتر به دنبال حقوق شهروندی و مطالبه از حاکمیت است. بخشی از این طبقه را زنانی تشکیل می‌دهند که دیگر سنتی نیستند و با ادبیات حقوق‌محور و درکی شبه مدرن از دین‌داری تلاش می‌کنند تا حقوقشان را از حاکمیت اخذ کنند. اما از آنجایی که این قشر نیز در مرحله‌ی گذر روانی با رسانه‌ها مدیریت احساسی می‌شوند، اغلب در رابطه با  اولویت نیازها و حقوقشان دچار سوء تحلیل شده و از همین رو با حاکمیت دچار چالش می‌گردند. اینجاست که ضرورت توجه به فقه نظام بیش از پیش مشخص می‌شود که دیگر از بیش از این نمی‌توان با قواعد اکل میته در برابر چنین ادراکاتی دوام آورد. نظام جمهوری اسلامی که به فرموده‌ی رهبر انقلاب به دنبال الگوی زن سوم انقلاب است، می‌بایست جدی‌تر به اصلاح ساختارهای اجتماعی مردسالارانه‌ی غربی بیاندیشد و طرحی نو درافکند. ساختارهایی که پاسخگوی نیازهای شرعی و حلال هر دو جنس باشد و از درغلتیدن زنان طبقه‌ی متوسط شهری به دام ادراکات فمنیستی و موج‌های هیفوسی جلوگیری کند. امیدوارم این عقب‌نشینی در ورود زنان به ورزشگاه از عقبه‌ی فکری صحیحی برخوردار باشد، اگر نه به فتح خاکریزهای بعدی توسط افکار هیفوسی فیفا ختم خواهد شد. ✍مریم اردویی @aghletarif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | «کدام نظام؟!» ✅ بخش‌هایی از سخنرانی حضرت آیت الله مصباح یزدی (قدس‌سره) در سخنرانی پیش‌از خطبه‌های نماز جمعه در 🖥 مشاهده فایل با کیفیت در آپارات: https://aparat.com/v/DpSqE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. همیشه تلاش کرده‌ام مقابل سیاه‌نمایی‌ها و بی‌انصافی‌ها از نظام دفاع کنم. نظامی که با تک‌تک سلول‌هایم به حقانیتش ایمان دارم و بارها شده برای مظلومیتش بغض کرده‌ام. هیچ وقت ناکارآمدی‌های مسوولان را به پای اصل نظام ننوشته‌ام. هرگز معایب را سیستماتیک ندیده‌ام و هنوز هم نمی‌بینم. همیشه خودم و خرده ایمانی را که دارم مدیون همین نظام و رهبران مقتدر و باتقوایش دانسته‌ام. همیشه و هر وقت آرزو و دعایی کرده‌ام، صدر و ذیلش برای حفاظت نظام بوده و اگر برای خودم خواسته‌ای داشته‌ام، تنها و تنها توفیق ادای تکلیف و بصیرت برای دفاع به حق از همین درختی بوده که حارثش روح خدا، حارسش خلف صالح روح خدا و زارع و حافظش خود خدا بوده است. اما بگذارید این بار با وجود همان ارادت قلبی قبل و اعتقادم به مظلومیت مضاعف نظام در این ماجرا بگویم با صحبت‌های این مادر داغدیده شرمنده شدم. کاش یکی بود که می‌آمد و می‌گفت حداقل چرا آسمان آن شب پر حادثه برای پرواز ممنوع نشد تا پرواز ۱۷۶ نفر محتوم شود؟ ✍️مریم اردویی #۱۷۶ @zananegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مایی که با خدا اختلاف فتوا داریم اکثر ما هنگامی که نمازمان را می‌خوانیم، حج‌مان را به جا می‌آوریم، روزه‌مان را افطار می‌کنیم، تصورمان این است که امر خداوند را تمام کرده‌ایم و پرونده‌ی عمل‌مان را بسته و تکلیف تمام است. مایی که بعد از اینکه سجاده را بسته‌ایم، امر را تمام شده دیده‌ایم و بعد از نماز و حج و روزه‌مان دروغ گفته‌ایم، تهمت زده‌ایم، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده‌ایم، مشت به سینه‌ی نظام کوبیده‌ایم و گاهی لگد کشش کرده‌ایم. مایی که با خدا اختلاف فتوا داریم. خداوند می‌گوید: «کلا لما یقض ما امره»، زهی خیال باطل، هرگز امر قضا نشده و تکلیف تمام نیست. «فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ...» «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ..» «فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ.....