🔰 یکی از دوستان فعال در عرصه ی دانشی- نه اجرایی- علوم و فقه سیاسی برای حقیر نقل می کرد، وقتی که مستند "غیر رسمی ۱" - که مربوط به دیدار راویان راهیان نور و شهدا با مقام معظم رهبری است- را مشاهده کردم و حال و هوا و سبک زندگی شهدایی آن عزیزان رو در جلسه دیدم خیلی دلم شکست، بغض کردم و به خدا عرض کردم این عزیزان سبک زندگی دارند و ما هم سبک زندگی داریم، اینها با شهدا و یاد ایشان و وصیت نامه هایشان دم خورند و ما مشغول مطالعه ی متفکران سیاسی غربی و مانوس با آرای روشنفکران و غرب زدگان و ضد انقلاب ...
بعد به خودم نهیب زدمو گفتم، این چه حرفی است؟ هر کس هنری دارد و وظیفه ای، من امروز بایستی تهاجم فرهنگی و علمی در این حوزه ی دانش را پاسخ دهم، ولو تبلیغ نتوانم برم و نتوانم روضه خوان و منبری خوبی باشم، کاری را که من انجام می دهم دیگری نمی تواند ...
📍 می گوید : همان شب خواب دیدم، خوابی عجیب "جمعیتی عظیم و مخالف حکومت اسلامی و تعدادی از رفقا در سالن بسیار بزرگی حاضر بودند، ضد انقلاب از ما دعوت به مناظره در باب حکومت دینی کردند، کسی داوطلب نشد و همه به من نگاه کردند و مرا جلو فرستادند، بنده آیات و شواهد بسیاری از متن دینی را آماده کرده بودم تا تک تک بخوانم.
قبل از اینکه شروع کنم یکی از دوستان گفت اول به توحید ذاتی عرفانی برای اثبات مدعای خویش تمسک کن، به من انگار وحی شده بود (چون تا قبلش چنین استدلالی ندیده بودم) شروع کردم و گفتم "اگر خدای متعال واحد قهاری است که هرگز دو بر نمی دارد و مقهور نمی شود، در هیچ ساحتی جایی برای مغایرت و دوئیت باقی نمی گذارد، حال این سعه ی وجودی نامحدود چطور می شود مقوله ی حکومت را به حال خود رها کند؟" بحث بالا گرفت، و جالب آن بود که هر کجا من صحبت می کردم جمعیت کثیری مسخره و هو میکردند و هر کجا طرف مقابلم که او نیز روحانی بود ولی ضد انقلاب و مخالف حکومت اسلامی سخن می گفت شروع به کف زدن می نمودند.
ناگهان بیدار شدم. نمازم داشت قضا می شد."
📌 یعنی خواب از این قشنگ تر میشه؟ هم بهش گفتند که کارش امتداد توحید در عرصه سیاسی و اجتماعی است و هم "کل خلق لما تیسر له" مهم آن است که برای اسلام و انقلاب کار کنیم، حال چه کاری؟ هر کاری که آن را به بهترین وجه می توانیم انجام دهیم. خداوند توفیق دهد تا ما نیز مسیرمان را درست برای خدمت انتخاب کنیم. القصه خط کشی های دنیوی و ظاهری خیلی ملاک نیست، حتی مشهورات زمانه و آنچه قالب مردم طلبه ی موفق می دانند نیز در خور توجه نمی باشد، مهم معیار و میزان اخروی است که چه کسی خالص تر و خدوم تر است. و چه نیکوست که تیغی برنده باشیم جایی که شمشیرها کند و اراده ها سست و اذهان ناتوان می گردند.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
هدایت شده از الف.دال
💠 نگاهی به رساله ی "مرد سیاسی" افلاطون
🔰 آثار افلاطون از معدود آثاری است که با گذشته قرن ها هنوز ارزش خواندن دارد و لم یزل روح آدمی را به وَجد می آورد. قلمی سحّار، انگیزه ای الهی و غایتی به سوی خیر اعلی و سعادت از مولفه های دیگر آثار این فیلسوف الهی است.
در رساله ی مرد سیاسی مکالمه بین بیگانه و سقراط جوان در می گیرد، و افلاطون در قالب مردی بیگانه است که حرف خود را بیان می کند و به فرهنگ یونان آن زمان می تازد. آنچه در مرد سیاسی به صورت خلاصه مورد بحث قرار می گیرد به شرح زیر است:
🍀 نخست: افلاطون می خواهد اثبات کند که سیاست و سیاست ورزی یک علم و هنر است (البته این بحث را در سوفسطائی آغاز می کند) نه یک امر عام و همگانی و عرفی، بلکه سیاست علم و هنر اداره کردن جامعه است.
🍀 دوم: اقسام حکومت و فرمانروایی را (به حسب آن زمان) می گوید و نقد می کند، حکومت یا به دست فرد است یا به دست عده ای قلیل و یا به دست عامه ی مردم (دموکراسی) وهر سه نوع بر این اساس که آیا بر اساس قانون فرمانروایی می کنند یا خیر به دو قسم تقسیم می شوند ولی فقط دو تای اول نام های جدا می گیرند یعنی اولی به پادشاهی و استبدادی و دومی به الیگارشی مونارشی منقسم می شوند، البته افلاطون از بین این اقسام هیچ یک را نمی پسندد و نوع حکومت مطلوب وی فرمانروایی مرد فیلسوف و فضیلت مدار و دانشمند است.
🍀 سوم: روشن است که از این شش قسم، آن سه قسمی که در آن مراعات قانون بشود، از بی قانونی بهتر است، لکن در بین همان سه قسم، پادشاهی بهترین و دموکراسی بدترین نوع حکومت است. در نگاه افلاطون دموکراسی – ولو بر اساس قانون هم باشد، لگام گسیخته ترین حکومت هاست، مگر مردم سایر هنرها مثل کشتیرانی و پزشکی و ... را به آرای عامه مراجعه می کنند که ما بخواهیم در هنر سیاست بند آرای عوام الناس باشیم؟
🍀 چهارم: افلاطون بیان می کند که نظر مرد سیاسی راستی و فیلسوف حقیقی، مقدم بر قانون است و قانون چون اولا انعطاف ناپذیر و ثانیا ثابت است و نمی تواند همه ی جزئیات را در خود داشته باشد، دست و پای حاکم حقیقی را می بندد، لذا فرمانروای راستین نباید خود را محدود به قانون کند، بلکه وی حاکم بر قانون و والی آن نیز هست. قوانین از پیش نوشته شده به صورت سنت های سفت و تخلف ناپذیر در می آیند و راه را به روی مصلحان اجتماعی می بندند. عوام از داناترین مردم - که مراد سقراط است – تنها به به جرم مخالفت با سنت های موجود و آنچه محصول نادانی گذشتگان است، با جام شوکران پذیرایی می کنند.
🍀 پنجم: در این میان کسانی هستند که مقلّد و نیرنگ بازند و خود را مرد سیاسی و دانشمند می دانند در حالی که از علم و هنر سیاست بویی نبرده اند و ایشان همان سوفسطائیان هستند افرادی که خوب سخن می گویند و خطیب هستند و دل عوام را به چنگ می آورند ولی مغزشان از معرفت و نفسشان از فضائل خالی است. و چون تفاوت مرد سیاسی – که کمتر از تعداد انگشتان دست در یک جامعه یافت می شوند- از سایر افراد عادی به منزله ی ملکه ی زنبور عسل از زنبوران کارگر نیست که جثه و ظاهر مشخص باشد بلکه به روح و فضائل و دانایی است، تشخیص فرمانروای راستین از مشکل ترین امور می باشد.