و اذْكُرُوا اللَّهَ...» یعنی وقتی تکالیف‌تان را، مناسک ظاهریتان را به پایان بردید، تازه اول کار است و اول ذکر. بعدترش فرموده: «وَ قَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ..» و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! تمام آن «قَضیتم‌ها» صغرای همین کبرای آخری است، یعنی عبودیت، که از قضا تاریخ انقضا ندارد و انسان تا جان در بدن دارد حکایتش، حکایت « کلا لما یقض امره» است یعنی «چنين نيست كه او مي پندارد؛ او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نكرده است!» اما در میان مؤمنان مردانی هستند که این امر را به پایان می‌برند و صادقانه بر سر عهدی که با خدا بستند، می‌مانند : «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَه..» همان‌هایی که با مرگشان هم به دنبال انجام عبودیت‌اند. همان‌هایی که تمام عمر مشغول انجام امر خدایند. همان‌هایی که لحظه‌ی رفتنشان همان وقت قضا شدن امرشان است.همان‌هایی که قسم‌شان را با قسمت شدن پیکرشان ادا می‌کنند. ✍مریم اردویی @zananegiii
. . جماعت مذهبی در حال مستحیل شدن در جریان شبه مدرنی است که ارمغان توسعه‌یافتگی است. جریانی که طبقه متوسط شهری را درگیر سبکی متفاوت از سبک زندگی سنتی کرده و او را با خوانش جدیدی از دینداری مواجه کرده است. در این درک جدید از دینداری، فرد مذهبی تلاش می‌کند، اسلام را امروزی کند و شرع را بر عرف مدرن تطبیق دهد، حتی به غلط! یک زن مذهبی در رویارویی با این جریان شبه مدرن در حالی‌که تمایل به پوشش دارد اما دیگر تعریفش از پوشش، تعریفی نیست که یک زن سنتی دارد. علت این چرخش در نگاه و تفکر، به مبانی‌ای برمی‌گردد که مدرنیته بر آن استوار است. روح حاکم بر مدرنیته، امانیسم یا همان نفس اماره است؛ نفسی که خود را در دایره‌ی ولایت الهی نمی‌بیند. خودش امر می‌کند، تشخیص می‌دهد و عمل می‌کند. نفسی که بالاصاله و بالذات معیار تشخیص، مبدأ و غایت قرار می‌گیرد و انسان را دایر مدار نظام هستی می‌داند. مدرنیته که با لحظه لحظه‌ی زندگی ما درآمیخته، تمام مناسبات انسانی، تعاملات محرم و نامحرم، نوع پوشش، بافت معماری شهری و مسکونی، روش و رویکرد آموزشی‌مان را متأثر از امانیسم کرده است. سربند همین تأثیرپذیری و انفعال در برابر ساختارهای تمدنی غرب، زن مذهبی هنگام انتخاب پوشش ناخودآگاه به سمتی گرایش پیدا می‌کند که جامعه برای او تعریف می‌کند. او دریافته به سبکی از پوشش تمایل دارد که دیگر شبیه به پوشش یک زن سنتی نیست. ذهنیتی که از زن بودن خود پیدا کرده، ذهنیتی برساخته از رسانه و جریانات سیاسی و فرهنگی امانیسمی است. زنی که زیاد در کف جامعه حضور فیزیکی دارد. شاغل است. به راحتی با مردان تعامل دارد. لباس های رنگی می‌پوشد. کافی‌شاپ می‌رود. از به تصویر کشیدن عاشقانه‌هایش با همسرش ابایی ندارد. حجابش متأثر از خوانش جدیدی که از پوشش پیدا کرده، دیگر ساده و غیر جذاب نیست. بل‌که دوست دارد هم پوشیده باشد، هم جذاب. این تنها سرنوشت زن نیمه مدرن مذهبی نیست، بل‌که مرد مذهبی در چنین جامعه‌ای