🍀 ششم: هنر سیاست حاکم بر هنرهای جزئی تر اجتماعی اعم از هنر جنگ و علم حقوق و هنر سخنوری است، چرا که این امور همواره بایستی از عدالت تبعیت کنند و این در توان ایشان نیست که عدالت را تعیین کنند بلکه بایستی دست به دامان مرد سیاسی شوند تا حد ایشان را برای خود و نحوه ی خدمتشان به جامعه و حکومت را مشخص سازد.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
هدایت شده از الف.دال
🍀 هفتم: از همه مهم تر، هنر سیاست و حکمرانی هنر بافندگی و به عبارتی بافندگی شاهانه است، بافتن افراد گوناگون اجتماعی با روحیات و خلقیات گوناگون به یکدیگر و استفاده از ایشان در جهت سعادت عمومی. کسی که از ملکه ی سلحشوری برخوردار است بایستی در جای صحیح و نسبت درستی با کسی قرار گیرد که روحیه ی خویشتنداری دارد، و الا فضائل انسانی در عین فضیلت بودن ممکن است سایر فضائل دیگر را از خود براند. هنر مرد سیاسی همین است که با تدبیر این فضائل و تلفیق صحیح و بر اساس عدالت آنها با یکدیگر مانع از تضاد آنها شود، بلکه بایستی کاری کند که خویشتن داری خویشتن دار در خدمت سلحشوری سلحشور قرار گیرد و بالعکس و همه در خدمت سعادت جامعه باشند، و این امر ممکن نیست جز آنکه ارواح افراد اولا با پیوندی خدایی و اعتقادی به یکدیگر متصل شوند تا جزء حیوانی ایشان با رشته ای بشری به یکدیگر گره بخورد. "اگر در روحی عقیده ی درست و مطابق حقیقت درباره ی عدل و زیبایی و خوبی و خلاف آن جایگزین باشد" و همه به منبع زیبایی و خیر اعلی ایمان آورند، دارای اعتدالی می گردند که لازمه ی عضویت در جامعه است.
🍀 هشتم: این عقیده (که در مورد هفتم ذکر شد) تنها در طبایع نیکو تربیت یافته از طریق قوانین به وجود می آورد و این پیوند خدایی است که اجزاء مختلف فضیلت انسانی را به یکدیگر گره می زند. یکی از راه های دست یابی به این مهم وضع قوانین زناشویی صحیح است تا افراد نه بر اساس ثروت و دارایی و طبقات اجتماعی بلکه بر اساس روحیات و خلقیات ازدواج کنند. مثلا ارواح پرشور و دلاور به نکاح ارواح ملایم و خوشتن دار دربیایند تا این فضائل از یکدیگر جدا نگردند.
🖌 آنچه را افلاطون در این رساله بدان تصریح نمی کند ولی بر اساس مبانی و امتداد نگاهش و آنچه در سایر رساله ها بدان پرداخته اند قابل استحصال می باشد این است که مرد سیاسی و فرمانروا علاوه بر دارا بودن هنر و علم سیاست به لحاظ نظری خود بایستی سرآمد فضائل انسانی در جامعه باشد. و الا کسی که نه از خویشتن داری و نه از سلحشوری بویی برده است، چگونه ممکن است هر کدام را به عدالت سر جای خود نشانده و با یکدیگر تلفیق کند؟
📌 به نظرم اگر برادران دینی و ایمانی نگاهی به روح آرای افلاطون داشته باشند درخواهند یافت که از برخی مسئولین حاضر در متن حکومت اسلامی موجود به اسلام راستین و اسلام انقلابی ما نزدیک تر است و به گزاف نبوده است که حکمای مسلمان از بین آراء و اندیشه های گوناگون تمدن یونانی به سراغ افلاطون و ارسطو رفته اند، الأفلاطون منا و نحن منه و الله خیر الراحمین.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
💠 مطلعی بر ماه عاشقی
🍀 یادش بخیر! سالهای آغاز طلبگی با همپالگی های محترم به ملاقات اهل علم و معرفت قم می رفتیم. خدمت بزرگی رسیده بودیم و یکی از دوستان سوال کرد: حاج آقا بهترین راه برای رسیدن به خدا چیست؟ فرمود: عاشقی کردن! دیگری سوال کرد راه ترک معصیت چیست؟ فرمود: عاشق شوید! دیگری پرسید: راه خدمت به اسلام و مسلمین چگونه است؟ فرمود: از عشق می گذرد. یکی از دوستان با لبخندی گفت: شاید باید بپرسیم راه عاشقی چیست؟ ایشون فرمود: احسنت! راهی که فعلا مقدور شماست "کسب معرفت" است. البته راه های دیگری هم هست.
🍀 بعدها فهمیدیم چه سخن دقیق و درستی ایشان به ما فرموده اند. اساس دین و ایمان بر پایه ی حبّ است. "هل الدین الا الحب؟" اساسا هیچ راهی طی و هیچ منزلی سپری نمی شود جز آنکه بالحب و فی الحب و مع الحب است. حتی ترک گناه گرچه نیازمند اراده و عزمی سترگ است لیک در مناجات شعبانیه می خوانیم: "الهي لم يكن لي حول فانتقل به عن معصيتك الا في وقت أيقظتني لمحبتك"
🍀 عرفان که خواندیم دیدیم عجب! عارفان این همه ریاضت و سختی می کشند تا جان را تطهیر کنند، چون جان پاک و قلب صاف است که می تواند محط فرود محبت پروردگار باشد! و الا جان ناپاک کجا می تواند بر آن مه جبین سیمین ساق نظر اندازد؟ اما در منازل بعدی باز مرکب و مطیه عشق و محبت است.
🍀 اگر محبت نباشد کدامین کس می تواند از نفس و مشتهیات آن عبور کند؟ از آن سو محبت که آمد هر کف نفس و هر ترک هوایی که صورت می گیرد، درجه ای بر عطش و شعله ای بر لهیب عشق می افزاید. عشق تا حدی شعله ور می گردد که آدمی از هر غیر ولو آن غیر خودش باشد بیزار می شود، چرا که محبوب غیّار و غیور است و در هیچ ساحتی غیر را بر نمی تابد. و چه خوش گفته لسان الغیب این مضمون را به غزلی که مطلعش این است: "روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر"
🍀 حال چه خوش است صیام ماه رمضان اگر مقدمه ای برای نظربازی ما باشد، این شما و این شهر رحمت و محبت و بندگی، مبادا که این ماه نیز بگذرد و بهره ای جز تحمل ساعتی جوع و عطش نبرده باشیم.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 هر بار به لطمه هایی که غرب مدرن به سنت عزیز ما وارد ساخته است فکر می کنم، بدون تردید برای اولین چیزی که اشک از چشمانم جاری می شود، قلب ماهیت علم و تعلیم و تعلّم در دنیای شبه مدرن اطراف است.
🔰 تنزّل علم به ابزاری برای کسب ثروت و مال اندوزی و فروکاستن مهم ترین ارتباط اجتماعی بشری (یعنی تعلیم و تربیت) به یک شغل و حرفه.
متاسفانه در جامعه ی امروز ما معلمی دیگر امتداد هدایت انبیاء نیست، بلکه شغلی است در کنار سایر مشاغل که در قبال هر ساعت تعلیمش "چرک کف دست" دریافت می شود.
🔰 در پی این تلقی است که پرده های تقدّس علم و عالم دریده می شود، متعلّم همیشه متوقع و استاد همیشه بدهکار است، به عبارتی پای اصل استخدامی که در نازل ترین و مادی ترین ساحت بشری جاریست به عالی ترین و اصلی ترین بُعد حیات انسان باز می شود. نگاه متعلم آن می شود که معلم وظیفه اش است به من آنطور که می خواهم تعلیم دهد، چرا؟ چون هزینه ی کارش را پرداخت کرده ام.
🔰 این نگاه نه تنها در آموزش و پروش و دانشگاه ها کاملا جا افتاده است و استاد و معلم تبدیل به کارمند شده اند، متاسفانه در حوزه های علمیه نیز در حال تبدیل شدن به فرهنگ است. تقلیل رابطه ی استاد و شاگردی به روزی یک ساعت کلاس، قدرت نفوذ و اعتراض طلاب بر مدارس برای تغییر استاد، نحوه ی خاص تعامل آموزش مدارس علمیه با اساتید حوزوی، دریافت هزینه ای معین در ازای ساعتی تدریس، اهمیت فرم های ارزیابی اساتید، لزوم مجهز بودن استاد به روش های جدیدآموزشی و القاء مفاهیم مثل اسلاید و ... جملگی اثرات سوء نفوذ این تلقی است.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰همین ماهیت مدرن و جدید از مَدرس ها به منبرها و از طلاب به مردم عادی در حال سرایت است. حتما تا کنون برایتان سوال شده است که "چرا تبلیغ ایام محرم و صفر و رمضان کما فی السابق تاثیر گذار نیست؟" یا "چرا تاثیر موعظه های روحانیت در مردم کاسته شده است" یا "چرا نقش مساجد در تربیت کاسته شده است؟" بله عوامل متعددی دارد، لکن به نظر می رسد یکی از مهم ترین دلایل آن تبدیل شدن تدریجی روحانیت به یک شغل است. البته نمی گویم این اتفاق بتمامه افتاده لکن در یک دوران گذار به سر می بریم و شیب این تحول روز به روز شدیدتر می شود، و بدا به حال روزی که این تلقی سراسر هویت فرهنگی روحانیت را درنوردد.
🔰چند نمونه و شاهد دم دستی را از این تحول برایتان ذکر می کنم:
🔸 نخست: از نشانه های بارز این تنزل و قلب ماهیت برگزاری دوره های علمی و نشست ها و کارگاه هایی در مسائل دینی در ازای دریافت هزینه و سپس فروش این دوره ها در قالب فایل های صوتی تصویری است. دقت شود که هزینه ی دریافتی نه برای تامین مخارج پایه مثل خرید کاغذ و صحافی در نشر و چاپ است، بلکه به قیمتی گزاف و برای کسب درآمد است. این مهم در زمینه های مبتلی به عمومی مثل سبک زندگی و ازدواج و خانواده و تربیت فرزند و طب اسلامی و ... که دیگر سر به فلک می کشد.
برای مثال اخیرا دوره تربیتی مجازی را دیدم که از اساتید معمم و مبرز بهره می برد و تماما هم به صورت مجازی و حدود سه میلیون تومان آب می خورد.
(البته شاید اساتید مستقیما خود این کار را نکنند و به اصطلاح بنگاه نداشته باشند، لکن خود را به راحتی در اختیار این موسسات قرار می دهند و به ازای ساعتی تدریس مبلغ دریافت می دارند).
🔸دوم: وله شدید و اقبال بسیار زیاد طلاب برای دریافت مدرک، اولا حوزوی و در وهله ی دوم عموما به دنبال مدارک دانشگاهی تیز هستند.
🔸سوم: بنده چند سالی هست که در معرض پرسش های طلاب اواخر سطح برای تعیین رشته ی تخصصی هستم، متاسفانه میزان سوالاتی که در باب آینده ی شغلی و درآمد از حقیر در خصوص رشته های جامعه شناسی و فلسفه و عرفان می شود، رو به تزاید بوده است.
و موارد متعدد دیگری که از حوصله ی این نوشته خارج است و مشهود حقیر بوده است. اینها گواه است که پیش از همه چیز تلقی روحانیت از هویت خودش (چیستی، شئون، وظایف و ...) در حال تحول است.
🔰 شاید سوال شود "سنت" چگونه بوده است؟
سنت ما دقیقا در تقابل با همین دو تلقی از روحانیت قرار داشت. اولا علم و عالم ارزش ذاتی داشت و اگر کسی می خواست از مشکات علمی یا معنوی عالمی بهره ببرد، بایستی پس از خواهش و التماس برای پذیرفته شدن با جان و دل به استاد خدمت می کرد. به عبارت دیگر متعلم به خدمت معلم در می آمد، بی مزد و بی منت و در راستای تهذیب نفس و تعالی
به این بیت حافظ دقت بفرمایید:
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
🔰 با صرف القاء الفاظ و مفاهیم و شرکت در درس های شفاهی کسی تربیت نشده و عالم ربانی از آب در نمی آید، بلکه بایستی کمر همت به خدمت بست، معنای خدمت هم که واضح است، بسیاری از علماء و اولیاء کارهای خصوصی و خانوادگی اساتیدشان را با افتخار انجام می دادند، از خرید نان و ما یحتاج بگیرید تا بسیاری از کارهای دیگر، امیرالمومنین علیه اسلام می فرمایند: "إذا رَأيتَ عالِما فَكُن لَهُ خادِما".
🔰در طی مراودات خدمت گونه بود که استاد مناسبات قولی و فعلی شاگرد را تنظیم می کرد، شاگرد با سیره ی عملی استاد آشنا و بدان ملتزم می شد و عملا زندگی عالمانه می آموخت، خدا هم البته صدچندان به متعلم برکت می داد. چون شخص برای تعلیم و تربیت نفس دارد خود را ذبح می کند و به خدمت عالم در می آید و این مهم خود بخشی از سلوک است.
🍀مناسب است در این زمینه خاطره ای را از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بزرگ نقل کنم. فرزند ایشان از پدرش نقل کرده که فرمود: توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشکیل دهم، همه مرهون خدماتی است که به استادم؛ مرحوم سید محمد فشارکی (رحمةالله) کردهام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و کار بدانجا کشید که من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، طشت مهیّا میکردم و بدین عمل افتخار میکردم.
القصه اینکه: هر که حالت بِه کُند در خدمتش چالاک باش
🔰ثانیا هیچ گاه متاع دنیوی ای در قبال علمِ عالم و تعلیم وی قرار نمی گرفت. تعلیم جاهل میثاقی بود که خداوند در ازای اعطای علم از ایشان ستانده بود.
بنده به راستی درک نمی کنم که چطور ممکن است بسته هایی را برای بهبود وضعیت دینی جامعه به قیمت گزاف به مردم بفروشیم بعد در آخرت نیز توقع اجر الهی داشته باشیم؟
آیا این قدر علوم الهی و نکات برآمده از آیات و روایات ذلیل شده اند که در قبال تعلیم آن به خلق الله ثمن بخس دریافت شود؟ "فبئس ما شروا به أنفسهم لو کانوا یعلمون"
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 خداوند ذلیل می کند عالمی را که مردم به علمش احتیاج داشته باشند و او به خاطر بهره ی دنیوی از ایشان دریغ کند، و البته ذلیل هم هستند. چه ذلتی از این بالاتر که علم را با چرک کف دست معامله می کنند؟ هیچ عالم ربانی ای را پیدا نخواهید کرد که برای نوشتن یا گفتن مطلبی که خداوند به وی ارزانی داشته و نورش را از کلمات معصومین گرفته است مزد دریافت کند. کلا و حاشا! در هیچ سیره ی سلف صالحی چنین چیزی یافت نشده است.
🔰 تمام عزت عالِم به "لا اسئلکم علیه أجرا" است، و الا چه طور می تواند مصداق "كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ" قرار گیرد؟ روحانیت شغل نیست چون آحاد جامعه برای حرکت به سوی کمال نفسانی و شستن جان از غبار عالم ناسوت و پرواز در عالم ملکوت و زیستن در دنیای آخرت محور به روحانی احتیاج دارند، اما چیزی در خور ندارند تا در قبال علمش به وی پرداخت کنند.
رغبت و حاجت مردم "بما فی صدر العالم" است اما او احتیاج و رغبتی بما "بما فی ایدی الناس" ندارد. روحانیت شغلی در کنار سایر مشاغل نیست چون سر و کارش با ذات اقدس اله است، رزقش الهی، خدمتش الهی، تدریس و تدرسش الهی و در نهایت مزدش هم الهی است. از این روست که بر سایر شئون اجتماعی ولایت و هیمنه دارد، چون روحی است برای کالبد جامعه.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 لطف سیدالشهدا علیه السلام بود که روزی این حقیر کرد تا چند خطی در توصیف و تمجید از برنامهی "حسینیهی معلی" به نگارش دربیاورم و به عنوان مقدمه به آسیبشناسی برنامهی عصر جدید از منظر فرهنگ دینی بپردازم.
🙏 تشکر از سایت ۵۹۸ که نشر این نوشته را عهده دار شد.
🌐598.ir/00293p
💠@Ahadith_ejtemai
🏴 در رثای برادر عزیز تر از جانم، سید مصطفی مدرسی مصلّی
🖌 بخش نخست
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی کسانی که دغدغه ی انقلاب اسلامی و مکتب امامین انقلاب و بسط توحید و ایجاد تمدن نوین اسلامی دارند، بالاخره روزی گذرشان به دکان آقا سید ما افتاده بود. اگر خودشان سراغش نمی رفتند سید ما سر وقت ایشان می رفت و سعی می کرد از ظرفیتشان برای حوزه ی انقلابی و تربیت طلبه ی عصر انقلاب استفاده کند.