خوانشی متفاوت از مردان سنتی دارد. غیرت دارد اما در عین حال از کانون توجه بودن همسرش راضی است. دین‌دار است اما دین‌مدار نه. معیار انتخاب همسرش دیگر تنها نجابت و حیا نیست، زیبا، بی نقص و شاغل بودن همسر هم برایش اصالت ذاتی دارد. مذهبی است اما پای ثابت پیج های بلاگری و حجاب استایل‌هاست و مشغول احسنت گفتن به حجاب جذاب خانم بلاگر. زیستن در جامعه‌ای که دیده شدن را فریاد می‌زند،غض بصر را برایش تهی از معنا کرده است. جامعه‌ای چنین غوغاسالار که آرمانش دیده‌شدن است، دین را اینچنین عرفی می‌کند. ✍مریم اردویی @zananegiii
. بعضی وقت‌ها که چشمم به تابلوی برخی مغازه‌ها می‌افتد و می‌بینم با پز شهری بودن بزرگ نوشته « کابینت‌سازی مدرن»، «دکوراسیون داخلی مدرن» و مشاغل خرد و کلانی از این دست که مخرج مشترک همه‌شان را که بگیری، به واژه‌ی «مدرن» می‌رسی، بر خلاف ظاهرش که برای جماعت شهرنشین فکل کراواتی شیرین و دال بر امروزی بودن است، به فلسفه‌ی پشت آن می‌اندیشم. به فلسفه‌ای که انسان را علی‌الاصاله بوزینه‌ای می‌بیند که تنها مغزی پیچیده‌تر دارد. به منطقی می‌اندیشم که انسان را نه «حی متأله» که حیوان ناطق می‌داند. لاشه علمی که انسانش به قول شهید آوینی در تقابل میان عقل جزوی و دل، جسم و روح، ماده و معنا، کم و کیف، زمین و آسمان و خود و خدا، جانب عقل جزوی، ماده، کمیت، جسم، زمین و خود را گرفته است. بشری که نه فقط آدمش هبوط کرده که در حیثیت جمعی هبوط کرده است. همین فلسفه، دنیایی ساخته که بدون نفی صریح دین آن را تبدیل به خرده‌فرهنگی کرده که نسبتی با چگونه زیستن بشر ندارد. فقه‌ش را از عرف مدرن می‌طلبد، اقتصادش را لیبرال‌ها رتق و فتق می‌کنند. روابط بین‌المللش را به بند تنبان دموکرات‌ها گره می‌زند. سیاستش را سکولار می‌خواهد. حقوق زنانش را فمنیست‌های اسلامی استیفا می‌کنند که پارادوکسیال اسم‌شان، خبر از باطن متناقض‌شان می‌دهد و اینچنین جهانی را که مبنایش تکالب است برساخت می‌کنند. فلسفه‌ای که آغاز تاریخ تمدن‌ها را نه از بهشت که از غار و تاریخ علم را نه از «علم الاسماء آدم» که از «من می‌اندیشم دکارت» می‌خواند. آری چنین فلسفه‌ای است که لذت و آرامش روستا را با ذلت و بوق و کرنای شهر تاخت می‌زند و عزت تولید و خودباوری را با خفت مصرف‌زدگی و خودتحقیری. ساختن و ساخته شدن را با خوردن و خوابیدن. فلسفه‌ای که فرد را به جای خانواده اصل می‌انگارد و از زن و مرد دیو و ددی می‌سازد مقابل هم و فرزند را نه نان‌آور که نان‌خور فرض می‌گیرد و رزقش را نه میان آسمان، که فقط در زمین می‌جوید. انسانی که برای ضمانت قول خداوند که می‌گوید: «یغنهم‌الله من فضله»، سفته می‌خواهد ولی برای قول بشر «با کارمزد 18 درصد» سفته می‌دهد. با اسم خدا، خود را ترویج می‌کند و به اسم علم، جهل را گسترش می‌دهد. به اسم صلح اقدام به جنگ می‌کند و به اسم عقل توصیه به جنون. به اسم عرفان، از قانون جذب می‌گوید و خرافات را به جای الهیات توجیه می‌کند. به اسم شکرگزاری، سوداگری به راه می‌اندازد و آخرت را به ثمن بخس دنیا می‌فروشد. خلاصه اینکه انسان مدرن، مدرن می‌اندیشد. ساده بگم دهاتی‌ام. ✍مریم اردویی @zananegiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه وقتی خواستند یک کشور موفق و پیشرفته را برای ما مثال بزنند و داشته‌هایش را مقابل نداشته‌های ما قرار دهند، از ژاپن گفته‌اند. حتی وقتی خواستند استکبارستیزی ما را به چالش بکشند، به دروغ از تلفن پاناسونیکی گفتند که روی میز رییس جمهور آمریکاست. همیشه از ژاپن توسعه‌یافته گفتند و ما شنیدیم و باور کردیم. اما کسی از ژاپن افسرده‌ای نگفت که احساسات مردمانش زیر چرخ‌های توسعه له شده‌اند؛ از خانواده‌های اجاره‌ای که محصول فرهنگ آن توسعه‌اند. ✍مریم اردویی @zananegiii