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی بچه های مدرسه ی معصومیه و دانشگاه شریف! ورودی سال ٩١ حوزه بود، از همان اول با پوشش و روحیه ی خاصش خیلی به چشم می زد، چندباری باهاش هم کلام شده بودم. آن سالها دأب این را داشتم که با دانشجویانی که از دانشگاه های مطرح به حوزه آمده اند بنشینم و از دغدغه و اهدافشان سوال کنم! با سید نشستم، دیدم عجب موجودی نابی است! حال و هوایش اصلا به نسل ما نمی خورد. ما در همه در زندگی شهری و دانشگاه رنگ غرب خورده بودیم، ولی سید ناب ناب بود، خالص خالص! گرد مدرنیته و تعفن غرب هیچ بر وجودش ننشسته بود! من در عجب بودم که این سید بزرگوار با این روحیه چگونه چهار سال در دانشگاه شریف وسط تهران درس خوانده!؟ به شوخی بهش می گفتم سیدجان! تو طلبه و با عمامه پا به این دنیا گذاشتی.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🖌 بخش دوم
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی کسانی که پای مکتب قرآن و عرفان و برهان حضرات آیات یزدان پناه و عابدینی (حفظهما الله) رشد و نموّ یافته اند. از همان اوائل شیفته ی استاد فلاح (دام ظله) بود! البته شیفتگی او با ما فرق داشت، او هر که را دوست داشت برایش هزینه می کرد، وقت می گذاشت و خدمتی انجام می داد، دلسوزانه کار می کرد و اساتید این دلسوزی و سخت کوشی و عشق به خدمت را در وجودش حس می کردند، در نتیجه همه دوستش داشتند. کمی که بیشتر آشنا شدیم ازش درخواست کردم بحثی با هم داشته باشیم، او گفت: درس های ما به هم نمی خورد! درس هایش را پرسیدم. تا گفت نهایه رو امسال مشغول هستم، گفتم من پارسال خودم نهایه را خواندم، ولی بحث نکردم! بیا با هم بحث کنیم. قبول کرد و با حسین آقای مسجدی عزیز بحث سه نفره ای را شروع کردیم. هر روز بالاسر حضرت معصومه (س) مباحثه داشتیم و بعدش با هم به درس خارج نهایهی استاد یزدان پناه (حفظه الله) می رفتیم. یه روز سر بحث با یه حالت شرمندگی چند بار عذرخواهی کرد، گفت ببخشید حالم بد شده و باید چیزی بخورم! فکر کنم قند یا فشارش افتاده بود، سریع از جیبش بسته ای خارج کرد و قدری عسل در دهانش گذاشت. من متحیر بودم که یه ذره عسل خوردن اینقدر عذرخواهی ندارد، ولی او ادب خودش را داشت. ذهن حادّی داشت، سر بحث وقتی قانع نمی شدم تند حرف می زد و رنگ چهره اش عوض می شد و شاید در تند حرف زدن قدری لهجه ی یزدی هم پیدا می کرد. اوائل بهش می گفتم سید سر بحث اینقدر عصبانی نشو! بعد دیدم نه! روحیه اش این است، برای هر چیزی که وقت می گذارد، دلسوزانه و با جدیت کار می کند. آنچه من عصبانیت می پنداشتم درواقع قطره ای از شور و اشتیاق باطنی بود که جلوه ی ظاهری پیدا کرده بود. حکمت و عرفان را دوست داشت، ولی بیشتر می خواست از این شیر خالص، کرهی پرفائده بگیرد لذا از همان ابتداء به دنبال امتداد حکمت و عرفان در صحنه ی سیاسی و اجتماعی بود.
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی کسانی که قبل از نماز صبح برای نماز شب و مناجات به حرم حضرت معصومه (س) مشرف می شدند و تا حوالی بین الطلوعین در حرم می ماندند. دأب هر روزه اش بود. سید ما اهل بکاء بود، عجیب در روضه ها گریه می کرد، یکبار در روضه کنار من نشسته بود، در تمام طول روضه داشتم به حال سید غبطه می خوردم، هم اشک داشت و هم ناله، هم زمزمه داشت و هم تجسم! عاشقانه گُر می گرفت، بهش گفتم سید عجب حالی در روضه داری! گفت: امین جان! دیگه پیش من نشین! شاید فکر می کرد بقیه که کنار او نیستند متوجه نمی شوند، ولی نمی شد در روضه نشست و به ضجههای سید توجه نکرد. سید ما سراسر شور و احساس بود، زبان شعر را بلد بود، اگر شعر خاصی را حفظ می کردم دوست داشتم اولین نفر برای سید بخوانم، یکبار خاطرم هست که در مسجد معصومیه نشسته بودیم، شعری را با کلی آب و تاب خواندم سید گوش داد و پا به پای من گریه کرد، بعد گفت البته این شعر را شنیده بودم! ولی نگفتم تا حست خراب نشود! سید ما هم مناجاتی بود و هم خراباتی، جامع اضداد بود، همان قدر که اهل سجاده و مصلّی بود، خوش مشرب و خوش رو و خوش خنده بود، بعضی شوخی ها را فقط با او می شد طرح کرد.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🖌بخش سوم
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی کسانی در قم به دنبال مشاوری امین برای خروج از بن بست های طلبگی و حوزه بودند، همه ی کسانی که می خواستند از مباحث نظری صرف خارج شده و قدم در عرصهی عینیت بگذارند. عجیب برای افراد شخصیت قائل بود و برای هر کس وقت می گذاشت. دغدغه مند بود، و این دغدغه اش را با تمام وجودش به انسان منتقل می کرد. شور عجیبی در کلماتش بود، بالاترین گواه صدق و صفای باطنش، چشمان قرمز و اشک زده و صورت سرخ و رگ های بیرون زده از گردنش بود. چقدر سعی داشت نگذارد ما انتزاعی باقی بمانیم! یکبار طرف مشورت دانشجویان پزشکی برای برگزاری اردو در قم قرار گرفته بودم، دعوت اصلی ام به سمت معنویت بود. وقتی به سید مصطفی گفتم، سریع موضع گرفت که دعوت به معنویت بدون کار تشکیلاتی و انقلابی آفت دارد، چون دانشجویان نمی توانند به تنهایی معنویت را نگه دارند! بعدش چند تا شاهد تاریخی برایم ذکر کرد، هر کس غیر از آقا سید آن حرف ها را به من می زد امکان نداشت بپذیرم! سید تنها کسی بود که دوست داشتم مباحث کلان و راهی را که برای چند سال آینده در نظر گرفته ام برایش طرح کنم. چون هم خوب حوصله می کرد و هم خوب می شنید و هم خوب می فهمید و هم خوب نقد می کرد. این بشر دکترای آسیب شناسی داشت، به دلیل تجربه های فراوان و آشنایی با گروه های مختلف و افراد گوناگون، پختگی خاصی در کارهایش پیدا شده بود. آن زمان که ما سرمان فقط تو کتاب و بحث بود، سید با افراد گوناگون جلسات فکری برگزار می کرد. یکبار به شوخی گفتم: اطرافم کلی جلسات و نشست ها برگزار می شود ولی من فرصت نمی کنم هیچکدام را شرکت کنم! با جدیت جواب داد: امین جان! خیلی اشتباه می کنی، خیلی! می دانم سرت شلوغ است ولی اگر تو این جلسات شرکت نکنی فهم درستی از جامعه ی علمی و مسائل پیرامونی و لبه های تولید دانش پیدا نخواهی کرد! حرفش حق بود.
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی کسانی که به دنبال کار تشکیلاتی در بستر حوزوی یا دانشگاهی هستند. سید ما نه فقط تشکیلات می فهمید یا اخلاق تشکیلاتی می دانست یا روح تشکیلات را بلد بود، اصلا خودِ خودِ تشکیلات بود. بلد بود چگونه افراد را در موضع خودشان به فعلیت برساند، با همه مدارا میکرد و حتی بر افراد تاثیر هم میگذاشت البته بدون آنکه احساس تعرض به اندیشه یا عمل در شخص مقابل دست دهد، چون برای استقلال جریانها و اشخاص موضوعیت قائل بود. قرار نبود همه شبیه هم شوند ولی بایستی به سان یدی واحد در راستای اهداف انقلاب حرکت کنند. تو جریان شناسی گروه های فعال در قم و تهران بی نظیر بود، آن هم نه شناسایی از دور و انتزاعی بلکه از نزدیک و کاملا عینی، در مورد هر گروه یا نحله ای در قم می خواستم اطلاع کسب کنم اولین طرف مشورت همیشه سید مصطفی بود، با هر کس هم که می خواستم ارتباط بگیرم اولین پُل همیشه خودش بود. با افرادی که شاید من ده دقیقه هم نتوانم کنارشان بشینم و فکرشان را تحمل کنم، سید مصطفی رفیق بود! ما همیشه به لبه های اندیشه ی افراد و مواضع اختلاف توجه می کنیم، ولی سید به جان افراد و وجوه اشتراکشان مینگریست، به شوخی بهش می گفتم سید جان! موضع ما هنوز اصالت ماهوی است، ولی اصالت وجود در جان تو نشسته و طرز نگاهت را عوض کرده! در مباحثه با دوستان وقتی تند می شدم، اولین نفری که ترمز مرا می کشید سید مصطفی بود. امین جان! قدری آرام تر! مواظب باش قلمت در دل ها کدورت ایجاد نکند.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🖌 بخش پایانی
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه ی همه نه! همه ی کسانی که دنبال دوستی مهربان و دلسوز در فضای طلبگی بودند. سید بهترین رفیق بود، بهترین هم کلام، بهترین یار غار و دوستی عزیز تر از جان! هر از گاهی بهش پیام می دادم سید جان! خیلی دلم برایت تنگ شده، قبل مرگم نفسی مهلت دیدار بده! بلافاصله می گفت: دل منم خیلی برایت تنگ شده، کی فرصت داری همو ببنیم؟ هر دو سر شلوغ بودیم! یه بار مخش رو زدم که شام بیاد منزل ما با هم پیتزا بخوریم، آمد یک پیتزا هم آورد ولی خودش نخورد! هر کار کردم نخورد! گفت آمدم فقط کنارت باشم وگرنه الان هیچ میلی ندارم! تو بخور من از خوردن تو لذت می برم!
این "جان" آخر اسم ها از زبانش نمی افتاد. امین جان! وحید جان! حسین جان! این جان فقط لفظ نبود، به راستی معنایش را قصد کرده بود، چرا که همه جان او بودند و او همه ی جانِ همه! این اواخر چقدر هر دو مشتاق بودیم مباحثه ی کتاب "فلسفه ی فرهنگ" استاد یزدان پناه (حفظه الله) رو با هم داشته باشیم بلکه یه راهی در جهت ارتقا و بسط اندیشه ی استاد در بستر اجتماعی ایجاد کنیم. اما چه حیف! تو ماندی و زمان ما را با خود دارد می برد! تو رفتی تا با معشوقانت هم کلام شوی و ما ماندیم و یک عمر حسرت و خاطره مجالست با تو!
🔰 سید مصطفای ما را همه می شناختند، البته همه، همه ی او را نمی شناختند بلکه هر کسی از جهت و حیثیتی! بعضی به لباس ویژه و پوشش خاصش، بعضی به شور حسینی و ذهن داغش، بعضی به نماز شب و مناجات سحرش، بعضی به اندیشه ی راهبردی و عمق تفکرش، بعضی به حکمت و عرفان و مبانی عمیقش، بعضی به آرمان ها و اهداف عالی اش، بعضی به انتقادهای کوبنده و نگاه نافذش و بعضی به مهربانی و حس برادری اش و بعضی به خنده های زیبا و شوخ طبعی اش، بعضی به اشک و آه و سوز روضه اش، بعضی به دل رئوف و چشم دغدغه مندش! بعضی و بعضی و بعضی. برادر عزیز تر از جان ما اسم با مسمایی هم داشت، اصلا اسم را برای او قالب گرفته بودند چون به راستی هم سید بود، هم مصطفی بود، هم مدرّس بود و هم مصلّی! اینها همه البته خصال نیکوی سید ما بود، او همه بود و هیچ یک نبود، شاید او بهتر از همه خودش را شناخت و وصف کرد، او از ربیّون بود و إلی الله راغب.
🖋 امین اسداله زاده داریانی 28 بهمن 1401
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
بسم الله الرحمن الرحیم
🔆 دهه شصتی ها در تقاطع انقلاب (1)
✍️ امین اسداله زاده
🔰 انتخابات 1403 با همه تلخ و شیرین ها و فراز و فرودهایش تمام شد. گزاف نیست اگر بگوییم همه بچه حزب اللهی ها با طیف های گوناگون نظری و عملی شان در این انتخابات به صحنه آمدند تا عرصه سیاسی اجتماعی فرهنگی کشور دست جریان متمایل به غرب نیفتد. اما شکست خوردیم، و از شکست بدتر زخم هایی است که بر جان و صورت یکدیگر حک کردیم و اختلافاتی که اماره نزاع های عمیق تری و خونین تری در آینده هستند. التیام چنین دردهایی در کنار گذر زمان نیازمند تدبیر و بازنگری در شخصیت خود و هویت جبهه مشترکمان است.
🔰 در ایام انتخابات در هیچ گروهی نبود که دعوا و اختلاف نظر و متهم کردن و برچسب زدن نباشد. دعوا در ساحت های الهیاتی و دینی با دعواهای عادی سیاسی اجتماعی متفاوت است، چون محور نزاع در تعیین حق و باطل است. بدیهی است در چنین زمینه¬ای وقتی یک طرف خود را حق بپندارد، حداقل اتهامی که طرف مقابل با آن مواجه می شود انحراف، نفاق، بی بصیرتی، بی تقوایی، ضدولایت، بی تقوایی و ... است. در بستر اختلافات الهیاتی، رگ غیرت دینی افراد به جوش می آید و احساسات برانگیخته می شود و انسان به آسانی عنان لسان و قلم خود را از دست می دهد.
🔰 طلایه داران نزاع در سطحی که حقیر مشاهده کردم، عمدتا از اواخر دهه پنجاه تا اوایل دهه هفتاد هستند و من با عنوان دهه شصتی ها از آنها نام می برم. نسلی که تمام حیات خود را در تاریخ جمهوری اسلامی سپری کرده-اند. از ویژگی های منحصر به فردی برخوردارند و به دلیل شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که در آن زیسته اند نوع کنش گری خاصی در صحنه انقلاب در مقابل پیشینیان خود به منصه ظهور می رسانند.
🔰 به خلاف نسل قبل حزب اللهی ها که عمدتا چند عکس با کلاه جنگی و تفنگ دارند، عمده ما دهه شصتی ها جوانی خود در دانشگاه سپری کردیم و از فعالین بسیج در دانشگاه ها بودیم. بخش زیادی از زندگی سیاسی ما در سالهای روشن و تاریک احمدی نژاد و چالش های او با جریان راست سنتی نضج یافته است، به همین دلیل ما هیچگاه ارتباط خوب و وثیقی با گذشته خود به عنوان یک جریان برقرار نکرده ایم. چرا؟ مهم ترین دلیل این است که ما از گذشتگان خود فرهیخته تریم -دقت کنید! نمی گویم بهتر می فهمیم- . این فرهیخته تر بودن خود اسبابی چند دارد که به برخی از آنها اشاره می کنم:
1. زعامت مقام معظم رهبری تمام عمر سیاسی اجتماعی ما رو پوشش داده است. حال و هوای ما با مقام معظم رهبری با حال و هوای پیشینیان ما با امام خمینی بسیار متفاوت است. بپذیریم یا نپذیریم مقام معظم رهبری افق های نوینی از روشنفکری دینی را مقابل چشم جهانیان گشوده است. شخصیت منحصر به فرد، پر مطالعه، بیان شیوا و عقلانیت دینی خاص و کیاست و خرد سیاسی ایشان جهان دیگری را برای قائلین به اسلام سیاسی در این سالیان رقم زده است.
2. ما در بحبوحه تهاجم فکری و فرهنگی غرب در دانشگاه ها حضور داشتیم. مواجهه با اساتیدی که به لحاظ فکری خود را ذیل غرب تعریف می کنند و کتابهای فراوان ترجمه شده و سعی در حفظ اعتقادات دینی در میان بحران های فرهنگی دهه هشتاد، از ما شخصیت ویژه ای ساخته است. اکثر ما یک دوره مطالعه آثار شهید مطهری را گوشه پر شال خود داریم، اگر دانشگاهی بودیم چند سالی حوزه و اگر حوزوی بودیم سرکی به دانشگاه کشیده ایم. از مدرک که دیگر برایتان نگویم، ما در سالیانی رشد کردیم که پذیرش دانشگاه ها در مقاطع گوناگون ده¬ها و بلکه صدها برابر شد.