زمانی در جامعه‌ی ما مراجعه به روان‌شناس نوعی تابو قلمداد می‌شد. پیشنهاد مراجعه به یک دکتر روان‌شناس، مساوی بود با تصور دیوانه بودن. اما به مرور زمان این تابو شکسته شد و بازار روان‌شناسان داغ و داغ‌تر شد، تا جایی که تمایل به مطالعه‌ی کتب روان‌شناسی به یک ذائقه‌ی عمومی تبدیل شد. وجه مثبت شکسته شدن فرهنگ مقاومت در برابر مراجعه به روان‌شناس این است که جامعه درد را پذیرفته و به دنبال درمان و بهبود روابط فردی و اجتماعی خویش است. اما ظهور انسان روان‌شناختی وجه دیگری هم دارد که به تعبیر ویلیام گاردنر نویسنده‌ی کتاب «جنگ علیه خانواده»، معلول ظهور نسبیت‌گرایی اخلاقی به صورت نظام اعتقادی است. دیدگاهی که معتقد است «هیچ سلسله مراتب اخلاقی که بتوان زندگی را بر مبنای آن سامان داد، هیچ درست یا نادرستی وجود ندارد» و همه چیز نسبی است. او در ادامه می‌گوید وقتی چنین نسبیت‌گرایی اخلاقی در قالب یک نظام اعتقادی در جامعه‌ی غربی ظهور یافت، روان‌شناسی جایگزین اصول اخلاقی شد. او همچنین معتقد است این گسست اخلاقی دارای دو پیامد قطعی بود. نخست آن‌که کنار گذاشتن اصول اخلاقی در ازای روان‌شناسی، نیاز انسان را به معنویت پایان نداد، بل‌که این نیاز به شدت افزایش یافت. همین نیاز سبب ظهور مدعیانی به نام درمان‌گران با نرخ‌های بسیار بالا شد تا مجموعه‌ای حیرت‌آور از درمان‌های گوناگون از روان‌درمانی تا تصوف شرقی را به فروش برسانند. نکته‌ی قابل تأملی که گاردنر در خلال این بحث به آن اشاره می‌کند این است که می‌گوید:« انسان مذهبی‌ زاده می‌شد تا به رستگاری برسد؛ اما انسان روان‌شناختی به دنیا می‌آید تا لذت ببرد» به گونه‌ای که « اعتقادات جای خود را به احساسات داده است». این حرف‌ها را وی در نقد ظهور تمدن مدرنی می‌گوید که دیگر قائل به سلسله مراتب نیست و خواهان نظام برابری و در پی طلب خدای انسانی است. اگرچه او این حرف‌ها را متناسب با جامعه‌ی غربی می‌گوید، اما نمی‌توان از ظهور و بروز این آسیب در جامعه‌ی کنونی ما چشم پوشید. جامعه‌ای که به علت تصادم با تمدن غربی و فشار ساختارهای فرهنگی و اجتماعی آن، صدمه دیده و ثمره‌ی این برخورد، ظهور انسان روان‌شناختی به جای انسان اخلاقی و اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم به جای انسان متقی بوده است. البته این یادداشت به هیچ وجه به دنبال تخطئه‌ی روان‌شناسی نیست و خدمات ارزشمند پاره‌ای از روان‌شناسان خداباور به جامعه را انکار نمی‌کند. بحث تنها بر سر چرایی به وجود آمدن چنین نیاز و عطشی است که حتی سبب روی‌آوری بخشی از جامعه به کتب ترجمه‌ای و زردی چون «خودت باش دختر»، «معذرت‌خواهی بسه دختر»، «بیشعوری» و... شده که در پس آن‌ها دست‌های سرمایه‌داری و انگیزه‌های اقتصادی به وضوح قابل مشاهده است. دست‌هایی که نه به دنبال درمان که کاسبی با درد روان مردمند. ✍️مریم اردویی @zananegiii