3. استفاده فرهیختگانی از اینترنت و سوشال مدیا نیز هدیه ای بود که به ما اختصاص یافت. هر کدام از ما یک کانال یا صفحه یا چیزی داریم که در آن واژه تولید می کنیم و از مفاهیم پیچیده تری برای تحلیل وقایع استفاده می کنیم، فکر می کنیم و دیده می شویم و پیام مخابره می کنیم.
4. به دلیل قوت بعد نظری، ما نسبت به گذشتگان امتداد سازتریم. چون مفهوم به آسانی قابل انتقال است و بدیهی است که هر یک از ما در راس یک NGO مذهبی حضور داشته باشیم و عِدّه و عُدّه ای را برای خدمت به دین و انقلاب بسیج کنیم.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 این زمینه ها و صحنه های عملی مختلفی که هر کدام مشغول فعالیت در آن هستیم، از ما جمعیتی با کثرات فراوان ساخته است. طبیعی است که کثرت بی حد و حصر بعد نظری و بعد عملی افرادی با اختلافات فکری و ذائقه های فراوان حتی در بدیهی ترین چیزها ایجاد کند. ما حتی در اصول اولیه انقلاب و اسلام سیاسی نیز با یکدیگر توافق نظر نداریم. تعاریف و فهم ما از اسلام سیاسی، مردم سالاری دینی، عدالت و از همه مهم تر ولایت فقیه و بسیاری مفاهیم بنیادین دیگر با یکدیگر متفاوت است. ما در زیر هاله ای از مقام معظّم رهبری با یکدیگر جمع شده ایم و هر کدام خوانش ها و تفسیرهای خود را از ایشان داریم.
اجازه بدهید قدری از این جلوتر بروم! بسیاری (اگر نگویم همه) از ما در مواردی چند با مقام معظم رهبری اختلاف نظری داریم، اما به دلیل هژمونی اندیشه ایشان بر جریان انقلاب جرأت اعلام علنی آن را نداریم اما در محافل خصوصی و در جمع یاران خاص خود آن اختلافات را در قالب سوال یا نفهمیدن سخن ایشان بدون طعنه به ساحت قدسی شان به یکدیگر عرضه می کنیم.
🔰 ما دهه شصتی ها اکنون در تقاطع پر از کثرت انقلاب اسلامی قرار داریم. این کثرت زاییده آن است که درخت انقلاب اسلامی بالیده و رشد کرده است و ما هم در کنار این درخت بزرگ، اکنون قد کشیده ایم. اما چالشی که اکنون پیش روی ما قرار دارد این است که با این کثرت چگونه مواجه شویم؟ آفات آن را بشناسیم و برای آن راهبرد عملی داشته باشیم و الا این اختلاف آن هم در بستر الهیاتی که بیان شد قطعا ما را با مشکلات فراوانی مواجه خواهد کرد.
ادامه دارد ...
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
بسم الله الرحمن الرحیم
🔆 دهه شصتی ها در تقاطع انقلاب (2)
✍️ امین اسداله زاده
🔰 خلاصه بحث قبل این شد که رفقای حزب اللهی دهه شصتی از کثرت نظری و عملی و تخصصی فراوانی برخوردارند و تنها در پناه هاله ای از مقام معظم رهبری با یکدیگر جمع شده اند. به بحث های قبل عدم تربیت صحیح سیاسی و اجتماعی و حتی علمی و دینی و اخلاقی ما را در کنار انفجار جمیعتی و تنازع برای اثبات خود را نیز اضافه کنید. کاهش نقش اجتماعی مردم و جوانان حزب اللهی در اداره مملکت و تفویض آن به نهادهای حکومتی و کاهش ارتباط مستقیم ما با حکومت و مسئولین و از آن مهم تر مردم و پشت میز نشین شدنمان را نیز بایستی به این سیاهه اضافه کرد. و در کنار همه اینها سرعت تحولات جهان معاصر در ابعاد گوناگون – از تکنولوژیک گرفته تا تحولات فرهنگی و ... – و پیدایش عرصه های جدید، اجازه منطبق شدن با محیط و تجربه صحیح آموختن را از ما ربود.
نکات فراوان دیگری نیز به ذهنم خطور می کند که از حوصله بنده و شما خارج است. فقط در پرانتز عرض کنم که الان صحیح ترین موقع است تا بشینیم، گعده بگیریم و جامعه شناسانه و با نگاه درجه دو ویژگی های نسل خود را واکاوی کنیم و تفاوت محیط و کنش سیاسی اجتماعی خود را با نسل های پیشین مورد دقت قرار بدهیم. بگذاریم و بگذریم بریم سراغ راهکار عملی! به راستی در برابر این کثرت پدید آمده در این جریان چه باید بکنیم؟
🔰 به نظر حقیر ما در سه جنبه از حیات سیاسی-اجتماعی امروز خود دچار کمبود هستیم، و تا این نواقص را از بین نبریم یا حداقل به صورت جمعی و همدلانه به بحث و گفت و گو در باره آن نشینیم، نمی توانیم به آینده خوشبینانه نگاه کنیم، چرا که وضعیت امروز ما آبستن نزاع های بسیار خونینی برای آینده است. آن سه جنبه عبارتند از:1.ناکافی بودن فرهنگ و ادبیات سیاسی 2. جدی نبودن اخلاق سیاسی و اجتماعی در جریان حزب الله 3. بحران شخصیت اجماع ساز.
📍 1. ناکافی بودن ادبیات سیاسی برای حل بحران های پیش رو:
🔰 بار تولید ادبیات سیاسی را در این سالها تنها مقام معظم رهبری به دوش گرفته است. این مهم از یک جهت شاید قوت به نظر برسد، اما از یک جهت ضعف دیگر ضعف بسیار بزرگی است. شاید قوت به نظر برسد زیرا واژگان و مفاهیم و دستگاه نظری یک نفر در اذهان جایگیر می شود و خود وحدت آفرین است. البته ما در همین جهت به ظاهر قوّت هم دچار مشکل هستیم. زیرا عرضه این ادبیات در قالب سخنرانی و اقتضائات رهبری در ارائه نظرات و از همه مهم تر پراکندگی این سخنان در نزدیک به سی و اندی سال، علاوه بر آنکه امکان تفسیر به رأی این سخنان را بالا می برد، ما را دچار دشواری هایی در فراگیری و فهم این سخنان نیز می کند. ما امروز حداقل نیازمند چند ده جزوه قلم خورده و فنی هستیم و که بسیاری از مبانی انقلاب را از دیدگاه ایشان برای ما توضیح دهد و بسیاری از سوالات ما را که در کلمات ایشان بیان شده است حل کند. این جزوات بایستی دست به دست میان ما بگردد و کتب بالینی ما به حساب بیاید. از آن دردناک تر این است که شناخت ما نسبت به اندیشه سیاسی امام خمینی در سطح بسیار نازل تری قرار دارد.
🔰 اما جهت ضعف اصلی این است که ما سواد سیاسی کافی برای کنش سیاسی نداریم و چون سواد کافی نداریم، از قدرت خلق ادبیات متناسب با صحنه عینی محرومیم. عمده ما از باب تکلیف و برای اقامه دین و پیروی از مقام شامخ ولایت به کنش سیاسی آن هم به صورت فصلی و مقطعی دست می زنیم. نکته دیگر این است که کنش سیاسی عمدتا کار فرعی بیشتر– حتی بزرگ ترهای این جریان مثل روحانیونی که وارد عرصه سیاست شده اند- به حساب می آید. وقتی سیاست امر فرعی زندگی ما شد، طبیعی است که در باب بسیاری از موضوعات فکر نمی کنیم و در نتیجه از چشمان تیزی برای تحلیل و تولید ادبیات مناسب برخوردار نخواهیم بود.
🔰 بایستی دقت کرد که صرف پدید آمدن ادبیات سیاسی توسط یک یا چند شخص برای حل این مسائل کفایت نمی کند، بلکه این ادبیات بایستی به صورت گفتمان در آمده و در ذهن مشترک و جمعی ما حاضر باشد.
یک نمونه از ضعف ادبیات سیاسی در مسأله تصویر نداشتن از اتحاد و اجماع اجتماعی خود را نشان می دهد. ما مبانی نظری کافی برای اجماعی سیاسی را نداریم، بلکه در مقابل مبانی دیگری چون تلقّی خاص از حجیّت (حجت داشتن برای یک کنش سیاسی) و حق مداری داریم که در نگاه بدوی اتحاد شکنند. بسیاری از ما در عمل اتحاد سیاسی را به معنای وحدت و یگانگی آن هم ذیل اندیشه خودمان (یا آن چیزی که ما حق تشخیص می دهیم) تعریف کرده و و پذیرفتن آن را به معنای سازشکاری، سیاست کثیف و زد و بند به حساب می آوریم.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 باعث تأسف است که یکی از دوستان فاضل و صمیمی ما در همین ایام با تمسک به آیه شریفه «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا ...» کسانی که ژست وحدت و اجماع می گیرند را به باد انتقاد گرفته و قائل است به جای از اجماع دم زدن بایستی دامن ها را بالا زده و به عنوان یکی از طرفین دعوا دل به دریا بزنیم، و طرف مقابل را با قدرت سر جایش بنشانیم! اما سوال اینجاست که چه کسی این سعه را دارد که در این جهان بینی مشترک حق و باطل را تعیین کند؟
🔰 این در حالی است که شرط اجماع و اتحاد پذیرش کثرت است. پذیرش کثرت یعنی من نمی خواهم تو را تغییر بدهم ولی تو هم نخواه مرا تغییر بدهی، اصلا قرار نیست کسی دیگری را تغییر بدهد. این اشتباه است که گمان کنیم با بحث نظری می توان دیدگاه طرف مقابل را تغییر داد! تغییر دادن اگر هم ممکن باشد فرآیندی تدریجی و عمدتا در فضای غیر نظری است. ما آماده ایم با هر کسی که در ذره ای در جهان بینی اش با ما مشترک است بر سر امور مشترک در مقابل غیر متحد شویم. آیه شریفه «قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ» مهم ترین شرط اتحاد را نه تغییر نظرات و یکی شدن آنها بلکه عدم اراده بر ارباب بودن برخی و تحمیل نظرات، علائق و سلائق خود به دیگران قرار می دهد.
🔰 اجماع و اتحاد راهبرد عقل عملی برای تحقق آرمان ها و ارزش های مشترک در یک جهان بینی واحد است. تمام حق نزد کسی نیست، و تعیین اینکه کدام طرف در بین این اختلاف بر حق و کدام طرف بر باطل است، در بسیاری از موارد خارج از توان آدمی است. هیچ طرفی حق مطلق نیست و در جریانی که ما حضور داریم همه حق آمیخته به باطلند. پس متواضعانه داشته های خودمان را به میدان بیاوریم و بدون آنکه متعرض دیدگاه ها و نظرات دیگران شویم آنچه می فهمیم را عرضه کنیم. در این مسیر قضاوت را به روز جزاء و تاریخ - که یکی از بهترین فیلترهای تصفیه است - واگذار کنیم.
🔰 از طرف دیگر اجماع سازی و اتحاد نیازمند همدلی و رفاقت است. گزاف نیست اگر بگوییم مرحوم هاشمی رفسنجانی با آبگوشت و استخر و ارتباط حضوری و مؤثر با افراد حوزه های علمیه را فتح کرد. بی خود پشت صفحه گوشی و کامپیوتر خود نشینیم و در گروه های مختلف به بحث و مجادله نپردازیم. فضای مجازی تنها فاصله میان ما را بیشتر می کند. اگر تأثیر گذاری اجتماعی و جریان سازی و پیش روی می خواهیم، حتی اگر می خواهیم دعوا و بحث کنیم، بهتر است حضور به هم رسانیم و در چشم طرف مقابل نگاه کنیم و حرف خود را بگوییم. فضای مجازی و شنیدن نقل سخنان مومنان را علیه یکدیگر جریء کرده و تخم تخاصم را بین احباء می فشاند.
📍 2. حاضر نبودن اخلاق سیاسی- اجتماعی در زندگی:
🔰 به نظر حقیر ما اساسا فهم درستی از مقوله اخلاق – همانند بسیاری از مقولات دیگر چون قانون و ... - و نقش آن در حیات اجتماعی خود نداریم. عدم مواجهه صحیح ما با اخلاق ریشه های بسیار عمیقی دارد. از فهم ما از شریعت و ارائه آن در قالب رساله های عملی مرسوم تا فردی و اخروی دیدن امور اخلاقی و ارائه آن در قالب دو واحد دانشگاهی بین دانشجویان و دروس اخلاق در سطح شهر بین متدینین و بسیاری از مسائل دیگر را می توان به عنوان عوامل این پدیده به حساب آورد. اخلاق اساسی ترین مقوله ای انسانی است که در این جهان مادی، زندگی اجتماعی را برای ما ممکن می سازد. بی اخلاقی از عدم تقیّد به احکام ظاهری شریعت چون نماز و روزه به مراتب ناپسندتر است «الغیبة اشدّ من الزنا». بی اخلاقی نه تنها فرد را از بین می برد، بلکه زندگی اجتماعی را و کنش سیاسی را به سطح حیوانیت تنزل می دهد.
🔰 برای حقیر به عنوان یک طلبه دردناک است که اطرافیان ساحت ها به بحث و گفت و گو در باب بی حجابی و راهکارهای مقابله با آن می نشیند، اما نسبت به بی اخلاقی های سیاسی که نقل محافلمان است نه تنها هیچ عکس العملی نشان نمی دهند، بلکه خود مروّج آن در سطوح مختلف هستند، درحالیکه بی اخلاقی سیاسی و اجتماعی در این شرایط ذنب لایغفر است و نیازمند نهی از منکری به مراتب شدیدتر نسبت به ظواهر شریعت است. اگر میخواهیم بار انقلاب را به دوش بکشیم، به صورت جدی نیازمند فهم اخلاقی و رعایت اخلاق سیاسی اجتماعی در گفتار و نوشتار و رفتارمان هستیم. این یکی از مهمترین مقوله هایی است که امروز بایستی به فکر آن باشیم.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
📍 3. بحران شخصیت اجماع ساز:
🔰 خداوند رئیس جمهور شهید ما سید ابراهیمی رئیسی را رحمت کند. بزرگترین ضربه ای که فقدان شخصیت ایشان به این جریان زد، آن بود که شخصیت اجماع ساز خود را از دست داد. سید ابراهیم هم به لحاظ اجتماعی بزرگ بود، چرا که سید و روحانی بود، در خانواده اصیلی قرار داشت و در جایگاه های حکومتی والایی نیز ایفاء نقش کرده بود. اما در کنار این بزرگی او اخلاق بزرگی را هم حائز بود. او بزرگ بودن را بلد بود، چون منیت را سرکوب کرده بود. وقتی انسان در مقابل کسی قرار می گیرد که منیت ندارد، و در عین تواضع تمام تلاشش این است که از تمام ظرفیت طرف مقابل برای بهبود وضعیت استفاده کند، هیچ نزاعی اتفاق نمی افتد. اساس نزاع جایی است که دو منیّت بزرگ مقابل هم قرار می گیرند، هیچ یک حاضر نیست کنار برود اما وقتی یکی عرصه را خالی کند دیگر نزاعی نیست.
🔰 سید ابراهیم به راستی برای طرف مقابل احترام قائل بود، نقش بازی نمی کرد و از همه مهمتر پایند به اخلاق بود. اخلاق اسلامی ما را به رحیم بودن نسبت به یکدیگر، به خطا پوش بودن، به آتو نگرفتن، به کلمات تند به کار نبردن، به صبر در برابر تهمت ها و اتهامات و تندی های مومنین و امثال ذلک دعوت می کند. اخلاص در عمل و ساده زیستی و عدم تبختر را نیز به اینها ضمیمه کنید تا ببینیم چه شخصیت مهمی را از دست دادیم. گمان نکنیم کسی که از همه صریح تر و تندتر سخن می گوید و می نویسد به حق نزدیکتر است، کلا و حاشا. کسی به حق نزدیک تر است که با دیگران بیشتر مدارا و سازش می کند و نسبت به مومنین ذلول تر است.
🔰 ما امروز بایستی بگردیم و تحت اشراف یک شخصیت اجماع کنیم. آن شخص قرار نیست لزوما مطهری یا بهشتی دوران باشد. آن شخص قرار نیست مرّ حق را بیان کند و در تشخیص و تحلیل در نگاه همه ما از ما برتر و اعلم باشد، آن شخص قرار است محور قرار گیرد و برای ما بزرگتری بکند. هم آن شخص بایستی خصائصی ویژه داشته باشد – من جمله کثرت ما را درک و آن را بپذیرد و قدرت تعامل با ما را داشته باشد – و هم ما بایستی به نوعی ولایت اجتماعی او تن بدهیم. اما آیا ما حاضریم پای پرچم شخص دیگری سینه بزنیم؟
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔆 چند جمله ای در نسبت جریان های اجتماعی با اهل بیت (علیهم السلام)
✍️ امین اسداله زاده
🔰 از آغاز قتل عام مردم مظلوم غزه و جنایات رژیم غاصب صهیونیستی، دعوای کهنه ای در نسبت دادن جریان ها و وقایع اجتماعی به اهل بیت علیهم السلام مجددا سر باز کرد. در گذشته کارهای مشابهی صورت پذیرفته است مثل تشبیه جوانان شهید به علی اکبر امام حسین (علیهما السلام) و تشبیه جمهوری اسلامی به خیمه و حرم اهل بیت عصمت و طهارت. البته این دعوا جایی بیشتر بالا می گیرد که طرف منسوب در مذهب نیز شیعه دوازده امامی نبوده و متدین به مذهب مخالف باشد.
🔰 یک سوی دعوا به نصوصی مثل "لایقاس بآل محمّد من هذه الأمّة أحد و لایسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً" و "لا یوم کیومک یا اباعبدالله" و "نحن اهل البیت لا یقاس بنا أحد من عبادالله و من والانا و نحن خیر البریّة" و احادیث متعددی که با همین مضمون اهل بیت علیهم السلام تمسک کرده و مضامینی مثل کربلای غزه را ناشی از فهم نادرست نسبت به مقام اهل بیت دانسته و چه بسا بی حرمتی به آستان مقدسشان به حساب بیاورند.
🔰 سوی دیگر دعوا با متحجر خواندن دسته اول به دنبال استفاده از جریان امام حسین در فهم کنونی جهان معاصر و تعیین نبرد حق و باطل است. شهادت امام حسینی که 1300 سال پیش به پایان رسیده است و هیچ تأثیری در زندگی کنونی ما ندارد همان سکولار کردن و خالی کردن زندگی از مفاهیم و معانی دینی است. انقلاب اسلامی به راستی امتداد حرکت انبیاء و اهل بیت برای سامان دادن زمین بر پایه آسمان است و هر اندیشه ای که بخواهد تقدّسی برین برای دین درست کند و آن را از ساحت زندگی روزمره جدا سازد بایستی منکوب شود.
🔰 حال ما این وسط دعوا کجا بایستیم؟ اگر اجازه بدهید بنده از دعوای دیگری که در ساحت الهیاتی صورت گرفته و مشابه این دعواست و طرفین در تاریخ به تکفیر یکدیگر پرداخته اند، اشاره ای بکنم و از تجربه تاریخی برای حل این مسأله مدد بگیرم. آن دعوا نسبت خدای تبارک و تعالی با مخلوقات است. از یک سو صریح آیه قرآن این است که "لیس کمثله شیء" و از سوی دیگر همین قرآن در توصیف باری تعالی از مفاهیمی بهره می برد که برای مخلوقات به کار می رود.
🔰 این امر موجب شد عده ای در تاریخ اسلامی جهت تنزیه باری تعالی را گرفتند و او را از هر گونه مشابهت به مخلوقات بریء دانستند. حتی عده ای از ایشان در این مسیر راه غلو پیموده و قائل به الهیات سلبی شدند که هیچ گونه مفاهیم ایجابی مثل علم، حیات، قدرت و امثال ذلک نمی تواند بیانگر صفات باری تعالی باشد و شناخت ما از حضرتش تنها به اندازه ای است که می فهمیم جاهل و ضعیف نیست و موت ندارد. این جمعیت التفات نداشتند آدمی زاد به خدایی که این قدر منزّه و دور از ساحت اندیشه است چگونه بایستی در زندگی نرد عشق باخته و در سجاده با او مناجات کند. خدای آسمانی که هیچ شناختی از او نداریم نمی تواند خدایی زنده در حیات انسان باشد.
🔰 عده ای دیگر تشبیهی شدند و دوباره عده در میان ایشان به قدری در تشبیه افراط کردند که سر از خدای متجسم و دارای دست و پایی به سان آدمیان در آوردند. در این میان اهل معرفت به تبع اهل بیت عصمت و طهارت راه اعتدال پیمودند و قائل به جمع بین تشبیه و تنزیه شدند. قائلین به جمع، در چگونگی جمع بیانات مختلفی دارند که در این میان بیان عرفاء محیی الدینی از همه دقیق تر و فهمش از همه دشوار تر است. اما آنچه در توان بیان حقیر است راه مشهوری است که بنابر مبانی حکمت متعالیه بیان شده و جمع بر اساس مبانی ملاصدرا در بحث تشکیک است.
🔰 حق تعالی وجود بسیط و نامحدودی است که هیچ گونه نقصی در او راه ندارد، او دارای حیات و علم و قدرت و تمامی کمالات به صورت نامحدود است. مخلوقات نیز در اصل وجود و سایر صفات با باری تعالی مشابهند با این تفاوت که محدود و ناقص اند. وجود مخلوقات هر حدود بیشتری را از خود رفع سازد به ساحت وجود نامحدود نزدیک تر می شود اما اصل حد را هیچگاه نمی توانند از خود بردارند. ما اصل صفات کمالی برگرفته از مخلوقات را برای خدای تعالی اثبات می کنیم با این تفاوت که از او حد و نقص را بر می داریم و از تعابیری که موهم این حد و نقصند پرهیز می کنیم.
🔰 برگردیم به محل نزاع، که آیا می توان جریان ها و وقایع اجتماعی را به اهل بیت قیاس کرد و به ایشان نسبت داد؟ واقع این است که وجود اهل بیت در تمام ساحت های فردی و اجتماعی حق بدون آمیختگی به هیچ باطلی است. در جان امیرالمومنین و اتفاقاتی که به صورت مستقیم با حضرتش ارتباط دارد هیچ نحو بطلانی در هیچ ساحتی راه ندارد. اهل بیت مخلَصین و صاحبان مقام عظمای ولایت و طهارت الهی هستند. عقیده ایشان مرّ واقع و فعل و کلامشان کلام الله است. این جهت منحصر به فرد این عزیزان است که هیچ کس با ایشان شراکتی در این زمینه ندارد.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai
🔰 اما از جهت دیگر هر شخص و حرکت و جریانی به میزانی که از حقانیت و مطابقت با اراده باری تعالی در این عالم برخوردار است می تواند به ایشان نزدیک شود. افراد در نزدیکی به اهل بیت تشکیک بردارند. این سخن اهل بیت که "سلمان منا اهل بیت" به همین نکته اشاره دارد. یعنی سلمان آنقدری به ساحت حقیقت نزدیک شده است که گویی از اهل بیت است، با اینکه خود اهل بیت علیهم السلام و خود سلمان حریم این قول را نگه می دارند.
🔰 نسبت هر پدیده حقی در عالم به اهل بیت علیهم السلام نیز همین حالت را دارد، هر حقی هست کلهم منه و هر باطلی هست هیچ انتسابی به ایشان ندارد. اما در مقام بیان و اشعار بایستی دو جانب را رعایت کرد، نه جوری تعبیر کرد که موهم تشبیه باشد و نه جوری تعبیر کرد که موهم تنزیه و انفکاک اجتماعی گردد. نحوه بیان قرآنی بایستی الگو و سرلوحه ما قرار گیرد. صحیح آن است که امتداد بودن جریانات را در عین ادب و حفظ حریم اهل بیت علیهم السلام نشان دهیم و در کنار ابیات تشبیهی، چند بیت تنزیهی نیز اضافه کنیم تا مبادا امر بر خود ما مشتبه شده و خیمه و ساختار موجود را عین خیمه و ساختار امام زمان علیه السلام بپنداریم.
💠 https://eitaa.com/ahadith_ejtemai